بچه های دیروز....

عصر امروز خاله عزیز و پسرانش اینجا بودند. 

سرویس پسر خاله ام محسن دیروز ظاهرا یاتاقان زده است و راننده شان تماس گرفته با خاله که فردا بچه را خودتان به مدرسه ببرید و خاله هم قرار است فردا صبح با ال 90 سفیدش بچه را به مدرسه ببرد...

داشتم فک می کردم اگر زمانی که من ابتدایی بودم همچین اتفاقی برایم میافتاد و سرویس مدرسه مان خراب می شد، چطور مطلع می شدیم....ما که تلفن نداشتیم....

اصلا به فرض که راننده سرویسمان با منزل همسایه تماس می گرفت و خبرمان میکرد،... پدرم که محل کارش شهریار بوود چطور می توانست من را به مدرسه برساند و عصری هم برگرداند؟...

مادرم هم که رانندگی بلد نبود....

بعد یکهو یادم میاید که آن زمان ما اصلا ماشین نداشتیم .....

پس چطور زمانی که سرویس خراب میشد به مدرسه میرفتم؟؟؟؟؟؟

هر چه فکر میکنم چیزی خاطرم نمی آید و گویی این قسمت از حافظه ام را با یکی از این پاک کن های قدیمی که یک طرفش قرمز بود و یک طرفش آبی، پاک کرده اند.

.

الان که حواسم را بیشتر جمع می کنم میبینم که ای دل غافل ما اصلا سرویس نداشتیم و هر روز تا مدرسه پیاده گز می کردیم....................................

نظرات 21 + ارسال نظر
*مینا* جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://mina-dream.blogfa.com


خیلی قشنگ بود
ما سرویس داشتیم ، اما اگه سرویسمون خراب می شد ... اولش کمی صبر می کردم تو کوچه ، اگه نمی اومد بدو بدو می رفتم خونه تا با مامانیم برم مدرسه دیگه
هر چند مدرسه تقریبا نزدیک بود و میشناختم مسیرش رو

ح.س. جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.saedeh.ir

آخیییی

بله واقعانم آخی داره
فک کن ما داریم با هزار تا قرض و قوله یه وبلاگ رو می چرخونیم اوونوقت شما وبسایت دارییییییییییی
معلومه که باید بگی آخی

Samira جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

حسین عزیز لطفا بذاز کامنتتو تایید کنم...خواهش میکنم
خیلی دوس دارم این کارو بکنم ...اجازه میدی ؟

Samira جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ http://س

ماامان بابای من زرنگتر از این حرفا بودن ...دم دست ترین مدرسه رو انتخاب میکردن که همچین مشکلی نداشته باشن !

حسین جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ

مینا
ای ول تو چه فعال شدی
یعنی اگعه ما از تو یه شب کامنت داشته باشیم، باید جشن بگیریم

حسین جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ

سمیرا برات یه خصوصی می زارم ببینش

فاطمه جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

اول متعجبم چرا مرحله به مرحله یادت میاد.
دوم اینکه من سرویس داشتم ولی همیشه خودم میرفتم. مامان و راننده سرویس رو مینداختم به جون هم

سوم به نظرم سرویس مدرسه مزخرفه. راه مدرسه پر از خاطر ه هست،از کارم پشیمون نیستم
الان شیطنتهای راه مدرسه از زیباترین خاطرات منه

حسین به فاطمه جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

فاطمه جان ما که مثل شما ذهنمون جرقه نمیزنه یهو جاذبه رو کشف کنیم... همین جووری مرحله ای یادموون میاد
.
می گم شما چقد مایه دارینا
سرویس؟
خوشبحالت
ما تاره توو راه دو نفر رو کوول می کردیم یه پوولی در بیاریم

Samira جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://seraphic.blogsky.com

اکی...مرسی.

Samira جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://seraphic.blogsky.com

یه بازی جدید بذار ...لطفا...

حسین به سمیرا جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ

بازی بذارم قول میدی شرکت کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

طراوت شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

بابا چت نکنین از اینجا خانواده رد میشه ها!

گناه داریم بخدا همینجا رو برا صحبت کردن داریم

طراوت شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

خیل باحال بوووووووووووووود؛ چقدر بامزه مینویسی

چشمانتان با مزه رویت میکند.

ممدوسین شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

ذکر چند نکته ضروریست
1) ناظم ها و معلم ها مارو با شیلنگ و کابل کتک می زدن!!
2) کاکل موهامونو با قیچی می زدن که اگه با نمره صفر هم میزدیم باز جاش معلوم بود
3)پوشیدن لباس آستین کوتاه و شلوار لی ممنوع بود
4) آدامس جویدن ممنوع بود
5)نماز جماعت اجباری بود

آره جیگر همه کار با ما میکردن
اگه اسلام دست و پاشوون رو نبسته بوود، کارای دیگه هم می کردن

ممدوسین شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

راستی تو وبلاگم بت لینک دادم و اگر بخوا منو بدون فیلتر شکن داشته باشی میتونی به +google و google reader بری

رفتم دیدم
اول عکسای منو ور دار تا بلینکمت
تو تا منو به کشتن ندی ول نمی کنی

سمیرا شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ http://seraphic.blogsky.com

شرکت خواهم کرد...قول .

مهستی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.mz991.blogsky.com

سلام .

فک کنم چشم زدی منو .

واقعا گرفتارم .

از فردا میرم مسافرت تا جمعه یا شنبه .

انشاءالله بیام سعی می کنم بیش تر تلاش کنم .

خیر پیش

یاسی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ

دنیای امروز و با گذشته مقایسه کردن کار قشنگی بود .مهم نیست که من و تو سرویس نداشتیم مهم خاطراتیه که با پیاده رفتن دست تو دست همکلاسی بدست آوردیم.هر چند که من همیشه مامانم همرام بود.اما دیگه مثل بچه های الان که همش کلاس خصوصی میرن و خانواده ها به هر زور و فشار ماورا الطبیعی تلاش میکنن بچشون بشه تیز هوش و بره مدرسه استثنایی(تیزهوشان)و ....از این دردسرای الکی نداشتیم.

سلام یاسی عزیز خوش آمدی

ثریا یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام ما هم سرویس نداشتیم خوبیش به این بود مدرسه مون نزدیک بود(تا هنرستان اطراف خونه مدرسه بود)

یک پیر یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir/

بابا اینجارو !!!!
ما 1 روز نبودیما ببین چه خود زنی کردین اینجا...!!!
منم از راهنمایی به بعد با دوستان برمیگشتم ... خداییش دردسرش از سرویس کمتر بود کلی هم ماجرا داشتیم ...
امروزه بچه ها دیر تر از پدر مادرشون میرن بیرون ... بعضی مواقع هم نمیرن کلا ...

تا شما باسی که یهو غیبت نزنه

ممدوسین یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

عکسا؟
کدوم عکسا؟ هوم؟

عکسای من تووو گوگل پلاس بود توو صفحه شخصیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد