پس اگه بخواهیم دوستان رو به ترتیب سن و سال بچینیم، اینجوری میشه:
عشق - جیگر - عسل - هنرمند - طراح - خواهر - یه پسر داره به اسم مانی، مثه ماه میمونه
رفیق- گل سر سبد جمع های دوستانه - فقط کافیه یک بار، یک بار باهاش باشی، محاله عاشقش نشی. دختر و پسر بودنت هم فرقی نداره توو این مقوله
3) محمدحسین (ممدوسین) 1361/5/12
دوست - رفیق گرمابه و گلستان- زبونش بعضی مواقع گزنده هست اما توو دلش هیچی نیست.
اگه تمام عمرت هم باهاش تماس نگیری، اینقد معرفت داره که یهویی بهت زنگ بزنه و حالتو بپرسه و کلی کرکر راه بندازه
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به جا نمیارم
برای اینکه از این بشر خوشت بیاد و دوسش داشته باشی، خیلی نیازی نیست بشناسیش.
شاید اگر من دختر بودم، یه چیز توو مایه های بلادونا بودم و بلعکس.
شایدم همش توهماتمه
دیشب وقتی بعد از مدتها به این خونه سر زد، کلی خوشحال شدم...سمبل یک آدم مقاوم و پرتلاش هست که همیشه توو زندگیش به آینده فکر میکنه و گذشته ها رو میگذاره و میگذره.
واقعا اسمش برازندش هست...با خودش طراوت و شادی داره. دوست داشتنیه. یک نکته مهم که من از طراوت یاد میگیرم اینه که میشه در نهایت احترام و ادب شوخی کرد و شاد بوود.
چیز زیادی نمیخوام بگم. فقط اینکه اگر نبود، اینجا نمینوشتم
و اگر نباشه هم احتمالا دیگه ننویسم...خودش میدونه.
گل پسر، مهندس، بچه محل، داداش گلم، با صفا، با وفا، با عشق،
فقط یه دفعه هایی غیبش میزنه که خوب میدونم بخاطر امنتحاناتشه
ندا جدید ترین مهمون این خونه هست...خودش میگه لوسه. باشه ما اینجا لوس ها رو هم دوست داریم. خودم سر دسته لوس هام (آیکونه اعتراف تکان دهنده)
باز این جلو جمع خندید...برو تو اتاق در رو ببند...روسریت رو هم بکش جلو...دهه
آخه میدونید، مهتاب یه جورایی از بچگی با خودم بوده....نیست که خیلی دوسش دارم، یکمی تعصب دارم بش...زود غیرتی میشم
و بلاخره مینا کوچولو، کوچیک ترین عضو خونواده وبلاگیمون...ولی با این که سن مینا از همه کمتره، اما اگه به وبلاگش سر بزنید، یک درس بزرگ واسه هممون داره، این که چقدر خوبه آدم فازش مثبت باشه...
پ.ن:
-دیشب فک کنم از اوون شبای بیاد ماندنی شد که تا مدت ها توو خاطره هامون میمونه.
-این پست روتقدیم میکنم به یاسی عزیز که گمونم متولد 63 هست...امیدوارم قصه دلتنگی هاش هرچه سریع تر تموم شه.
-مژده بدم که تا آخر سال (شایدم تا آخر عمر این وبلاگ) دوتا بازیه فوق العاده داریم که مطمئنم بی نظیره و هیچ وقت از یادتون نمیره..جزئیاتش باشه واسه بعد.
من 11 رئ پیدا کردم دارم میرم اونور
خیلی همه برو بچ رو دوست دارم
از اینکه انقد خاطره خوشگل راجبشون خوندم خیلی خوشحالم
آخ جون امشب من اول همه اومدم
ندا جان
اگه ممدو رو دیدی علیک ما رو هم برسون
این خاطراتش رو از یکی از پستاش برداشتم
به ممدو:
جناب گشاد الدوله
کجایی تو؟....اینقدر دودره بازی کردی که حالا مجبوری تا مدت ها همون جنوب باشی
اومدی تهران خبرمان کن
یعنی اینجا بنویسی میبینه ؟
خوب برو تو وبلاگ خوذش براش بنویس
ولی کلا خیلی پس خوبی بود حسین. یکی از خوشگلترین خاطرهام میشه
مطمئنم اسم دو لبه قیچی از اینجا تا آخر دنیا یه لبخند رو لبم میشونه
مرسی ندا خوشحالم از این مضوع
ضمنا محمدرضا دوست 8 سال اخیر منه
یکی از بهترین دوستام هست
دلم هم شدید براش تنگ شده
شیطونه میگه 4 تا فحش براش اس ام اس کنما
حسی مشورت میخوام
خصوصی میذارم نظرتو تو وبلاگم بگو
اگه فحش دادای تو اس م اس سلام مارم برسون
سلام جوون بیداری؟
من دارم جمع و جور میکنم برم. فردا پرواز دارم. صبح زود
نامرد نیمدی ببینمتااااااااااا.
