شه را شوب


فقط باید ایستادن بر روی بلندی و به تماشا نشستن ِ شبانه ی شهر را تجربه کرده باشید تا لذت آن را درک کنید. سکوت ِسنگین و مرموز که از پشت ِ شبانه های یک شهر به گوش می رسد و انبوه چراغ های روشن همچون خوشه چین ِ ستاره در نامتناهی ظلمات، همه و همه، تصویری وهم آلود از مستولی شدن ِ هیولایی هولناک بر شهر را در ذهن تداعی می کند که سرپنجه هایش را از میان شکاف ِ بین ِ دلهای آدمیان، در کالبد هر خیابان و کوی و برزن فرو برده است...... اما من....عاقبت یک شب سوار بر قالیچه پرنده ام بر فراز شهر به پرواز در می آیم و با چوبک ِ جادوو که به سرش ستاره سنجاق شده، همه مردم را خبردار میکنم تا سوار بر قالیچه هایشان به جنگ هیولای هولناک بروند و راه و روزنی باز کنند به سمت فجر، پیش از طلوع فجر و پایان کابوس شبانه و آغاز روزهای پرماجرا...  


نظرات 6 + ارسال نظر
طراوت پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

چقدر آشوب بود!
یکی منو بگیره! گیجی ویجی میزنم نفصه شب!

اما نه؛ از یکم خیلی بیشتر خوشگل نوشتی. دستت درد نکنه

محمد جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ http://migam.blogsky.com

خیلی زیبا بود . من بار ها از روی بلندی به تهران و اصفهان خیره شدم و خیلی فکر و خیالها کردم . اینکه تو این خونه ها چه کسایی خوشحال هستن و کیا ناراحتن . چند نفر مشغول عشق بازی ان و چه کسایی دارن دعوا می کنن . شهری که مملو از انواع احساسات خوب و بد و عجیب و غریبه .

نون الف جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ http://lore.blogsky.com

یک پیر جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ق.ظ

مه سرد رو تن پنجره ها / مثله بغض توی سینه منه ...
هول شب که با ابی صبح به پایان میرسد .

belladona جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

حسین یاد ققنوس افتادم البته دور از جون!این شهرتون چرا اینقده قرمزه؟ مث مواد مذاب آتشفشانه دیدی؟!

رویا جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

متن پست و فضا سازی طلوع و طلیعه و فجر خیلی خووب بوود،اما عنوان پست*شه را شوب* فوق العاده خوووب بووود.خلاقیت در این انتخاب عالی بوود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد