معصومه را اگر میدیدی اصلا گمان نمی بردی که سن و سالش بیش از بیست و خورده ای باشد. بلندی قامت و تناسب اندام و سبزه رویی که زینت دختران هست را معصومه یکجا داشت. معصومه جایی را برای دیگران تنگ نکرده بوود، جایگاهی را اشغال نکرده بوود، آبی را نیالوده بوود، پرنده ای را اسیر نکرده بوود. معصومه از دنیا فقط یک آغوش باز میخواست، یک امید میخواست، برای زندگی یک بهانه میخواست، یک صدای مردانه می خواست، یک عشق میخواست.
و افسوس که همه اینها به نامردی از او دریغ شد و لابد قبل از اینکه آن همه زیباییش را به یک پیکر بی جان با چشمهای ورم کرده زیر ملافه سفید، مبدل کند، با خود به عقوبت عملش هم فکر کرده بوود.
باید جای معصومه باشی تا با آغوش باز، مرگ و دوزخ را در برگیری که دیگر چشمت به چشمِ جهنم دنیوی نیافتد...دنیایی که آغوشش را هیچگاه برای معصومه باز نکرد...
واقعا ادم نمی دونه چی بگه...
خب این داستان واقعی بود؟

معصومه مرده؟!
الهی....
البته امروزه تو این جامعه هزاران هزار ازین معصومه ها میمیرند و...کسی هم ککش نمیگزه!
عادتمون دادن...
. . .
هیچ وقت این دنیا جایی برای عدالت نداشته. اما 1 دنیای دیگه هست که امید ناامیدا به اونه. امیدوارم توی اون ئنیا به حقش برسه.آمین
معصومه های جامعه کم نیستن متأسفانه
با عرض سلام واحترام
معصومه دهه شصتی نبود؟
توی عکست برف روی تپه رو دوست دارم مثل ادمی که روحش رو جایی جا گذاشته سرد و بی تفاوت روی سبزه قباهای زمین ،روی زمین دیگران، جا خوش کرده.
معصومه باشی و فا **حش*ه جسمی بهتر از اینه که مثل بقیه مردم فا***حش*ه مغزی باشی و با هر تلنگری حیوون صفت جلوه کنی.