نمی دانم شما هم برخورد کرده اید با این خانواده هایی که چندین و چند پسر دارند یا نه. اما من چند موردی از این دست را دیده ام. یادم هست سال 79 دوتا از دایی هایم که تهران کار میکردند، خانه ای اجاره کرده بودند که صاحبش 7 پسر داشت. اولی منصور، دومی وحید، سومی سعید، چهارمی و پنجمی را یادم نیست، ششمی که همسن من بوود علی و هفتمی هم امیر حسین نام داشت. پدرشان مرد مظلومی بوود و بازنشسته ارتش. اما مادرشان همچین بگی نگی زبان باز بوود و تا مینشست تعریف و تمجید پسرانش را می کرد.
خانه شان کوچک و با حال بوود از این مدلهای دو اتاق پایین سه اتاق بالا. یکی از اتاق های پایین با آشپزخانه و حمام نقلی اش دست دایی هایم بوود و آن یکی اتاق برای درس خواندن ِ علی کنکوری و امیر حسین.
جالبی ِ قضیه اینجا بوود که در تمام آن یکسالی که دایی هایم آنجا سکونت داشتند، هر وقت هر کدام از این پسرها به خانه می آمدند، با چندتا از دوستانشان بودند. یعنی همیشه بالغ بر 12 یا 13 پسر در خانه بودند. بنده هم که 18 سال داشتم و برای کنکور می خواندم (آیکونه "نمی خواندم") چپ و راست پیش دایی ها تلپ بودم. یعنی تصورش را بکنید یک خانه ای که همه ساکنین و مستاجرین و مهماناش پسرهای مجرد در بازه های سنی مختلف بودند.
خلاصه که نرکده ای بوود. اصلن از سر و روی خانه تستسترون می بارید لا مصب. هر کدام از این پسر ها هم تریپ های خودشان را داشتند. پسر بزرگی لیسانس زبان داشت و مثلن تدریس خصوصی می کرد و خودش را از همه ی برادر ها با وجودتر می دانست و برای بقیه ریاست می کرد. اخلاقش از این چُسی ها بوود و تکه کلامش " ما هفتا داداش"بوود. وحید گمانم تولیدی کار میکرد. پسر خوبی بوود. آن زمان از این کت های تککی سورمه ای مد شده بوود و وحید از آنها تن می کرد و یک گیتار هم همیشه روی کولش بوود. یکیشان سرباز بوود. دیگری آنجور که شنیده بوودم شدیدن سر و گوشش می جنبید و دنبال دخ.تر بازی بوود. یکبار به داخل اتاقشان رفتم . تمام در و دیوار اتاقشان عکس مدل ها و بازیگران زن و اینها بوود. کلن عالمی داشتند.
صدای موزیکشان از روی ماکس ولووم پایین نمی آمد. با این حال شب های جمعه درو دیوار خانه را سیاه می زند و دعای کمیل می خواندند و بقیه پسرهای کوچه را جمع می کردند. اصلن داستانی بوودند اینها.
یک بار هم یادم هست منصور و وحید دعوایشان شد. فقط ما صداهایشان را می شنیدیم. منصور می گفت من تو را درست می کنم. وحید هم عربده میزد تو به فلان جای خواهرت میخندی...این می گفت خواهرت را امشب فلان می کنم، آن می گفت خواهرت را جلوی چشمت بیسار می کنم.
.........
من حیث المجموع بچه های بدی نبودند اما واقعن روح زنانگی در خانه شان گم شده بوود و همه شان هم مجرد. انگار همه چیز در آنجا زمخت و خشن به نظر می آمد. فاقد از هرگونه ظرافت و لطافت.
یادم هست آن اواخر قبل از اینکه دایی اینا آنجا را ترک کنند، وحید نامزد کرد. نامزدش را دیده بودم. یک دختر ظریف و کوچولو. باور کردنش سخت بوود اما هم وحید و هم شش تا داداشش دخترک را می پرستیدند و روی سر و دستشان نگه می داشتند.
برایم جالب بوود. چطور یک دختر توانسته بوود اینهمه اینها را به خود جذب کند. واقعن آیا وجود یک حس زنانگی اینقدر می تواند در زندگی اینگونه خانواده ها اثر گذار باشد؟
اینجور که شنیدم در حال حاضر شش تا از آن پسرها ازدواج کرده اند. نمی دانم حال و روزشان این روزها چگونه است اما هرچه هست مطمئنم دیگر از آن دنیای مردانه ی صِرف، هیچ خبری نیست که نیست............
