غروب که برای برگشتن به خونه سوار سرویس میشم، هوا کاملا تاریک هست... با احتساب یک ترافیک معمولی، ما اقلکن یک ساعت و نیم توو راه هستیم تا برسیم خوونه.... واسه همینم هست که راننده تمام چراغ های داخل رو خاموش میکنه و همه همکارا توو تاریکی به خواب میرن... فک کنم فقط من بیدار میمونم.... توو اوون ظلمات سرم رو می چسبونم به شیشه و با دستم خنکیش رو حس می کنم و خیره میشم به خیابوونا .........
سعی می کنم به چیزایی فک کنم که زمان بگذره و و ترافیک و دوری مسیر کمتر احساس بشه.... همین حین، نوشته ی سر در یک اداره که ابتدای تونل رسالت و مقابل ایستگاه مترو هست، نظرم رو به خودش جلب میکنه... روی سر در این اداره نوشته:
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
یک محوطه بزرگ و چندین ساختمون رو میشه پشت این تابلو دید..... سعی میکنم که ماموریت این اداره رو حدس بزنم.... خوب اینجا سازمانی هست که کارش فرهنگ و ارتباطات اسلامیه... نه.... این که نمیشه کار.....یعنی چی کارش فرهنگ و ارتباطاته اسلامیه؟؟؟!!!!!..... بیشتر روی قضیه متمرکز میشم... خوب کارمندای این اداره کارشون چی میتونه باشه؟؟؟؟....فرهنگ؟...اوون که متولیش وزارت فرهنگ و ارشاده...ارتباطات؟.... اونم که وزارت ارتباطات داریم.... تبلیغات و فرهنگ سازی دینی؟.... اونم که سازمان تبلیغات اسلامی و هزار تا نهاد کووفت و زهرمار دیگه هستن..... یعنی چی؟... پس توو این اداره چه غلطی میکنن؟.... کم کم مساله برام جدی میشه...سعی میکنم عمیق تر بشم روو موضوع.....ولی هرچی بیشتر فک می کنم کمتر نتیجه میگیرم.... سازمان...فرهنگ....ارتباطات...اسلامی...این کلمات رو هزار با از ذهنم عبور میدم.... معنیشون رو با خودم مرور می کنم.... مفهوم هر کدوم از این کلمات رو میفهمم...... ولی همین چهار تا کلمه ساده وقتی کنار هم میشینن، انگار با هم خوب جفت و جور نمیشن و هیچ معنی رو به ذهن متبادر نمیکنن..... کلمات رو با خودم به انگلیسی ترجمه میکنم تا شاید توو زبان اصلی بشه از این ترکیب، چیزی برداشت کرد.... اما نخیر...ظاهرا فایده نداره.... هیچ چی سر در نمیارم.... کم کم نا امید میشم.... خدایا یعنی من اینقد کند ذهنم؟؟؟؟؟..... درسته که خیلی از این نهاد ها و سازمان ها الکی هستن ولی بلاخره توو این اداره یه کاری میکنن دیگه.... پس چرا من نمیتونم حدسی بزنم؟.... نکنه من دارم پیر میشم؟..... نکنه دارم فراموشی میگیرم؟....چشمام سیاهی میره.... احساس سر درد شدیدی میکنم..... با یاس و نومیدی فروو میرم در خودم و افکارم...................
ناگهان احساس میکنم نوری شدید داره چشمام رو اذیت میکنه..... مهتابی های سقفی داخل سرویس روشن شدن.... چشمام رو ریز میکنم تا نورش زیاد اذیتم نکنه و مردمک چشمم آرووم آرووم تنگ تر بشه.... همه همکارا پیاده میشن و من هنوز نشستم... سرویس کاملا خالی شده.... راننده سرش رو 180 درجه میچرخونه و به من با تعجب نگاه میکنه..... نگاهه معنادارش مثل سوزنی میمونه که به بدنم می خوره و منو از جا می پرونه....
و من به عنوان آخرین نفر از سرویس پیاده میشم.... و همه چیز یادم میره....
همه متنت یه طرف اون کلمه معزز و معظم «متبادر» یه طرف.
فک کن همه اون سازمانهایی که ازشون نام بردی همه وظایفشون رو در مقیاس بین المللی انجام بدن میشه این یارو ارتباطات اسلامی. به عبارت ریاضی داریم:
0+0+0+0=شق القمر
حالا من یه سوال دارم
«مجمع جهانی اهل بیت» کارش چیه و چه فرقی با «مجمع جهانی تقریب مذاهب» داره و اصلاً معنی آخری یعنی چی؟
اگه تونستید به این سوال جواب درست بهتون یه سری اطلاعات از «کمیته اجرای فرامین حضرت امام (ره)»!!!!! به عنوان جایزه تعلق میگیره.
