نه داداش از این خبرا نی. ملکه واقعی اونیه که نه نیاز به مهر داره نه آرزوی لباس سفید پوشیدن. متخصص ارشد مملکت شده ولی با سادگی تمام و بدون هیچ انتظاری رفت خونه بخت. الانم تاج و تخت خالیش تو خونه ما اشک همه رو در آورده. ولی ملکه ملک دل دو خانواده و کلی مرکز تحقیقاتیه
اووووووووووووه قیچی اومده
این کیه؟
منم دیگه :دی
اصن حالا که هرکی به هرکیه ملکه واقعی منم
ولی حالا از شوخی بگذریم خوشم میاد با ۳تا کلمه یه دنیا حرف زدی .این بساطا نمایشی و تشریفاتیه کسی کاری به اون پیر زن نداره نه؟
این دختره هم خوشگله هاااا
ملکه واقعیه منم خو
اصن باشه فاطمه ملکه من بشم پرنسس
تازشم این دختره اصن خوشگل نیس
من از همه خوشگل ترم :دی
ای داد بیداد من 1 لحظه از رو تخت بلند شدم ببین چند نفر برای تصاحبش دندون تیز کردن.
برید کنار بذارید بشینم سر جای خودم .
اقا من پرنسسم :دی
ملکه اش ماله شوما:دی
ولی بازم من خوشگل تر از همه ام :دی البته با جسارت به چشمای مهتاب جونم:دی
بدون شک درسته!
فدای تو دختر گلم بشم باشه باشه شما پرنسس قصر ما .
اخ که مردم از خوشگلی :))
مهتاب دختر بیا برو بیشین سرجات مردمو زابراه کردی!

از رو تخت چرا اومدی پایین خب؟! نونت کم بود؟ آبت کم بود؟ از رو تخت اومدن پایینت چی بود؟!
اقا چون بحث خوشگلی و ایناس آقایون ساکتن ؟:دی
نه داداش از این خبرا نی.
ملکه واقعی اونیه که نه نیاز به مهر داره نه آرزوی لباس سفید پوشیدن. متخصص ارشد مملکت شده ولی با سادگی تمام و بدون هیچ انتظاری رفت خونه بخت.
الانم تاج و تخت خالیش تو خونه ما اشک همه رو در آورده. ولی ملکه ملک دل دو خانواده و کلی مرکز تحقیقاتیه
ممدوسین راجب من صوبت کردی ؟:دی
الهی
الهی
ممدو غصه نخوری یه وخ
اونم رفته واسه خودش بشه ملکه ملک خودش
یاد بگذشته به دل ماند
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام به ره خیره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطایی کردم
که زمن رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا می نگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت وسوز
بر دل پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردی است که مشکل برود
تالبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بد خو بود
می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد ان آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم که ز دل بردارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را
مادر این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست به جز زندانم
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرایی
در ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا ؟باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم
قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست بگویید آن زن
دیر گاهی است در این منزل نیست
تنها ملکه برای من مادرمه
بالایی :)
طراوت مادر 1 توک پا رفتم سر کوچه واسه این پرنسسا بستنی فالوده بگیرم هوا گرمه میچسبه خو اینا شیطونی کردنننننن ...
به بهههههههه ممدوسین مبارک .
اشک شوق و دست راست و ارزوی خوشبختی میریزیم بکشید و داریم.
خیلی تبریک بوگو
تازشم شیرینیت کککککککو؟ها ها ها ؟
بازم که تو به صفحات قبلی سرک میکشی بچه جوون