من از شما می خواهم "میز را به من نشان دهید". شما خیلی سریع میز مطالعه و یا نهار خوری و یا هر میزی که دم دستتان هست را نشان می دهید.... اما من قبول نمی کنم که آن میز است و از شما دلیل و برهان می طلبم...شما احتمالن در این لحظه به قدرت بینایی من شک می کنید و دوباره میز را با انگشت نشان میدهید...اما چیزی که من میبینم، یک سری ابعاد است. یک فضای اشغال شده است، یک جنس است، یک رنگ است، یک کاربرد است، یک ظاهر است، یک اسم است، نه "خود" میز ... اما به واقع خود میز کجاست؟...حال با این نگرش، به محیط پیرامونی نگاه کنید. به خودکار به رایانه به کاغذ به ماشین به کتاب، به همه چیز... آنچیزی که شما میبینید و با آن معنی و مفهوم جسم را در ذهن خود میآورید همه و همه خصوصیات است. ماشین را بخاطر شکل و کاربرد و روندگی اش ماشین و خودکار را بخاطر شکل و جنس و کاریرد و نویسا بودنش خودکار می نامید. اما شکل و جنس و رنگ و کاربرد و اسم و سفتی و نرمی و ... همه و همه یک سری خصوصیات هستند که بر یک "اصل" یا "ذات" عارض می شوند که آن ذات قابل دیدن نیست. اصاللت اجسام با ذات است. در واقع یک ذاتی وجود دارد که چندین و چند خصوصیت بر آن عارض می شوند. یک اصالتی وجود دارد که تمام مشخصات و خصوصیات و عارضه های وارد بر جسم را همچون نخ تسبیح به هم متصل می کند و یک مفهوم واحد به نام ماشین، میز، خودکار و ... پدید می آورد. نه من و نه شما و نه هیچ بشری و نه حتی هیچ فیلسوفی قادر به دیدن ذات اجسام نیست. فراتر از آن اینکه حتی قادر به درک مفهوم این ذات هم نیستیم.
...
حالا یک سوال:
ما که قادر به درک ذات اجسام مادی نیستیم، چطور باید ذات انسان را که یک پایش در عالم مادی و پای دیگرش در عالم غیر مادی هست، درک کنیم؟
...
و سوال دیگر:
چطور می توانیم ذات موجودی به نام خدا را که تمامن غیر مادیست، ببینیم و درک کنیم؟
چن تا خط اولو خوندم دیگه نخوندم :(
بگردمت حتمن من بد نوشتم.
در هر صورت صداقتت قابل تحسینه
فدات سرت ندا جان.دفعه ی بعد بقیه اش و بخون(آیکون جانشین حسین مهربون)
یاسی این حسین مهربون چی بوود؟
منو یاد دختر مهربون انداخت
و ایضن خرس مهربون
خیلی قشنگ نوشتی.بشر واسه همینه که شده اشرف مخلوقات .شاید به خاطر اینکه اجسام مادی صرفن ماده هستن و روحی ندارن نمیشه اینجوری درکشون کرد.اما انسان چون یه پاش توی عالم غیر مادی هست میشه درکش کردو چون به صورت مطلق هم غیر مادی نیست دیدن اون برای شناختش لازمه.هر چند که اندازه ی شناخت باز به درک و نگرش آدمها داره و جریان همون نردبان زندگی میشه که هر که بالاتر بره .......
و اما خدا؛ ما فقط میتونیم به اندازه ی درکی که داریم اون و بفهمیم و البته چون صرفن غیر مادی هست دیگه نیازی به دیدن و لمسش نیست.
بله البته ذات ها همچنان غیر قابل درک هستند به زعم من
حالا ذات خدا و انسان و هر چیز دیگه
جالب بود.
بنظر من ... !
میگم سرتو بدرد نیارم؛ همونی که یاسی گفتو میخواستم بگم
ممنون عزیزم.
