-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 اسفندماه سال 1403 17:05
سرنوشت را باید از سر نوشت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1403 16:05
ما که رفتیم... کجا؟ بگا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 خردادماه سال 1403 20:02
من گفتنی تو خوندنی من رفتنی تو موندنی
-
طنز
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1402 16:13
وقتی وقتی درختی رو با تمام زیباییش قطع می کنند و تنه آن را به داخل اب می اندازند . . . . . . . . . . عجب صدای شالاپی می دهد ( از سری نوشته های قدیمی(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1401 16:08
آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک همچون گلوگاه یک پرنده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1400 09:24
در شبِ سنگینِ برفی بیامان بدین رُباط فرودآمدم هم از نخست پیرانه خسته. در خانهیی دلگیر انتظارِ مرا میکشیدند کنارِ سقاخانهیِ آینه نزدیکِ خانقاهِ درویشان بدین سبب است شاید که سایهیِ ابلیس را هم از اول همواره در کمینِ خود یافتهام.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1400 19:02
پنجشنبه اصولا برای ما روز کاری محسوب نمیشه. لیکن بنا به ضرورت ممکنه پیش بیاد که بریم اداره... یکی از پنج شنبه های داغ و سوزان تابستان، در حالی که از قبل کلی برنامه برای انجام کارهای اداری و بانکی و فیلان و بهمان ریخته بودم، ساعت ۱۰ صبح زنگ زدن که اللا و بللا همین الان پاشو بیا اداره که کار فورس و ضرور پیش اومده، با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 خردادماه سال 1400 20:16
تجربه ای که بعد بیست سال رانندگی کسب کردم اینه که وقتی توی اتوبان و لاین تندرو داری حرکت می کنی و ناگهان متوجه میشی که باید از یکی از خروجی های سمت راست اتوبان خارج شی، اگه برای سمت راست اومدن راهنما بزنی، احتمال اینکه ماشینا بهت راه بدن به طرز غیر قابل باوری کمتر از حالتیست که بدون راهنما اتوبان رو قیچی کنی و بزنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 فروردینماه سال 1400 23:37
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 دیماه سال 1399 02:02
«... و پیوسته در خانقاه بسته داشتی، چون مسافر به در خانقاه رسیدی، او در پس در آمدی و گفتی: مسافری یا مقیم؟ اگر مقیمی درآی و اگر مسافری این خانقاه جای تو نیست، که روزی چند بباشی و ما با تو خوی کنیم، آن گاه بروی و ما را در فراق تو طاقت نبود...» (تذکره الاولیاء، ذکر ممشاد دینوری)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مهرماه سال 1399 23:13
محمدرضا شجریان تنها انسانی که تا یادم میاد لقب استاد رو هم با خود یدک میکشید زمانی برام یک اسم بود از زبان پدر و موجودی دست نیافتی که در عوالم کودکی خیلی درکی از هنرش نداشتم و بعدها اولین بار با کاست در خیال کم کم علاقمند به صداش شدم.مثل بقیه هنرمندها، شجریان گوش دادنم برای من مربوط به یک برهه زمانی خاص مثلا ۲۲ الی ۲۴...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1399 03:24
امروز دقیقا هفدهمین روز قرنطینه بود و فردا اگر جواب ازمایش پی سی ار منفی باشه می تونم بعد از سه هفته دوباره به زندگی عادی برگردم. و مطابق معمول در ایام سختی ادم می تونه دوباره دوست های واقعی رو از نو بشناسه. بعضیا که از بیماری خبر داشتن حتی از یه زنگ زدن ساده هم دریغ کردن نکنه ویروس از طریق خطوط تلفن هم منتقل بشه....