البته کار فاکتور رو هم اوکی کردم. نیمه های اسفند میام
راستی ندا تو لر کجایی؟
4 لنگی 7 لنگی بالایی پایینی؟
من لر ملایرم :)
از تعداد لنگاش خبر ندارم :))
دهن سرویس ایندفعه تو زود خوابیدی؟
به قول شاعر:
می دانم خوابی
اما با چشمهای باز بیدار شو عشق من
شاید ببینی
هیچ روزی دوبار نمی آید...
فعلا شب به خیر
ملایر؟
لر بالایی پس
پدر بزرگ من بروجردی بوده
پدر بزرگ مادرم ملایری
البته من خودم تهرانن به دنیا اومدم
رفتی دادا ؟من که بودم میموندی اختلاط میکردیم
ندا شب به خیر من برم که برا پرواز جا نمونم.
منم خودم تهران دنیا اومدم حتی ملایرو ندیدم یه جورایی خودمو قاطی لرا کرد م :))
ولی خب لرا رو دوست دارم
فردا 5 با س پاشم آخه. خوشحال میشم البته. تو لری هم بلدی؟ بگو چار کلمه
خوب بخوابی
نه بابا لری کجا بلدم یه حرفی زدم
مرسی از دیدگاهت حسین خان.
بازی جالب و دیدنی بود.
خاطره ی جالبی هم داشت.
منتظر خاطرات بعدی هستیما.
زود باش تا کشور کن فیکن نشده و وبلاگ مبلاگ از هم نپاشیده و شماها نرفتین در عرصه های شهادت؛ یه خاطره ی دیگه بساز
راستی...ممدوسینم ۱۲/۵ بدنیا اومده!
چه جالب.
ممدوسین فک نکنم تولدتو دیگه یادم بره. روز و ماهش با من یکیه
راستی...ممدوسینم ۱۲/۵ بدنیا اومده!
چه جالب.
ممدوسین فک نکنم تولدتو دیگه یادم بره. روز و ماهش با من یکیه
خدایا بیداری ؟میبنی اینجام مارو میکنن تو مطبخ...
الو صدا میاد من از تو مطبخ انگشت در دهان صحبت میکنم...
دست صاحب بلاگ درد نکنه مارو با قیچیش قرمه قیمه کوبیده کرد...
امیدوارم مشکلات همه رفع بشه ... مشکلات یاسی خانوم هم همینطور...
در ضمن دم همه متولدین ماه ها گرم ولی این مردادیا بیشتر..کلا شیرههه ...
خبرگزار واحد مرکزی خبر، مطبخ -خانه
:)))))
چی میگین شماها پشت سر من؟ خاطره چی تعریف کردی واسه ملت حسین؟ من همه رو دورادور و پیشاپیش تکذیب میکنم :))
جات خالی چار روز زمینی-دریایی رفتم کیش آقا حالی کردم از بس گشاد بازی در آوردم . ینی جاتونو خیلی خالی کردم :))
محمد رضا اومد
کلی مشتاق دیدارت بودیم
سلام
آقا شما چش و چال مایی به مولا. بابت این غیبت ها هم من از همین تریبون شرمندگی خودم رو اعلام میکنم خودت دانشجو بودی دیگه حسین جون میدونی چی میکشیم
ولی ایده ی خیلی جالبی بود . منتظر این بازیهای خوشگلت هستم .
من تا حسین بیاد جواب همه رو میدم

شما عزیزی محمد جان
ای بابا این دوران داشجویی ام میگذره و خوب و بدش همش خاطر ه میشه داداش.
منتظر باش
ماام منتظریم
:)))
الان فهمیدم چه خبره اینجا
نامرد چه بی خبر
داستانها بوده این سه چهار روز که من نبودم
دفعه بعد خواستی بری سفر با حسین هماهنگ کن که از بازیا عقب نمونی
برا دوستان آرزوی سلامتی (جسم و روح)میکنم
۹۵ امین پست یه جورایی غم داشت بوی خداحافظی میداد.