منم همونایی که به یاسی گفتم...
یه چند شبه که تو خونه موندم خواب و خوراک ندارم از بس که خسته ی کار هم نیستم نشستم هی فکر کردن تو هم با هم با این پست پر محتوی چه کردی با ماااااا.(آیکون آدم بیکار که الکی به هر چی فکر کرده به خیالش فیلسوف شدن به همین راحتیه)
طولانی ترین آیکونه دنیا رو داشتین.....
خوبه که...
آقا جون من دقیقا همین دو تا سوال شما رو دارم و شاید باورت نشه در جواب سوال دوم من یه سوال دیگه دارم که اصلا خدا هست؟ واسه اینکه یهو نگم کافر شدم و اینا:دی واسه این سوال که گاها واسم پیش میاد یاد اون حرف هدا میفتم و خودمو باهاش دلداری میدم.یه حرف خیلی ساده و شایدم الکی ولی یادش میفتم دیگه...یه روز که داشتیم می رفتیم یه نوشیدنی چیزی بخوریم یه گل عجیب و غریب و در عین حال بسیار زیبا دیدیم و هدا با احساسی برخاسته از اعماق وجودش! گفتش که چطور آدم می تونه اینو ببینه و وجود خدا رو انکار کنه.نفهمیدم این چه ارتباطی داشت به وجود خدا ولی گفتم لابد یه ربطی بینشون پیدا کرده دیگه آخه همین هدا چند هفته قبلش داشت می گفت من نمی فهمم چرا به خاطر یه مشت حرف که از بچگی به خورد ما دادن باید بگیم آره خدایی هم هست.
به هر حال یا باید وارد این وادی نشی، یا اگر شدی، باید این سختی هاش رو به جون بخری. در فلسفه و حکمت شما مدام لبه ی پرتگاهی حرکت میکنی که یه سمتش انکار هست.
تو این مسیر مدام انسان به همه چیز شک میکنه.
حالا انتخاب با خودته که وارد بشی یا نه. و البته به نظرم باید امثال نسل ما وارد این حیطه ها بشیم و بتونیم بنیان های فکریمون رو تقویت کنیم.
بحثی که پیش کشیدی بحث ذات و ماهیته. البته من توجه حرفت هستم که از موضع اصالت وجود صحبت می کنی. افلاطونی و صدرایی. اما برای اینکه تضارب آرا به وجود بیارم بذار از موضع ارسطویی و اشراقی باهات حرف بزنم.
چیزی که ازش به عنوان خصوصیات حرف زدی رو کاش اسمش رو هم می گفتی. به اون خصوصیات میگن ماهیت. تو اول بدون اینکه اصالت وجود رو ثابت کنی رفتی سراغ سوال البته شناخت انسان برخلاف آنچه علوم و فلسفه غربی می گن امکان پذیره و ذات احدیته که نمی شه شناخت اما بذار استدلال ارسطو رو برات بیارم. ارسطو میگه ذات، هیولاست یا به عبارت فرنگی cosmos یعنی یه ابر بی شکل. این ماهیه که میاد و شکل میده به این هیولا یا کُس مُس (تلفظ یونانی همونی که نوشتم) برای همین ماهیته که مهمه. اگر این خصوصیات نباشند هیولا تجسم و نجسدی نداره و به عبارتی از امتناع به امکان نمی رسه. این وسط هر دو فرقه بر اتحاد ذات و ماهیت در واجب الوجود متفق العقیده اند.
در خصوص انسان هم باید بگم بله انسان اگر از راهش وارد بشه می تونه خودش رو بشناسه و چون آینه کامل ذات احدیته از این جهت به شناخت خدا برسه. حدیث معروف من عرف ربه فقد عرف نفسه هم دال بر این مسأله است. اما یکی از خصوصیات مهم و ثبوتیه ذات اقدس الهی مانع از شناخت مستقیم ما یا به قول تو شناخت ذات واجب الوجود میشه و اون بینهایت بودن و سیطره داشتن به همه چیزه. چون همه چیز زیر مجموعه حضرت حق قرار میگیره نمیتونه به اون سیطره داشته باشه و علم بر چیزی که بهش سیطره نداری ممکن نیست.
