????
+ امشب رفتم و در یک کافی شاپ دِنج، به قریب به دوسال شراکت با ممدوسین و ممرضا خاتمه دادم. تصمیمی بوود که در راستای اوون متمرکز شدنی که مدت هاست دنبالش میکنم گرفتم. کار ما تقریبن با هم تموم شد. فقظ میمونه یه سری مراحل اداری. و البته دوستی همچنان ادامه خواهد داشت.
+ فردا شب ساعت 10، گپ و گفت من رو با رویا خواهید شنید پیرامون وبلاگ نویسی و شعر و شاعری. به گمونم براتون جذاب باشه.
+ خدا این روزا بهت زیاد فکر میکنم. خودت آخر داستان زندگیمو یه جوور ِ خوبی تموم کن...
باز گفت خاطراته خاک گرفته .بشکنه این دس که نمک نداره چقد هر روز من اینا رو گرد گیری میکنم کجای اینا خاکه اخه هان؟ هان؟ جیگر من
من زیاد در جریان این کار و این شراکت نیستم ولی اینو مطمئنم که درست ،منطقی و عاقلانه تصمیم میگیری و ایشالا موفق میشی.
به به صدای رویا جان رو هم میشنویم .حتما گپ و گفت جالبی خواهد بود.
اینو بارها گفتم بازم میگم خوشبختیِ تو یکی از آرزوهامِ که براش دعا میکنم
همه هدرای این سری برای طالقونه :دی
1.این ترانه بسیار مورد پسنده منه(خصوصا وقتی که حس می کنم خواننده ی اثر خودم هستم...یعنی فقط بگرد دنبال یه آیکون که این اعتماد به ن ف س رو توو قفس کنه).
2.راحع به دوستی و شراکت خودتون،من صحبتی ندارم،اما چیزی که خودم واسه خودم همیشه سعی می کنم رعایت کنم،اینه که با کسی که رفاقت دارم،وارد مسایل مالی نشم،به نظرم من نمی تونم تعادل رو نگه دارم ...حالا خیلیا هم هستند که موفقیتشون دوچندان میشه وقتی این دو فاکتور تواما میشه.
(اما ایتکه اوون کافه جای دنجی بووده،یه حس آرامش و خیال جمعی به م میده که امیدوارم تصمیمت به صلاح و خیر باشه.
3.این آ خدا اونقدر کرامت داره که حرفامونو بهتر از اون صدایی که به عرشش میرسه بشنوه و استجابت کنه...همیشه حواسش به آدمی که خیلی حواسش به ش معطوفه هست با یه نگاه ویژه ی دو قبضه ایشالا.
سلام
عکس ها تماما قشنگ بود مخصوصا اونی که اسم اینجارو روی شیشه نمدار نوشتی .
ایشالا خیر باشه حسین جون .
ای خدا بقیه ی داستان زندگیه حسین و یه جور خوبیییی ادامه بده...الهیییییییی آمییییییین
امروز فردا ساعت 10:10 و هنوز خبری نیس
آقا بریم بخوابیم ؟ بمونیم ؟ چیکار کنیم ؟تکلیف ما رو مشخص من
من با هدر سه خیلی حال کردم چون واسم یه حس خوب داره فک کنم این هدر مال نوروزه نه؟
شراکتتو به هم زدی؟ می دونی من شخصا آدم کار گروهی نیستم نه که خود رای باشم به خاطر اینکه فکر می کنم خودم بهتر از همه اون کارو انجام میدم و تو کارای گروهی بار کار همیشه رو دوش خودمه مگه اینکه خلافش ثابت بشه و یکی مسئولیت پذیر تر از من پیدا بشه و اونوقته که احتمالا کار میفته رو دوش اونکه از من بهتره! این از انشای بنده!
هوم م م م
اصولا گرفتن تصمیم برای جدا شدن و کندن به فکر و دودوتا چهار تای زیادی نیاز داره.
تصمیمی که یه جورایی به زمان ادامه تحصیلت بر میگرده تو رو وارد مسیری کرده که به نظر من ادامه دادنش حساسیت زیادی داره.
هرچند خود من فرصتهایی از اون دست داشتم اما ترجیحم چیز دیگه ای بود.
با روحیه ای که ازت سراغ دارم فکر شده تصمیم گرفتی و به نظر من تمامیت زندگیتو وارد مسیر خاصی کردی. امیدوارم در راهی که انتخاب کردی موفق باشی.
:)