صرفا جهت استحضار...اطلاع...اقدام...و هر گوونه بهره برداری دیگر

1) اول اینکه ندا خانووم، اینجا یک پستی گذاشته و از همه طرفداران محیط زیست دعوت کرده برای حمایت از تالاب میانکاله، فردا در پارک جمشیدیه یک گردهمایی برگزار کنن و بصورت نمادین طوماری رو امضا کنن، تا شاید صداشون به گوش مسئولین برسه...دوستانی که تهران تشریف دارن میتونن جزئیات این قضیه رو از ندای عزیز، جویا بشن.


2) اگر توو این گردهمایی، کیک و ساندیس هم جزو برنامه ها باشه، بنده هم آمادگی شرکت کردن رو خواهم داشت. و خب الان که دارم فک میکنم میبینم آدم که نمیتونه جمعه بره بیرونو بدون ناهار برگرده..لذا از مسئولین امر خواهشمند است، ناهار رو هم به لیست برنامه های فردا اضافه کنن لطفا...


3) البته آدم تا جایی باید برای محیط زیست و سایر مسائل، وقت بذاره که به تکالیف شرعیش آسیب نرسه. بنده با توجه به اینکه فردا یک تکلیف شرعی بسیار بزرگ دارم،!!!!!!!لذا متاسفانه نمیتونم دوستان گلم رو همراهی کنم و از همه عزیزان استدعا دارم این همایش رو به روزهای آتی موکول کنن تا خدای ناکرده باعث و بانیه ترک واجبات در دوستان تهرانی نگردند !!!!!!!!!!!!!!


4) و خبر خووب اینکه، بلاخره یاسی خانووم هم به کشکول رسید و از این به بعد، اینجا مینویسه...ایشالا که توو دنیای مجازی، لحظات خووب و خوشی رو در کنار شما دوستان تجربه کنه....پیشنهاد میکنم، با اسپیکرهای روشن به وبلاگ یاسی سر بزنید.

نظرات 144 + ارسال نظر
ممدوسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://qalamrizha.blgspot.se

حسین دهن سروین عمه من رفته کارت پایان خدمتو تحویل داده و خودشو ممنوع الخروج کرده؟
بعد اگه بیای نگاه توریستا از گلدسته ها به سمت تو منعطف میشه برا گردشگری ترکیه ضرر داره...

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

صب کن صب کن
کارت پایان خدمت من دست عمه تو چیکار میکنه؟؟؟؟

ممدوسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://qalamrizha.blgspot.se

اس ام اس شبانه به حسین:
کامنت بی ادبی (مسواکی)نذار

حسین کامنتتو پاک میکنم!!!
یه رابطه معکوس رو بهت یاد آوری میکنم

یک پیر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://arshadane.persianblog.ir

بابا تاور کرین که 1 چیز عادی مارو اینجوری نبین 1 روزایی اجر مینداختیم بالا.

ندا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://lore.blogsky.com

اقا من برم بخوابم ؟

ممدوسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ق.ظ http://qalamrizha.blgspot.se

چی بگ والله شما باس بگی که نشونش دادی...

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ق.ظ

والا این حضرات یه گیزی میخواستن بگیرن ازمون دادا
ما همین کارتو داشتیم کاکو
حالا شاید شما یه چیز دیگه دادین بشون
ما بدبختی اونم نداریم آخه

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ق.ظ

محمد حسین حیف که اسلام دست و پامو بسته و من اگه الان بخوام حرفی بزنم هم حسین پرتم می کنه بیرون و هم طراوت فردا با تیپا میفته به جونم حالا واسه چی خودشو ممنوع الخروج کرده؟!!! عمه چرا به زحما افتادن آخه؟
حسین یا باهاشون برو یا اونا رو هم از زفتن بنداز!‌یعنی یه همچین آدمی ام من

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ

بلادنا الان دارم همون کارو میکنم
ممدوسینو حسابی خسته میکنم که از پرواز جا بمونه

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

گیزی در کامنت قبلی= چیزی

ممدوسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://qalamrizha.blgspot.se

آخ واسه اون آدمیتت بلادونا
بچه ها من 45 دقیقه دیگه با ممدو قرار دارم. همتونو ماچ میکنم. فعلاً
بوس به همه

ندا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://lore.blogsky.com

من رفتم :دی شب به خیر

فردا 8.5 پارک جمشیدیه ام :دی اومدید خبر بدید زیارتتون کنیم :دی
ساعت 11 هم پیست مارتیمگه ازادیم :دی اونجا اومدید در خدمتیم :دی من رفتم
بای

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

ممدوسین از اوون رفیقت چه خبر؟
رفت پیشه هنگامه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

