سلام به همه برو بچز باحال ماحال جیگر میگر طلا خوبین خوشین دماغتون چاقه (مدل دماغ ایرانی)؟
عشق مثل امریکاست هیچ وقت هیچ غلطی نمیتونه بکنه . اساعه ادب نشه ها.
سلام مهتاب سلام کته چطوری چه عجب این طرفا ای دختره کار ندیده ای حسن ندیده ای بی جنبه خوشحالم که هستی باورت بشه یا نه مهم نیس...اما توو فکرت بوودم زیاد ایشالا موفق باشی
سلام بر دکتر محل خوبی؟ مزنه دماغ چنده دکی جون؟ اقا کرایه ها گرون شده دیگه نمیصرفه برم سر کار قراره خونه نشین بشم.والا ... سلامت باشی. نامه عاشقانه ننوشتم ولی نامه عاشقانه مردم رو زیاد خوندم با عرض شرمندگی
آما دوران راهنمایی که بودیم،یادمه وسط کلاس درس ناظم میومد توو کلاسا و کیفامون میگشت(یه موقع آثار لهو و لعب با خودمون نیاورده باشیم مدرسه) بعد اگه کسی آینه،رژ لب ،فیلم،نوار کاست و ... داشت دیگه کارش تموم بووود... واسه این تجسس ها هم معمولا از دو ،سه تا از بچه های کلاس کمک میگرفت،توو یکی ازین روزا یکی از بچه ها رو انتخاب کرد که خیلی دختر ساده ای بود(معمولا بچه ها هوای همدیگرو داشتن اگه میشد چیزی توو کیف بوود صداشو در نمیاوردن)اما این دختر کلا هرچی بوود خای میکرد،توو همین حین و بین،کیف یکی از بچه ها رو که خالی کرد،یهو یه مشت کاغذای مچاله شده ریخت بیرون...خانوم ناظم سریع اومد بالای سرش،گفت زنگ قبل چه درسی داشتین،یکی گفت :تاریخ...گفت امتحان داشتین،بچه ها گفتن :نه،گفت :پس این تیکه کاغذا چیه،محسنی(همون دختره ساده ی ماجرا)بخون ببینم چی نوشته؟! محسنی: ندا،ندا چش قشنگه،با من قهر نکنی،من تو را هر روز که میبینم آفتاب برایم آبی میشود،رنگ شلواری که میپوشی،اگر با من قهر کنی،دیگر از مدرسه تا دم خانه تان تعقیبت نمیکنم و میگذارم تنها به خانه برسی تا همه در محله دوباره تو را ندا کَک و مکی صدایت کنند...قربان تو جبار (قیافه ی ناظم که از شدت خشم برافروخته شده بوود،و تا آخر که اسم پسره اومده بوود نفهمیده بود ماجرا چیه خیلی دیدنی بوود،نمی دونست چطوری کلاس رو کنترل کنه...یه دفعه پرید گوش محسنی رو پیچوند و گفت:واسه چی همه شو خوندی هااان؟ هان؟ بیا بریم دفتر بیینم... وباقی ماجرا)
*خیلی خاطره ی طولانی بود،ببخشید،اما هروقت یاد نامه و نامه بازی عاشقونه میوفتم،اون نامه ندا توو ذهنم میاد.
من دوره ی دبیرستان بوودم با یه دختره تلفنی حرف میزدم... فک کن..من و این کارا مدت ها تلفنی بود قضیه اوون اصرار میکرد که ببینیم همو ولی من حس نداشتم دقیقا مثه الان (ندا فحش نده) ... خلاصه این پریسا خانووم یه بار که بابام گوشیو برداشت صدامونو با هم قاطی کرد و شروع کرد به قربون صدقه ی بابام رفتن...داستانی شده بوود...من از خجالت رفته بوودم توو دستشویی یه ساعت طولش دادم ... البته بنا به توصیه دایی رضا خدابیامرز که اونموقع با هم رفیق بودیمُ اسم واقعیمو نگفته بودم...خودمو سعید معرفی کرده بوودم...ولی خیلی داستان شد...از دستشویی اومدم بیرون مامان گفت نکنه تو بودی خودتو الکی سعید معرفی کرده بودی؟؟؟/ کلن مامان آدم آیکیوش زیاد بالا نباشه بهتره...