وای خیلی بده تو خونه ای دختر نباشه.واقعن کسل کننده میشه اونجا.
تو اهواز یه رسم دارن به تعداده پسرا یه نشانه مثه علمه کوچولو میذارن رو سر دره خونه شوون.ویکی هم به نشانه پدرمثلن اگه کسی ۷ تا علم گذاشته بوود یعنی ۶ تا پسر داره.البته عربها بیشتر این کارو میکنن.و به نظر من فوق العاده کار بی معنی هس یعنی که چی اصن؟!
ولی فک کن بعد میشن ۷تا جاری و به قول شیرازیاا هم عروس ،و اگه از این مدل جدیدیاا باشن همدیگه رو جر میدن
آهان راستی یک نکته ای که یادم رفت این که همه معمولن در خانه لخت می گشتند. فقط شورت می پوشیدن در تابستان
اینم بگم و برم بخوابم
من دوست دارم یک روایت مشابهی را از خانواده هایی که چندین دختر دارند نقل کنم. اما چون از جزئات درون اینجور خانواده ها بی اطلاعم، لذا بی خیال میشم.
اما از خانووم ها اگه کسی از اینجور خانواده ها میشناسه و میتونه فضای عمومیه اونو شرح بده، خوشحال میشم بنویسه.
حالا یا اینجا. یا در وبلاگ خودتون
پس آن مکان در تابستان بی شباهت به جنگل نبوده مخصوصن اگر این عناصر ذکور مثله بعضی ها سفید وبی مو نباشند
نه خانووم اونایی که از چشم شوما جنگل است را اینجا به بهایی نه چنان کم بها می خرند.
والو دخترای اینورا به خر نر هم رحم نمی کنن.
.
.
.
راجع به خط آخر کامنتت هم یکی طلب من
آقا من اینجا یه آی پی شبیه نیشابور دیدم.
یعنی طراوته؟؟؟؟
بالایی من بودم. شبتون خوش
راس میگیااا .یه بار گفته بوودی .خر هم که خوش سیر به مزاج دختران آنور خوش است
آخی خیلی باحال بودن این جماعت میگم مادره چی می کشیده از دست اینا الهی بگردم. من اصلا نمی تونم تصور کنم که یه مادر و پدر بدون دختر چی می کشن. نه اینکه خودم خیلی تحفه باشما نه ولی خلقت یه دختر چیزیه که هیچ مهربونی و لطافت و ظرافتی نمی تونه جاشو بگیره اصلا بااااید باشه! نمیشه که نباشه! تکبیییییییر!
من میتونم در مورد دخترونه اش براتون بنویسیم :)
یه خونه با هفت تا دخترو یه مادر ...
ولی الان حوصله ندارم :دی باشه بعدن :)
خیلی داستان جالبی بود.من یه همکار دارم که 6تا دخترن یه پسر.البته اون پسره هم کم از دختر نداره دیگه.روحیه اش لطیف شده
تو خونه اینا همیشه مهمونی و آراستن و مد جدید ساختن و این حرفاست.شب تا صبح همیشه بیدارن یکی فیلم نگاه میکنه یکی تو نت و یکی روبرو آینه و یکی دسر درست میکنه خلاصه هیچ وقت فضای آرومی پیدا نخواهی کرد
یه سگ دارن و یه طوطی و یه همستر و چند تا قناری .خانواده ی جالبی ان.
سلام یاسی.
آره این خونواده ها هم باحالن.
بعد از مدتی پسره شبیه دخترا میشه.
معکوسش هم صدق میکنه
(آیکونه صادق)
سلام
چه دورانی بوده ماشالله . اینکه ۷تا برادر مجرد با هم یکجا زندگی کنن خیلی سخته . از اونجایی که ۲پادشاه در یک ملک نگنجند مطمئنا ۷تا برادر هم در یک خانه گنجانده نمیشن .
از اونجایی که یه چی تو این مایه هارو تجربه کردم من هم به این اعتقاد دارم که وجود یک خانم در هر خونه ای لازمه .