ای توو روحت که تنها حرف جدیه امشبو دایوت کردی به همه ی نداشته هات...
آقا خوش بگذره
در پناه خدا

ندا جان شب تو هم بخیر
فردا هم نرو خودم میام میبرمت بیرون

ندا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://lore.blogsky.com

خدایی اگه میای منو ببری بیرون نرم :دی

یک پیر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ http://arshadane.persianblog.ir

شب به خیر ندا .
ممدوسین سوغاتی یادت نره.
بلادونا هم خوب میگه چرا به فکر من نرسید ؟

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ

محمد حسین نرووووووو من بی تو هرگز!!!
این رف جدید جدی؟ خوش به حااالش. منم فردا میرم نماز جمعه

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ

ما گفتیم تو خوابی
(آیکونه خود کرده را تدبیر و از اینحرفا...)

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ

رفیق جدید منظور ممدو بوود...والا ما میترسیم اسمشو ببریم بعد بیایم جواب پس بدیم به ملت..جوونه تو
ضمنا نماز جمعه لازم نیس شرکت کنین شما
نماز جمعه مشهد به دور دوم نکشیده خانووم

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ

حسین یه سوال بپرسم؟ شاید یه ذره شخصی باشه!

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ

والا اگه میخوای ضایمون کنی جلو ملت مشکلی نیس بگوو

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ

آیکونه اضطراب قبل از کنکور

یاسی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ

شما هنوز نخوابیدین.من که 1کمی خوابیدم باز بیدار شدم ببینم این راه پی ما ....چی شد[:S007:
به سلامت و سفر خوشی داشته باشین.

یک پیر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ http://arshadane.persianblog.ir

بچه ها منم رفتم .
شب همگی خوش

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ق.ظ

منظور من القای همین اضطراب بود
ولی حالا جدی جدی چرا این اواخر یعنی از اواخر اسفند و اون خداحافظی های غمناک و نوروز به اینور اینقد واسه ما کلاس گذاشتی و مث قبلنا آپ نکردی و شب نشینی کامنتی اینجوری نذاشتی و انگار یه جورایی شروع کردی به دل کندن؟ خدایی امشب اومدم دیدم ۷۳ بار ابرا باریدن تعجب کردم جون تو

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

سوال خیلی سختی پرسیدی ولی جواب میدم

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ

اوه اوه اوه آیکون استرس قبل از اولین تدریسها(کلاس گذاشتم الان چون می دونم دوست داری!!)

یاسی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ق.ظ

بلادونا عزیزم خوب به چالش کشوندی حسین جونو...منم منتظره جوابم

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ

آره دیدی یاسی جون؟ ولی فک کنم رف خوابید

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ

ببین راستشو بخوای این شب نشینی ها فقط یک وجه وبلاگ نویسیه
من به شدت فراریم از این قضیه که اینجا همش صب تا شب جمع شیم و الکی حرف بزنیم...بلاخره باید یه موضوعی باشه. ضمنا این شب نشینی ها اگه خیلی درش افراط بشه، اینجارو تبدیل میکنه به یه محیطه پابلیک که نویسنده کمترین نقش رو داره
میشه یه پاتوق واسه دورهمی...یه کافی شاپ
البته این خیلی خوبه که اینجا همه با هم دیدار میکنن و با هم خوبن...اما یک زمانهایی منم نیاز به شنیده شدن دارم.
راسشو بخوای من میتونم اینجارو یه جوری بنویسم و ادراه کنم که تعداد کامنتها بالای 300 تا بشه..باور کن
ولی اصلا آدمه اینجور جمعهای زیاد با علایق مختلف و اعتقادات گوناگون نیستم...
اگه دقت کنی همه بچه های این وبلاگ با لینک های من هم دوستن...ولی من با لینک های هیچکدومتون ارتباط ندارم.
اصلا ببین تعداد لینکهای من خیلی محدوده..فک کنم از همتون کمتره...مهم برای من اینه که بچه هایی که میان اینجا در درجه اول بچه های خوبی باشن تا وبلاگ نویسهای خوبی...و اینو تقریبا مطمئنم که بچه ها از جمله خودت، خیلی مثبتید و برای راستی آزمایی این قضیه مطمئن باش یک بار تمام آرشیوتونو خوندم
.
ولی خب همش خووب نیس آدم بیاد اینو به اوون تبریک بگه اوونو به این تسلیت بگه...یه جاهایی هم آدم باید درونیات خودشو به اشتراک بذاره
ضمن اینکه یه سری مشکلات کوچیکی هم توو این دورهمیا پیش میاد..مثلا کل کل کردن بچه ها یا به هم پریدنشون..که من ناراحت میشم...اصلا دوس ندارم کسی برنجه
خلاصه اینا
حالا بعد عید سعی کردم کمی متفاوت تر باشم...کمی بیشتر به اصله نوشتن بپردازم..کمی وجه ژورنالیستیشو بالا ببرم...اما تلاشم اینه که دورهمی هم داشته باشیم..و کلا تعادل برقرار بشه