اصالت با ذاته نه ماهیت و خصوصیت.
تو میگی ماهیت خودش اصالت داره و با اون میشه پرده از ذات برداشت.
اما من میگم اگه ماهیت و خصوصیت اصالت داشته باشه، اونوقت ذاته اون ماهیت یا خصوصیت چیه؟
آیا خود ماهیت هم برای اینکه خدش رو به ما بنماد، نیاز نداره از یک سری ماهیت و خصوصیت دیگه مدد بگیره؟
و آیا این یک دور باطل نیست؟ و آیا تسلسل دور باطل در فلسفه غلط نیست؟
حالا بحثای مفصلی میطلبه که جاش اینجا نیست.
...
...
ضمنن اون کلمه یونانی رو ما کاسموس تلفظ می کردیم اما الان که نگاه می کنم میبیم تلفظ ِ تو خیلی بیشتر به دل میشینه... ایندفعه دیدمت باید کامل برام بازش کنی (آیکونه انحراف اخلاقی وسط بحث فلسفی)
حسین اگه بتونی برهان صدیقین رو به همون سادگی که ذات وماهیت و گفتی توضیح بدی بلادونا و کلی آدم دیگه رو دادی. اولین قدم برای اثبات وجودی چیزی به نام خدا برهان صدیقینه
آخه این بحثا از ظرفیت این وبلاگ پیزوری خارجه... همین الانم یه جورایی نمی دونم انتشار اینا اینجا درسته یا نه...
امشب با فاطی بیرون بودیم همراه دو تا فرشته های نازش.جای همه ی دوستان خالی بود.یاد همه کردیم. راجع به نوشته های خودمون و دوستان کمی با هم حرف زدیم.یه حرف که گفتم این بود که:
حسین میاد یه موضوع قشنگ و در میون میذاره و ما رو میبره توی فکر ......محمد حسین هم میاد با توضیحات کاملش ما رو از فکر در میاره .این یعنی تکامل دوستی.
مرسی .
همیشه به گردش. همیشه به تفریح (آیکونه تفریحات سالم)
اصولن فلسفه و شناخت ذات و ماهیت هر چیز ،چون مثل علوم دیگر ،برگرفته از ذهن و دیدگاه بشریست ،دارای دو صورت و وجه متناقض است؛به همان شدتی که قابل تایید و تصدیق است،قابلیت رد و نقض شدن نیز دارد...
این که انسان کیست و خدا چیست یا کیست؟ اصلی ترین و اصولی ترین سوالاتیست که هر فردی که ذهن کاوشگری در هستی داشته باشد،حداقل برای یکبار هم که ش می پرسد،از گدشته تا همین امروزه روز...
این که با بیان فلسفی و قواعد و منطق گذشتگان به دنبال ذات و منشا انسان و خدا بگردیم و با سخنان گذشتگان راهی برای رسیدن به جوآب بیابیم،از نگاه من اگر کارساز بود و قابل تایید که بشر توجیه و قانع شده بود و دوباره و چندباره همین سوال تکراری را پیش نمی کشید...کما این که با مطالعه آن متون و نوع نگاه بیشتر دچار تعدد رای و نظر میشود که جوابی که نایافته هیچ بلکه حیرانی بیشتری نیز کسب کرده...
همه ی این صحبت ها مقدمه ای بود که بگوییم به عقیده ی من با یک علم محدود،نمی توان به دنبال جوااب و چراییه یک سوال محدود رفت و نتیجه گرفت...