قصه دلتنگی هیچوقت تموم نمیشه
دل،به دلتنگی عادت میکنه
پینه میبنده
دلی هم که پینه بست همیشه غم داره
خیلیامون تجربش رو داریم
ایشالا دل همه مون و یاسی عزیز بی غم باشه
سلام فاطمه جونم خوبی خانمی ؟؟
جالب بود ازخاطره ها فیض بردیم انشالا همه دور هم شاد باشید..واسه نویسندگی هم نیومدیااااااا...ایشالا فاطمه خانوم برقرار باشند که این وبلاگ هم برقرار باشه....فعلا بای
ثریا جون قدم رنجه کردی
بازم بیا این ورا
سلام ندا جون.ااااااااااای بد نیستم .ممنون
سلام حسین جان
راستش دلم برای همه تنگ شده اما نمی تونم بیام تو نت . شرایطم اونقد بهم خورده که ...
ولش کن . خوشحالم که امشب تونستم ی سر بهت بزنم . از بازی هم سر در نمیارم یعنی فرصت فهمیدنش رو ندارم . نمی دونم جریان از چه قراره ولی اگه سن و سال رو بخوای راستش امروز تولدمه البته سالش رو بگم میشم مادربزرگ همه تون
شبت خوش پسر خوب
خب خدارو شکر از ما سن بالاتر هم هست !!!!
خیالم راحته !
بی صبرانه منتظر بازیهای جدید شما میباشم ...
با تشکر ...
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره ...
.
.
.
به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه ...
.
.
.
به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست ...
.
.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن ...
.
.
.
به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن ...
.
.
.
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه ...
.
.
.
به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست ...
.
.
.
به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه ...
.
.
.
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دائمیه!
باز هم اومدیم این جا تا آخرین کامنت رو بذاریم



قشنگ بود
حالا مسابقه چی هست
عجب اسمایل هایی خیلی باحالن
سلاممممممممممممممممممممم
صبه همگی به خیر
ندا...خوش خنده ای ها دخترم! خیلی خوبه...
همیشه شاد باشی
حسین باز رفت تو غیبت
چطوری جوون؟
نیستی؟
اون مشغله فکریتو برم که اینقد حاده. ایشالا هرچه زودتر منفرجه بشه که از غیبت صغری درآی.
دیگران دارن فرهنگ انتظارو نهادینه می کنن. شمادیگه غیبت نکن. اینجا چرا آیکون بوس نداره؟
ممدوسین چرا خودتو انقد به زحمت میندازی دنبال ایکونش میکردی :دی
ما شفاها هم بوسو قبول میکنیم :))
طراوت جونم آخه وقتی یکی و میبینی داره لبخند میزنه ازش انرژی میگیری :) برای همین من همیشه میخندم
بابابا مرامها...
ما به طبع شغلمون کتبی کاریم. حالا شفاهی هم که مرام شماس.
بوس ولبخند شفاهی برای ارسال انرژی به عزیران منتظر.
شاید این جمعه بیاید (شاید نه حتماً)
عجب انتظاربلندیه هاااااااااااااااااا
فک کنم حسین و دزدیدن
اگرم نمیخوای ببوسی چرا الکی میگی که بچه دلش بخواد 
مگه شغلتون چیه که کتبی کارید ؟؟
ای آقا بهونه میگیریااااااااااااا تواگه میخوای ببوسی شفاهی ام میشه
کاش زودتر بیاد !!! دوست دارم بدونم وقتی بیاد چه جوری میخواد به این ادما ادم بدن رو یاد بده !!1 عجیب برام سوال شده !!
در کامنت قبلی ارسال شد اما با توجه به درخواستت که گفتی دلت بچه ها می خواد:
بوووووووووووووووووووووس
ماچچچچچچچچچچچچچچچچ
حسین جان بیا ممدوسین ماچت کرد
شماره 11 هم هنوز در غیبته
سلام به همه دوستان خوب به ویژه حسین گل.واقعا لذت بردم فقط افسوس این مدت من کنارتوون نبودم.ولی از شادیتون شاد شدم.من متولد ۷/۵/۶۲ شیراز هستم.البته هنوز ۱۸سالمه
آخه ما معمولا base رو در نظر میگیریم
.برای دلتنگی هم باید بگم:
این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است.
سلام یاسی جون جات خیلی خالی بود
خوب دو روزه همتون کجایید :( من دلم تنگ شده :( (
اینجاییم ندا جان همه.
منتها نامرئی میایم و رد میشیم
سلام طراوت جونم
خوب چرا نامرئی
ندا زود دلش تنگ میشه واسه همه