-
قرنطینه
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1399 02:56
جمله کلیشه ای اول پست های جدید اینه که "بعد از مدت ها ..." پس امشبم اینجوری شروع می کنم که: بعد از مدت هادارم با لب تاپ پست وبلاگی می گذارم شاید مثلا بعد از 3 سال. ................ از اواخر اسفند تا همین الان در قرنطینه خانگی فرصت را در باب خورد و خوراک و عیش و نیوش غنیمت شمردیم و این شد که وقتی بعد از 20...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1398 00:23
روز پدر امسال، هفتمین سالی هست که بابا رو در کنارمون نداریم. مرگ عزیزان اونم از نوع درجه یک، اتفاقی هس که ادم رو به مرز کفر و جنون میبره اما بعضی مواقع باید زمان بگذره که ادم حکمت کارهای خدا رو درک کنه. با همه دلتنگی هایی که دارم ته قلبم بی تعارف خوشحالم که الان و توو این شرایط وانفسای مملکت، بابام نیست تا این همه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1398 21:07
واووو این طولانی ترین وقفه من در امر خطیر نوشتن بود بعد سالها چهارنعل قلم فرسایی نمودن در این بلاگ زندگی در جریانه و ادم با بالا رفتن سن از اوون بالابالاها میاد روی زمین، از نوشتن در مورد عشق و ایده ال ها باید حواسش چهار چشمی به جیش و پی پی بچه باشه امروز یا بهتره بگم امشب ١٠ بهمن نود و هشت، مشغول خونه بازی با سروش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1398 22:35
فاز اینایی که بیو اینستاگرامشون رو انگلیسی می نویسن نمی فهمم، یعنی واقعا فکر می کنی اگه فارسی بنویسی ممکنه مخاطبهای جهانیت رو از دست بدی؟! تو عمرت اصلا پاتو از شاب دوالعظیم اونورتر گذاشتی که از این چس کلاسا می ذاری؟! حالا می ری فالوئراشو نیگا میکنی، کبری سیبیلو، سکینه سه پ.ستون ، ممد سوسول...
-
قلم (روزنوشت)
چهارشنبه 19 دیماه سال 1397 15:43
جلال آل احمد در کتاب یک چاه و دو چاله، یک همچین جمله ای دارد: "قلم، انسان را از تنهایی در می آورد و دوباره تنهایی را به انسان بازمیگرداند". من از چندماه پیش که این جمله را خواندم، تا همین امروز درگیر فهم آن بوده ام و اینکه واقعا چرا چیزهایی که قرار بوده وسیله ارتباط و اتصال باشند، شده اند اسباب تنهایی و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1397 08:20
آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک همچون گلوگاه پرنده ای هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند سالیان بسیار نمی بایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است که حضور انسان آبادانی است همچون زخمی همه عمر خوناب چکنده همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده به نعره ای چشم بر جهان گشوده به نفرتی از خود شونده غیاب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیرماه سال 1397 14:07
قیمت سکه به مرز سه میلیون تومان رسید و دلار هم روی ٩ تومان می چرخه خدا رو شکر اون دو سه تا سکه ای که واسه تولد سروش اوردن و اون ١٠٠ دلاری که از مکه رفتنم مونده بود رو خرج نکردم، بلاخره سود ما گنجشک روزی ها هم در همین حد و حدود هست دیگه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خردادماه سال 1397 22:29
یک بازی تاریخی تو جام جهانی با اسپانیا برای ایران شاید برد و یا مساوی توو این بازی باعث بشه مردم برای چند روز همه مشکلات و گرفتاری ها رو فراموش کنن پس به پیش.........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1397 18:19
از بین وبلاگ دوستان که سمت راست لینک کردم، تقریبا که نه، تحقیقن همشون تعطیل شدن اونم نه الان بلکه مدت های مدید بعضن... وجود چنین لینک های غیرفعالی در اینجا ممکنه احمقانه به نظر برسه و خب بی تعارف بارها به ذهن خودمم رسیده که همش رو کمپلت حذف کنم ولیکن از اونجایی که عمیقا اعتقاد دارم ادم با گذشته هاش زنده هست و زندگی...
-
نوروز
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1396 20:38
سال ٩٦ هم به تاریخ پیوست، مهمترین چیز در مورد نو شدن سال اینه که سالهای کهنه میره تو سیاهچاله تاریخ و تجربه کردنش دیگه محال میشه، مثل ادمایی که میمیرن و دیگه نمیشه حتی یه لحظه و انی دوباره لذت دیدنشون رو تجربه کرد و لذا این که میگن باید لحظه حاضر و انمون رو غنیمت بدونیم انصافا فراتر از شعار و حرفهای صدمن یه غازه...