جیگر اگه میخوای اسامیو نام ببری اینجوری تابلو نگو وبلاگم فیلی میشه
یه نقطه ای چیزی وسطش بذار.
یا ترکیبی بگوو (انگلیسی فارسی).
سلام ...
شما خواب بودی متوجه اون کنارش نشدی ... نوشته برای عموم ازاد است... حالا توضیح میدم براتون .. البته این کشفیات این جانب در طول سالیان دراز دیدن این تابلو و صحنه است... اون کنارش 1 بازار گل و گیاه که خیلی ارزون میفروشه یعنی منبع تامین گل نزدیکه نگو تو همین سازمانه پرورش میدن اونجا میفروشن...حالا بماند که من تا رو سقف اتوبوسم رفتم ولی اثری ازساختمان داخلش ندیدم...
حالا اون 2تا سازمان اولی میشه اه.ل بی.تی که از خانه جهت کسب علم به جهان سفر کردن اسکان میده و مخارجشون میفرسته دومی هم افراد دیگه برای مذاهب مختلف رفتن خارج بعدبا اه.ل ب.یت میخوان فامیل بشن میرن این سازمان...حالا جایزه منو بدید لازم دارم...
عجب
آفرین
البته من نگفتم ساختمونا تووش بودن.... گفتم پشتش بودن...یعنی توو بکگراندش بودن
و منظورمم از این نوشته کمی متفاوت از برداشت شما و ممدوسین بود
منظورم این بود که.........
هیچی بیخیال
نه منم نگفتم شما گفتید که ... من فقط تجربیات خودمو گفتم ... بزارید حدس بزنم میخواستید بگید شما که کلا نمیخوابید ولی با اسم این سازمان خوابیدید؟نه دیگه بگید حتما ما متوجه میشیم...
مهتاب
بعضی اوقات مسائل پوچ و مزخرفی مثل این
می شود مهمترین دغدغه ذهنی انسان ها.
چیزی که دانستنش با ندانستنش فرقی ندارد، از فرط روزمرگی می شود یک مساله فلسفیه لاینهل.
مسائل پوچ و تهی اطرافمان فراوانند این روزها..........
وووووووووووی چقدر خودتونو درگیر میکنید!
اینجا جاییه که باید از کنار یک سری مسائل با بیتفاوتی رد شین!
حوصله داریاااااااااا
باید بی تفاوت رد شیم
البته ناچاریم که چنین باشیم
ترجیح میدم اون چیزی که تو ذهنمه ننویسم آخه نمیخوام این خونه خراب شه
آره تو چیزی نگو ممدوسین جات حرف میزنه
خونه رو شخم میزنه آخر.....
نگران نباش جوون وبلاگت با این چیزا فیلی نمیشه. شاید کمی گورخری شه!!
موسسه هایی که اصولا به هیچ دردی نمی خورد و خروجی ندارن:
بنیاد دایرة المعارف اسلامی
مرکز حفظ ارزشهای دفاع مقدس
بنیاد باران
مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی
بنیاد ملی نخبگان
بنیاد 15 خرداد
مجمع جهانی اهل بیت
مجمع جهانی تقریب مذاهب
بنیاد فاطمة الزهرا
مرکز حمایت از مردم مظلوم فلسطین!!
سازمان تبلیغات اسلامی
موسسه حفظ، چاپ، و نشر آثار امام خمینی
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی
ستاد اجرای فرامین امام خمینی
مرکز پژوهشهای علوم انسانی
ستاد اقامه نماز
ستاد امر به معروف و نهی از منکر
نهضت سواد آموزی(هنوز هست!!)
خیلی های دیگه هم هستن که من اسمشونو شنیدم اما ذهنم یاری نمی کنه
آره
اوون نخبگان رو خووب اومدی
نخبگان یعنی:
نخاله ترین
خنگ ترین
ببو ترین
گلابی ترین
احمق ترین
نفهمترین ها
سلام ببخشید آقا اون "ماسک کوچک کننده بینی" که اون بالا ، بالای خواب یا بیداری تبلیغ شده رو از کجا میتونم تهیه کنم ؟
سر جمع اگه بخوای حساب کنی همه چی فغلا پارادوکس دارن...سعی کن فکرتو رو چیزای دیگه متمرکز کنی.