توو سرویس نشسته بودم...ترافیک تونل رسالت بیداد میکرد...از تو پارکینگ کنار مصلا،یه پراید سفید مدل پایین که آرمِ آموزش رانندگی داشت اومد بیرون...یه دختر و پسر جوون کنار هم نشسته بودن و توو دستشون دوتا نوشابه سوِن آپ بوود که با نی میخوردن و گه گاه به هم نگاهی مینداختن و لبخند میزدن...اینطور بر میومد که از نمایشگاه کتاب برگشتن...نسیم بهاری خیلی مطبوعی که از پنجره باز ِ سرویس، صورتمو نوازش میداد و دیدن همین شادی و سرخوشی ساده ی ایندو، حالمو خیلی خوب میکرد.....ماشینا حرکت کردن...پراید سفید مدل پایین با آرم آموزش رانندگی کم کم بین انبوه ماشینا گم شد...دیگه نفهمیدم چی شد...
سلاممممممممممممممم
:دی
آخی
چقدد خوب بودن این دوتا
همیشه با هم شاد بمونن ایشالا
میگم احتمالا داشتن آهنگ این راجر واترز رو گوش میدادن که سرخوش بودن ولی نه اهنگ این یارو آدمو چیز خشک میکنه نه سر خوش
اذیتم کیف میده ها . بگو چرا اینقد منو اذیت میکنی
و زندگی شیرین میشود................
این پستتو خیلی دوس دارم
ای جااااااااااااااااااااان مهربان، خوش زبان
ایشالا شما هم یه همنوش!! گیرتون بیاد
ایشالا
سلام
این نمایشگاه کتاب ما همه چی هس الا نمایشگاه کتاب
بچه ها فردا برای حمایت از تالاب میانکاله قراره تو پارک جمشیدیه جم شیم طومار رو امضا کنیم ، هر کی خواست بیاد بهم خبر بده
انشاالله همه مردم همیشه خوش باشن ما که بخیل نیستیم