توو دبیرستان یکی از دوستام هم با یه پسره تلفنی حرف میزد،مثلا 4-5 ماه،بعد پسر پیشنهاد داده بود،بیرون همدیگرو ببینن،تا قبل از اونم اصلا ندیده بودن همدیگرو،دوستم جریانو واسه من تعریف کرد و گفت فلان روز قرار گذاشتم تو ام باهام بیا،من تنها نرم،منم قبول کردم و اون روز باهم رفتیم، با نشونیای که داده بود،از دور شناختیمش،دوستم اصلا از قیافه و تیپ پسره خوشش نیومد،گفت بیا برگردیم تا نفهمیده ما هم اینجاییم،من گفتم نه،زشته،میریم مودبانه سلام و علیک میکنیم،یکم میشینیم ،من واسش توضیح میدم که تو(دوستم)موقعیت این که با کسی دوست باشه رو نداره و تموم،توو اون سن مثلا فک کردیم عاقلانه ترین کاره(16 سالمون بود) رفتیم جلو ،سلام کردیم و تا اومدم حرفی بزنم،پسره فک کرد،من همون گلنازم...شروع کرد به یه سری حرفای الکی و اینا که گفتم آقای محترم من گلناز نیستم،من دوست گلنازم،یه دفعه پسره رو کرد به طرف دوستم،گفت گلناز اینه؟! گفت:"گفتم ما ازین شانسا نداریما،صدات از قیافت بهتر بوود. اگه خواستی همون تلفن باقی بمونه،اگه نه خدافظ شوما..." یعنی دوستم تا مدت ها با من حرف نمی زد... :(
من نامه می نویسم گاهی به رفقا اما نامه عاشقونه ننوشتم. البته یه رفیق مشترکی من و حسین داشتیم که ید طولایی در زمینه نامه های عاشونه داشت و من در انشای جملات و گنجاندن ابیات کمکش می کردم اول اسمش هم نیما بود
سلااااااام.صبح جمعه همگی بخیر.من عاشق این دست خط و غلطای املایی ام من نامه عاشقانه ننوشتم اما یه نامه به خالم نوشتم با همچین دست خطی وبعد آخرشم امضا کردم.یادمه داداشم نامه رو که دید به امضام خندید وکلی بوسم کرد.امضام یک دایره بود یه نقطه هم وسطش
این نت دیشب که با ما سر ناسازگاری داشت .ببینم امروز چی حالیه
حسین همینو میگی که خودش زنگ زد خودش 4 روزه عاشق شد؟ طرف خودش برید و دوخت طی 4 روز. گیر داده بود باید منو بگیری. هرچی فکر می کنم نمی فهمم یارو چطوری پشت تلفون عاشق یه آدم ندیده شده بود. خلاصه که گفت خودم ازت مرد زندگی می سازم!!!! من هم قطع کردم مادرش شروع کرد خلاصه بساطی داشتیم یه هفته خلاصه به خیر گذشت
هییوااای من...
این عشق چه میکنه ه ه ه...
جمال هر چی عاشقو عشقه ه ه
(آیکون بچه محل جواد یساری و عباس قادری)
وای چقدر خط نامه بده؟
بله بله
عشق معجزه ها میکنه
سلام به همه برو بچز باحال ماحال جیگر میگر طلا
خوبین خوشین دماغتون چاقه (مدل دماغ ایرانی)؟
عشق مثل امریکاست هیچ وقت هیچ غلطی نمیتونه بکنه .
اساعه ادب نشه ها.
سلام مهتاب سلام کته
چطوری
چه عجب این طرفا
ای دختره کار ندیده
ای حسن ندیده
ای بی جنبه
خوشحالم که هستی
باورت بشه یا نه مهم نیس...اما توو فکرت بوودم زیاد
ایشالا موفق باشی
راستی بچه ها شوما تاحالا نامه ی عاشقانه نوشتین؟
خاطره ای دارین؟
سلام بر دکتر محل خوبی؟
مزنه دماغ چنده دکی جون؟
اقا کرایه ها گرون شده دیگه نمیصرفه برم سر کار قراره خونه نشین بشم.والا ...
سلامت باشی.
نامه عاشقانه ننوشتم ولی نامه عاشقانه مردم رو زیاد خوندم با عرض شرمندگی
من خودم ننوشتم...
آما دوران راهنمایی که بودیم،یادمه وسط کلاس درس ناظم میومد توو کلاسا و کیفامون میگشت(یه موقع آثار لهو و لعب با خودمون نیاورده باشیم مدرسه) بعد اگه کسی آینه،رژ لب ،فیلم،نوار کاست و ... داشت دیگه کارش تموم بووود...