-
خود پرسشگری
جمعه 29 دیماه سال 1396 16:58
بهترین غذا: چلو خورشت قیمه صمیمی ترین دوست: با همه صمیمی ام اما فاصله ام رو حفظ می کنم بهترین موهبت زندگی: همه داشته هام زیباترین موسیقی: تیتراژ دیدنی ها اثر ژول فاجرمان( اسمشو یادم نیست) بزرگترین افتخار: عزت نفس بیشترین سرمایه مالی: هیچ وقت بیشتر از ٥٠ میلیون پول نقد دستم نبوده بیشترین درامد: ماهی ٧ میلیون شده گاهی...
-
(قصارنوشت)
یکشنبه 12 آذرماه سال 1396 20:51
یکی تو پاکی یکی هوای تهران
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1396 18:10
دیشب رفتم واسه بچه مولفیکس بگیرم، نشستم تو ماشین که دیدم عابر بانکمو نیاوردم، با عصبانیت پیاده شدم و بلند گفتم اه سگ تو روحت، یهو دو تا دختره عین جن از لای درختای شهرک در اومدن و به من که رسیدن گام هاشون تند تر شد و دفرار خولا مصبا همون صبح ها گم شید پیاده روی کنید دیگه
-
اندر احوالات کار و تحصیل و کذا و کذا
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1396 00:10
اوضاع کلن سخت و پیچیده شده در این فقره، دو درس رو که مجموعا ٦ واحد هست، تو چهار روز و در بدترین تایم های ممکن پخش کردن. درس ها هم که رسما ادمو به گاو میده، مخصوصا مکانیک محیط های پیوسته واقعا مزخرفه، همه روابط تبدیل به تانسورهای تخیلی ان در ان میشه که اصلا مفهوم فیزیکی قابل لمسی نداره، حالا یه همچین درسی رو یه جلسه...
-
سعدی
جمعه 31 شهریورماه سال 1396 17:29
دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب وزین دو درگذری کل من علیها فان
-
بوی ماه مهر(روزنوشت)
جمعه 24 شهریورماه سال 1396 22:23
سال ٨٤ اخرین کلاس دانشگاه رو خوب یادم هست. درست زمان فارغ التحصیلی، یه نگاهی به صندلی های تک نفره و وایت برد انداختم که سالهای سال باهاش اخت داشتم، یعنی از ٧ سالگی تا ٢٢ سالگی به محیط اموزش و کلاس درس تعلق داشتم و دل کندن ازش تو اوون اخرین روزهای شهریور که ٢٢ ساله بودم سخت بود و همراه با دلتنگی های غریب. با اینکه اهل...
-
کوتاه از اقتصاد
جمعه 10 شهریورماه سال 1396 21:11
یکی از این مسئولین میگفت کل بودجه ایران از فروش نفت و پتروشیمی و میعانات و بقیه موارد، سرجمع ٣٠٠ هزار میلیارد تومان هست. از این مبلغ حدود ١٤٠ هزار میلیارد تومان میره تو این صندوق های مسخره بازنشستگی، چون وقتی سیستم چپ و راست بازنشسته تولید میکنه، حقوقشم یه جور باید بده دیگه. بیش از ٤٠هزار میلیارد هم صرف پرداخت یارانه...
-
شهر ما شهر فرنگه .... از همه رنگه
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1396 17:18
شهرما شهر فرنگه...از همه رنگه...واسه خودش یه پا میدون جنگه.... اینجا کلا همه چی زشته و شاید فقط همین زشتیاست که قشنگه....البته واسه اونی که مشنگه. توی این شهر ما تقریبا همه چیز، چه نازک چه تیز، چه درشت چه ریز، ارزش و اعتبارش به پول و سکه و دلاره..که بازار اینا هم شدیدا متورم و بی قراره...و بارش به دوش مردم، هواره......