ای جانم به تو
البته من معتقدم اگه بحث از روابط خاصی در میان باشه، حتی وجود چند خانووم در یک خونه هم خالی از لطف نیست (آیکونه پر روو بازی)
چه موضوعه جالبناکیه...
واای تصور این همه پسر توو یه خوونه(به نظرم خیلی سخت نیستش که این همه پسر باهم یه جا باشن سخت از جاایی میشه که باهم برادر باشه،به قول خودت خونه از ظرافت و لطافت خالی میشه،روح خوونه زمخت میشه...)برعکس اون یعنی خونه ی پر دختر به نظرم بهتره...دخترا در شرایط معمول و معلووم خیلی آزار رسون نیستن و حتی میتونن خیلی هم صفا و طراوت خوونه رو بیشتر کنن...اما بازم برمیگردیم به بحث اعتدال که از همه چیز بهتر،هم توو تعداد بچه و هم تنوعش(که در گذشته روز در این تنوع پدر مادر، خیلی درش دخیل نبودن).
...........
منم یه خونواده میشناسم که 4تا پسر بودن و یه دختر،اما دختره کلا رفتارش پسرونه شده بوود،حتی نوع نشستن و حرف زدن و برخوردش،تا جاایی که زنونگی و هیکلش به طرز خیلی شدیدی مخفی میکرد که مثلا توو خونه ای که این همه پسر هست حجابش خیلی مناسب باشه.
توو دوران مدرسه هم یکی از همکلاسیام 5 تا دختر بوودن،اما همه خانووم و با ادب،خوونه شون خیلی مرتب و تمیز بوود،و اینکه هرکدومشون یه ویژگی و حسن دخترونه ی برجسته داشتن(یکیشون دستپخت خوب،یکی خیلی باسلیقه و هنرمند،یکی خوونه داری و نظافت خووب و ...)و الیته همشون درسخوون،مادرشون پرستار بود و اکثر مواقع شیفت بود ولی این خوونه انقدر با نظم و سلیقه ی دخترونه اداره میشد که هیچ وقت نبود مادر خوونه واسه کارای منزل به چشم نمیومد و راحت می تونستن یه مهمونی رو به بهترین شکل اداره کنن...
یه چیز دیگه که هست؛البت از نظر من،اجتماع دخترا و پسراست...معمولا رفاقت و اجتماع دوستانه ی پسرآ خیلی باحال تر از جمع های دخترونه اس(به نظرم همه خیلی خآکی و ساده رفتار می کنن...)اما وجوود چندتا داداش به دلیل اینکه اکثرن یه حس من ،من تو وجودشون هستش،میشه یه شهر و چند رییس و معمولا دعوا و درگیری تووش بیشتره و بدتره(مثلا یه بار توو یکی از همین خوونه های پر پسر،توو دعوا شون،داداشا واسه هم چاقو کشیده بوودن و متاسفانه یکی از داداشا به دست اون یکی کشته شد.)
اما خواهرا به لحاظ احساساتشون بهم نزدیک ترو صمیمی ترن ،و بیشتر هوای همدیگرو دارن،اما دقیقا جمعای دخترونه غالبا واسه همون حس ظریف ،دچار یه سری دلخوری های کوچیک و خراب شدن محفل میشه...
(آیکونه نگاه موشکافانه در معیشت خواهران و برادران در خوابگاه های دانشجوویی)
آره من دیشب همون ساعتا اینجا بودم. چه بامزه
)
خلاصه که خیلی هوای داداششون و همدیگه رو دارن؛ کشتن مارو
یه دایی دارم ۶ تا دختر و یک پسر! دخترا خییییییلی باهم خوبن. عشق دنیا بخدا(من بیچاره که یه خواهرم ندارم همیشه در حسرتم
اینا هر جا که میریم همه یه ردیف کنار هم میشینن و دائم در حال صحبت با همن. از زمین و زمان به هم گزارش میدن!! جلسه های دخترونه دیگه.
گاهی که تو بازی های فامیلی داداششون سوژه میشه و باقی بچه ها اذیتش میکن؛ این خواهرا سریع برای دفاع خودشونو میرسونن
وای هفت تا ؟ اونم همه پسر ؟ مادرشون چی می کشیده از دستشون !