واسه این تجسس ها هم معمولا از دو ،سه تا از بچه های کلاس کمک میگرفت،توو یکی ازین روزا یکی از بچه ها رو انتخاب کرد که خیلی دختر ساده ای بود(معمولا بچه ها هوای همدیگرو داشتن اگه میشد چیزی توو کیف بوود صداشو در نمیاوردن)اما این دختر کلا هرچی بوود خای میکرد،توو همین حین و بین،کیف یکی از بچه ها رو که خالی کرد،یهو یه مشت کاغذای مچاله شده ریخت بیرون...خانوم ناظم سریع اومد بالای سرش،گفت زنگ قبل چه درسی داشتین،یکی گفت :تاریخ...گفت امتحان داشتین،بچه ها گفتن :نه،گفت :پس این تیکه کاغذا چیه،محسنی(همون دختره ساده ی ماجرا)بخون ببینم چی نوشته؟!
محسنی: ندا،ندا چش قشنگه،با من قهر نکنی،من تو را هر روز که میبینم آفتاب برایم آبی میشود،رنگ شلواری که میپوشی،اگر با من قهر کنی،دیگر از مدرسه تا دم خانه تان تعقیبت نمیکنم و میگذارم تنها به خانه برسی تا همه در محله دوباره تو را ندا کَک و مکی صدایت کنند...قربان تو جبار
(قیافه ی ناظم که از شدت خشم برافروخته شده بوود،و تا آخر که اسم پسره اومده بوود نفهمیده بود ماجرا چیه خیلی دیدنی بوود،نمی دونست چطوری کلاس رو کنترل کنه...یه دفعه پرید گوش محسنی رو پیچوند و گفت:واسه چی همه شو خوندی هااان؟ هان؟ بیا بریم دفتر بیینم... وباقی ماجرا)
*خیلی خاطره ی طولانی بود،ببخشید،اما هروقت یاد نامه و نامه بازی عاشقونه میوفتم،اون نامه ندا توو ذهنم میاد.
رویا خیلی باحال بوود

کلی خندیدم
من خودمم هر وقت یاد اون قضیه میوفتم خنده ام میگیره...
اون موقع که این تکنولوژی انقد پیشرفته نبود...دوران کاغذ بازیای عاشقونه و محرمانه بوود.
من دوره ی دبیرستان بوودم با یه دختره تلفنی حرف میزدم...
فک کن..من و این کارا
مدت ها تلفنی بود قضیه
اوون اصرار میکرد که ببینیم همو ولی من حس نداشتم دقیقا مثه الان (ندا فحش نده)
...
خلاصه این پریسا خانووم یه بار که بابام گوشیو برداشت صدامونو با هم قاطی کرد و شروع کرد به قربون صدقه ی بابام رفتن...داستانی شده بوود...من از خجالت رفته بوودم توو دستشویی یه ساعت طولش دادم
...
البته بنا به توصیه دایی رضا خدابیامرز که اونموقع با هم رفیق بودیمُ اسم واقعیمو نگفته بودم...خودمو سعید معرفی کرده بوودم...ولی خیلی داستان شد...از دستشویی اومدم بیرون مامان گفت نکنه تو بودی خودتو الکی سعید معرفی کرده بودی؟؟؟/
کلن مامان آدم آیکیوش زیاد بالا نباشه بهتره...
ای جااان...آخییی چه ماجرایی،بابات چه عکس العملی داشته توو اون لحظه...
نمیدونم چی بود، که ما توو اون سن و سال با یه دختر یا پسر که حرف میزدیم،انگار توو آسمونا سِیر میکردیم...
کلن داستانی بود واسه خودش.
گفتی تلفنی حرف میزدی،یاد یه داستان دیگه افتادم...
توو دبیرستان یکی از دوستام هم با یه پسره تلفنی حرف میزد،مثلا 4-5 ماه،بعد پسر پیشنهاد داده بود،بیرون همدیگرو ببینن،تا قبل از اونم اصلا ندیده بودن همدیگرو،دوستم جریانو واسه من تعریف کرد و گفت فلان روز قرار گذاشتم تو ام باهام بیا،من تنها نرم،منم قبول کردم و اون روز باهم رفتیم،
با نشونیای که داده بود،از دور شناختیمش،دوستم اصلا از قیافه و تیپ پسره خوشش نیومد،گفت بیا برگردیم تا نفهمیده ما هم اینجاییم،من گفتم نه،زشته،میریم مودبانه سلام و علیک میکنیم،یکم میشینیم ،من واسش توضیح میدم که تو(دوستم)موقعیت این که با کسی دوست باشه رو نداره و تموم،توو اون سن مثلا فک کردیم عاقلانه ترین کاره(16 سالمون بود)
رفتیم جلو ،سلام کردیم و تا اومدم حرفی بزنم،پسره فک کرد،من همون گلنازم...شروع کرد به یه سری حرفای الکی و اینا که گفتم آقای محترم من گلناز نیستم،من دوست گلنازم،یه دفعه پسره رو کرد به طرف دوستم،گفت گلناز اینه؟! گفت:"گفتم ما ازین شانسا نداریما،صدات از قیافت بهتر بوود. اگه خواستی همون تلفن باقی بمونه،اگه نه خدافظ شوما..."
یعنی دوستم تا مدت ها با من حرف نمی زد... :(
من هیچوقت نامه عاشقانه واسه کسی ننوشتم


ولی محرم اسرار عاشقانه دیگران بوودم...
یه حال و هوایی داره مخصوصا قاچاقیاش
وای خدا این آهنگه
نامه خیلی باحاله خییییییییییییییلی


جیگر تلا
یادم به جریانه کاکام بابک افتاد...
اون عاشق و شیفته و من به شدت سر کارش میذاشتم....
بیچاره
من سوم راهنمایی بودم پسره همسایمون از پشت بوم خونشون نامه مینداخت رو پشت بومه ما
لازم به ذکره نامه هارو دوره کوجه سبز میپیچید :|
در ضمن این داستان نامه انداختن و مزاحمت تلفنی و سر راه اومدن 4 سال طول کشید
آخرش به اجیم گفته بود من دیگه پیر شدم ، به خواهرت بگو خیلی بی معرفته :)))
من نامه می نویسم گاهی به رفقا اما نامه عاشقونه ننوشتم.
البته یه رفیق مشترکی من و حسین داشتیم که ید طولایی در زمینه نامه های عاشونه داشت و من در انشای جملات و گنجاندن ابیات کمکش می کردم اول اسمش هم نیما بود
اوه اوه نیما
یادمه توو کتابخونه میشست مینوشت
فاطی چطوری عزیز
...
رویا آخرش بوود این
مگه چجوری بوودی که پسره ازت خوشش اومده بوود؟؟؟
(آیکونه کنجکاوی پسرانه حین خاطره گوییه دخترانه)
ممدوسین این دختر ورامینیه رو بگو
همینی که ایندفعه برام تعریف کردی
یه ابروی کت و کلفت،به پهنای سبیل پسره... :)))
یه مقعنه تا پیشونی جلو اومده،شبیه حاج خانوما،یه مانتوی گشآد تا طیر زانوو...
آیکون حفظ آبرو جلو پسر غریبه
ننوشتم..
سلااااااام.صبح جمعه همگی بخیر.من عاشق این دست خط و غلطای املایی ام

من نامه عاشقانه ننوشتم اما یه نامه به خالم نوشتم با همچین دست خطی وبعد آخرشم امضا کردم.یادمه داداشم نامه رو که دید به امضام خندید وکلی بوسم کرد.امضام یک دایره بود یه نقطه هم وسطش
این نت دیشب که با ما سر ناسازگاری داشت .ببینم امروز چی حالیه
حسین همینو میگی که خودش زنگ زد خودش 4 روزه عاشق شد؟


طرف خودش برید و دوخت طی 4 روز. گیر داده بود باید منو بگیری. هرچی فکر می کنم نمی فهمم یارو چطوری پشت تلفون عاشق یه آدم ندیده شده بود.
خلاصه که گفت خودم ازت مرد زندگی می سازم!!!!
من هم قطع کردم مادرش شروع کرد
خلاصه بساطی داشتیم یه هفته
خلاصه به خیر گذشت
چقک = گنجشک
به به
سلام سمیرا خانووم
مزین فرمودین
ننوشتم منم....
خییییییییییییییلی باحال بود.
هم پست هم کامنتا
خوبه هر وقت دلمون گرفت بیایم این نامه رو بخونیم شاد میشیم