دیشب پدرم از خاطراتش میگفت. خاطرات پدرها از تحصیل و سربازی و ازدواج و اشتغالشان همیشه جذاب است. پدرم میگفت وقتی درسش تمام شد و بدنبال کار رفت، پیشنهادهای مختلفی داشت. میگفت چندین بانک به او پیشنهاد همکاری داده بودند. همچنین در بسیاری از شرکت های دولتی و خصوصی، پیشنهاد مشاغل خووب مدیریتی داشت. ظاهرن قرار بوود در یک شرکت داروسازی مشغول بکار شود که حقوق بسیار بالایی پرداخت میکرد و قرار بوود پدرم را برای گذراندن دوره های تخصصی، سه ماه به اس را ئیل اعزام کنند . اما اینجور که میگفت، دوست نداشت از کشور خارج شود و وابستگی به خانواده مانع از اشتغال در چنین شرکت هایی شد. پدرم به آموزش پرورش رفت و همانجا به عنوان دبیر ریاضی مشغول به کار شد. هرچند همیشه از عدم تناسب حقوق معلمی با سختی هایش گلایه داشته و دارد، اما هر وقت از خاطرات دوران جوانی و اشتغالش میگوید، آخرش به این ختم میشود که راضیست از نان حلالی که درآورده و در قبالش فرزندان صالح (حداقل به زعم خودش) نصیبش شده است.
حالا مانده ام که اگر فردا روزی من بخواهم برای بچه هایم از موقعیت های شغلی دوران جوانی بگویم، از چه باید بگویم؟!...از این بگویم که بارها وقتی بدنبال کار بودم بخاطر دانشجو بوودنم مورد تمسخر قرار گرفته ام؟!،... از اینکه در دوران جوانی ام همیشه به ازای یک موقعیت شغلی، باید با 2000 نفر رقابت میکردم؟!....از اینکه همیشه جایم لابلای انبوهی از همسن و سالهایم بوود در صف های طولانی دریافت کارت وروود به جلسه آزمون فلان و بیسار؟!.... , از اینکه کارت وروود به جلسه و کارنامه آزمون و رتبه و تراز و شماره داوطلبی و کووفت و زهرمار، شده است بخشی از هویت من؟...و یا اینکه چقدر کارخانه های کیک و ساندیس سازی در زمان جوانی من از این آزمون ها سوود بردند؟!... و ....
شاید هم بخاطر همین مسائل و مشکلات اصلن آن موقع دل و دماغ خاطره تعریف کردن هم نداشته باشم و یا آلزایمر گرفته باشم و هرچه در مورد این مقاطع از زندگی ام فکر کنم، چیز قابل ذکری پیدا نکنم.
کلن زشت است که آدم جلوی بچه هایش خلاءِ خاطراتی داشته باشد.
معرفی یه سایت برای کسب درآمد .
امتحانش ضرری نداره .
http://pbux.ir/?r=548718687
هر کی هستی با این کامنتت ریدی توو خلاء خاطراتی و پُرِش کردی
میگن اون دنیا نکیر و منکر اول میپرسن متولد چندی بگی دهه 60 بی کم و کاست تو بهشتی.
حالا تو این همه کار کردی و داری ادامه میدی منو بگو.
ولی از 1 جهت هم نگرانش نباش اون موقع کی حوصله داره حرف ما پیرمرد وپیرزن رو گوش بده ...
چی بگم
شاید تو راس میگی
حال و روزم مثل همون مَرده
که زمین خورده روی اون پرده
با یه شمشیر ِ مُرده تو دستش
دیگه از راه
بر نمیگرده
عزیزم . الهی من فدات .تو اینهمه خاطرات شیرین با من داری خوووو اینارو تعریف کن بعدش هر روز میگن بابا دوبااااااااره،دوبااااااااااره یه بار فایده نداره
کلن زشت است که .ادم جلوی بچه هایش.....
مگه قراره چنتا بچه داشته باشی؟!!!
میبینم که در این امر هم خوش اشتهایییییییی
دیوونه
قیچی جون تو بچه بیار ما دوستان همگی با هم دست به دست هم میدیم واست خلا پر می کنیم خلا خاطراتی اصن هر چی!
مرسی ... کامنت شماره یک خلا رو پر کرد
سلام
ای بابا آقا حسین شما بچه دار بشو خاطرات جور میشه(حداقلش کلی چاخان کردی)
راستـــــــــــــــــــــــی تو وضعــــــــــــــت از من یــــــــــکی خــــــــــــــــــــــــــــــــیلی بهتره
من احساس میکنم که دوره ما از نسل بعدمون خیلی بهتر باشه و خاطرات ما براشون جذابتره. البته ایشالا که اینجور نباشه