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ق.ظ

در مورد خداحافظی و بازگشت مجددم هم تو همون پستای مربوطه، علتشو گفتم...البته بازگشتم علت دیگه ای هم داشت که اگه واقعا بخوای، میتونم خصوصی بهت بگم

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ

اینم بگم اینایی که گفتم از این باب نبود که من وبلاگ نویسه خوبیما نه
خداییش و بی تعارف همتون از من یکی حداقل بهتر مینویسن

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ق.ظ

چیزی که خیلی تو ذوق من زد همون خداحافظی اون زمان بود چون رو اینجا حساب باز کرده بودم ولی خداروشکر که برگشتی و همینجا ادامه دادی. حالا این شب نشینی هم خیلی زیاد مد نظر من نبود بیشتر جواب دادن به کامنتها بودش که دیگه مث قبلنا نشد و این دلایلی که گفتی قانع کننده س واسش و ممنون که هوای ما و خودتو داری. نوشتن واسه تو کار سختی نیست و رگ خواب ملت تو دستته بنابراین بنویس این چیزی که اینجا واسه من مهمه قلم و احساس تو هست و بقیه حاشیه ست.
در ضمن تو این مدت اولین باره که من می بینم تا این موقع بیداری و شبای دیگه روی مرغا رو کم می کردی و ساعت ۸ می خوابیدی

یاسی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ق.ظ

حسین جان مرسی از اینکه با حوصله جواب دادی.حرفات کاملا منطقی بودن.مطمین باش نوشته های تو باعث شده بچه ها اینقدر با محبت کنار هم باشن.

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 ق.ظ

دلایلشو گفتی؟ پس چرا من توجیه نشدم؟
آره خصوصی بگو

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ

نظر لطف شماست دوست خوبم
ممنون بابت تیکه ای که انداختی
اما از اوونجایی که بنده کم نمیارم باید بگم شما هم امشب برای اولین باری هست که یه جا (وبلاگ یاسی) کامنت میذارین و اسمتونو به انگلیسی اشتباه تایپ میکنید

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ

ممنون یاسی جان
بلادونا واقعا میخوای بدونی؟؟؟؟

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ

تیکه کدومه بابا! حالا سحرخیزم هستی یا فقط شبا زود می خوابی؟ من آرزوم بود که سحر خیز باشم و الان کم کم دارم آرزومو پس می گیرم آخه یه روزم حتی اگه بخوام نمی تونم تا لنگ ظهر بخوابم
اشتباه تایپ کردم. دیدم یه چیزیش کمه ۲-۳ بارهم نگاش کردم نفهمیدم دیگه ارسال کردم
ممنون که وقت گذاشتی می دونم که الان از بی خوابی حالت دگرگونه.
شب شما به خیر(آیکون گنجشک لالا مهتاب لالا)

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ق.ظ

آره می خوام بدونم دوست دارم بدونم اصلا چرا پستش نمی کنی؟ یا اگه نه واسم کامنت بذار خودم پستش می کنم

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ق.ظ

من به طرز هولناکی سحرخیزم...شبا هم 12 زوودتر نمیخوابم
کلا خیلی کم خواب بودم و هستم واحتمالا در اینده هم خواهم بوود...
.
شبت بخیر...شب بقیه دوستان هم بخیر
جای طراوت...سمیرا..ممدو...و فاطی البته...خالی
(آیکونه مهتاب در حال ترقه انداختن)

حسین جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ق.ظ

باشه واست خصوصی میذارم...فردا

belladona جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ

اون سه نقطه رو هم خصوصی بگو(مخبر السلطنه)آیکون مهتابو خوب اومدی

یاسی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام به همه سحرخیزا.
ندا جان موفق باشین.اگه حسین هم نیومده ولی با این پستش نشون داده که همراه با شماست. البته نگرانیه حسین هم بی مورد نیست....
اما ایشالا که به خوبی حل میشه .

یک پیر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ق.ظ http://arshadane.persianblog.ir

سلام
بلادونا بهت گفت بیا اینجا بوگو .ایکون پیاز
مهتاب یه شب زود خوابید شما چرا ترقه هاشو برداشتید رفتید ها؟مرسی که سنگر رو تا پاسی از شب نگه داشتید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد