از دور به نظر می رسید راجع به موضوعی جر و بحث میکنند و یک چیزی که داخل مُشَما بوود میان آنها رد و بدل میشد. نزدیکتر که شدم دیدم پیرزنِ عینکی با صورتی گرد و چادری کهنه و رنگ و رو رفته به پسرک دوره گرد که داخل سطل آشغال را به امید یافتن موادی قابل بازیافت جستجو میکرد، میگفت: "پسرم بیا این مرغو همین الان کشتیم ببر خونه واسه زن و بچه ات، ببین بدنش هنوز داغه، نذاری خراب بشه ها، گناه داره، بردی خونه سریع پرو مو کن بذار یخچال مادر" و پسرک می گفت " چشم مادر چشم حاج خانووم چشم. دست شما درد نکنه" و تا می خواست مرغ قربانی شده را بگیرد باز هم پیرزن توضیحات و تذکراتش ادامه میافت و انگار دلش نمی آمد مرغ را بدهد و مرغ فلک زده این وسط بین دو دست،حیران بوود ... به فاصله چند متر جلوتر پیر مردی با موهای سفید و لباسی بشدت معمولی لای در ِ پیکان ایستاده و منتظر حاج خانووم بوود و یک لحظه نگاهش را از مرغ بر نمیداشت تا این فرضیه را در من تقویت کند که این زن و شوهر سالخورده ظاهرن خودشان بیشتر به آن مرغ احتیاج داشتند و برایشان باورکردنی نبوود که دارند از سر ِ عمل به عرف، چراغی را به مسجد میبخشند که ضرورت و وجوبِ آن در خانه، محرز بوود...
قدمهایم را تند و تندتر کردم و از کنارشان رد شدم و گذشتم.
اما داستان ِزندگی ِاین آدم ها همچنان ادامه دارد....
چقد مهربونی هس تو این بد بختیااا
با این که خیلی تلخ بود
خیلی خوب بود
آخخخ ،درد بدیه نداری...
میشه لابلای این دردا،زندگی رو دید،که هرچند باسختی،ولی
از دست های خالی پر مهر یه همدرد میجوشه،و جاری میشه...
من توو آزمایشگاهی که هستم،چون دولتی هستش،تعرفه ها شم نسبت به بخش خصوصی پایین تره،و طبیعتا مراجعه کننده ها اکثرا از قشر دردمنده جامعه اند،روزی نیست که چشمای پدر یا مادری رو نبینم که با ترس نزدیک صندوق میره و نگران از همون قیمت مثلا پایین،دستش نلرزه...سخته وقتی میان میگن نمیشه انقد از مبلغ فیشمون بمونه؟باید برگه آزمایشو به دکتر برسونم،اما هزینه شو نمیتونم پرداخت کنم!!..سخته این دردو هر روز ببینی و نتونی درمانی واسش پیدا کنی...
الهی بگردم

دوسشون داشتم...خدا بیامرزدشون
یکی از فامیلای تقریبا دور مامانم اینا؛ یه پیرزن و پیرمرد ۸۰-۹۰ ساله بودن. بنده های خدا از مال دنیا فقط یه باغ داشتن که با کمک چندرغاز ازون و چندرغاز از کمیته امداد(ماهی ۱۵هزار میگرفتن!!!) روزگار میگذروندن. تو خونشون یه گلیم کهنه انداخته بودن. یه بار که رفتیم بهشون سر بزنیم؛ گفتن این روزا نشده درست حسابی به خودشون برسن! چرا؟ چون داشتن پول جمع میکردن. چون همون روز رفتن و یک فرش خریدن و دلشون نیومده ببرن خونه ی خودشون!!! بردن به مسجد محل اهدا کردن!!!! دوست داشتم سرمو در جا بکوبم تو دیوار! جالبه که مسجد کاملا اینارو میشناسه که اصلا وضعشون خوب نیس؛ اما با کمال میل قبول کرده و گفته شما الان کلی ثواب کردین!! این دو تا هم خوشحاااااااااال ازین ثواب بودن!
خدارحمتشون کنه. آقاهه سه سال پیش مرد؛ خانومشم دو هفته پیش
به نظرم قشنگی یعنی همین. یعنی چیزی که واسه تو با ارزشه و بهش احتیاج داری ببخشی.برکت و صفای خونه ی این پیرمرد و پیرزن از خونه هایی که همه چی دارن خیلی بیشتره.اونی که داره با فخر میبخشه و اونی که نداره با جون و دلش میبخشه.
الان خیلی سختتر میگذره به اونایی که کم درآمدن.اما بیشتر از درد نداری بدتر اونه که داشته باشی و هی بگی ندارم....
سلام
با اینکه با حرف همه موافقم ولی ته دلم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرومه رو بیشتر قبول دارم .
اینکه در یک جامعه ای تهی دست هست یکی از عوالش اونایی هستند که فرصت طلبیشون اجازه زندگی به کسی نداده و عامل دیگه خود مردم هستند که اجازه میدن این اتفاق براشون بیفته .
اگر کسی خودش احتیاج داشته باشه اما بر اساس حدیث فاطمی الجار ثم الدار دیگری رو مقدم بشمره ایثار کرده.
این در فرهنگ ما جایگاه والایی داره. اینکه وقتی خودت سه روزه گرسنه هستی تنها نان افطار رو در سه روز به مسکین و یتیم و اسیر بدی.
فرهنگ ما فرهنگیه که ایثار در آن شأن نزول «و یطعمون الطعام علی حبه...» است.
اما وای بر انها که با سخت کردن شرایط اقتصادی (که به نظر من کاملاً آگاهانه و تعمدیه) دارن دین مردم رو به تزلزل می کشونن...
به این میگن خوش مرامی
اما از یه طرفم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
ولی شاید از یه طرف هم فرضیه ات درست نباشه حسین جون .
خیلی از این پدر و مادران سن و سالدار این اخلاق رو دارن که کلی به آدم هزار نکته رو گوشزد میکنن .
فقر و بدبختی توی این مملکت بیداد میکنه و هنوز آدمایی هستن که فک میکنن با اینکه ندارن باید به بقیه کمک کنن.نمیدونم چی باید گفت...فقط لعنت فرستادن به ذهنم میاد!
من عادت ندارم مثه بقیه مسائلو از دیدگاه اجتماعی و سیاسی و مذهبی ببینم
من فقط احساسی به همه چی نگاه میکنم
ولی اینجور مهربونیا خوشگله قشنگه