باور به ذات و وجود خدا،از همان علوم نامحدودیست که همین ذهنی که در من انسان وجود یافته قادر به درک و پذیرش بی چون و چرای اوو نیست،همین انسانی که خود جواب بسیاری از سوالات و معماهای بشری را یافته، و خود را قادر به پاسخگویی به این سوال همیشگی خود نیز میداند و همچنان سرگردان در بیت شعر "از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بوود/به کجا میروم آخر ننمایی وطنم می رسد ... تمامی علمی که ما در رابطه با اصل و ذات حیات و انسانی به آن رسیده ایم،زاییده ی همین فکر و اندیشه ی انسانی است،یعنی ممکن است کلملا یک سری قواعد ساختگی و تکاملی باشد،ویا ممکن است واقعیتی باشد که تنها به ذره ای از این دریای بی منتها دست یافته باشد،تنها جمله ای که برای انتهای کلام می ماند این است؛ بهتر است انسان ناشناخته بماند و این گونه بیشتر راضی میشود بر این اعتقاد "مت که هنوز ماهیت خود را نیافته ام به دنبال درک حقیقت خالق خود ،چگونه باشم؟". و امیدوارانه. به زتدگی نظر کند برای یافتن ذات وجود خود در ابتدا و شاید تا به انتها...
بحث خوبی بوود رویا.
اما تو در مورد وجود و عدم وجود صحبت کردی، در حالی که در بحث وجود خدا و ... با تو همراه هستم. بحث من و این پست بیشتر چیستی بوود. و تا حدودی چرایی...
این سوال خیلی جای بحث و مانور داره.
*اگر در کامنت پراکنده گویی وجود داره،بیشتر به دلیل ضعف بنده در نوشتار و کمتر به دلیل تایپ انگشتی با کیبورد مینیاتوری گوشی و معایب می باشد.
خهیلی هم عاهلی.... هویچ موشکل نداریم ما
خط شیشم *سوال نامحدود* صحیح است...
من تا اینا رو خوابوندم کلی طول کشید...
میدونی این بحث باید یه شروع داشته باشه به نظر من قبل از انسان شناسی و خدا شناسی باید اول هستی شناسی و شناخت شناسی رو بدونیم.خیلی جای بحث داره این پست.باید برا درکشون معنای مفاهیم رو بفهمیم.این که اصلن ماهیت ماهوی و ماهیت فلسفی یعنی چی؟فلسفه وجود یعنی چی؟مفهوم فلسفی وجودهمون مطلقه واقعیته،در نقطه مقابل عدم و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتای مجرد و مادی.همه رو در بر میگیره این که میگیم انسان موجود است،موجود =وجود=مطلق واقعیت...
میدونی انسان میشه ماهیت ماهوی و موجود میشه ماهیت فلسفی .اصلن با یه کامنت نمیشه راجع به این مسائل بحث کرد.
دلایلیو استدلالهایی که وجود خدا رو اثبات کردنم همینطور.آیات الهی،نشانه های علم و قدرت و حکمتش در جهان ،بعضی صفات مخلوقاتبر نیاز اونها به آفریدگار،استدلال های فلسفی مثه برهان امکان وبرهان صدیقین.
آقااا خیلی حرفه.این که موجوداته جهانذاتن ممکن الوجودن و عللی که وجوده اونها روایجاب میکنه باید منتهی به واجب الوجوده بالذات بشه یه برهان دیگه هم هست اگه یادم باشه و اشتباه نکنم برهانه صدرالمتاهلین هست.این بحثه خیلی وقت میخواد
بحثای مفصلی رو مطرح کردی و از هر جا یه گریزی زدی. خیلیاش به این پست بر میگشت و بعضیاش هم خارج از موضوع بحث بوود. اما باید بگم من در بحث وجود و عدم، بحث زیاد دارم. و تا حدودی باهات مخالفم که الان جای زیاده گویی نیست. ممنون که وقت گذاشتی دخترم.
... کوچولوهارو هم ببوس
یه بار تو بخش با یکی از همکارام بحثم شد هر چی میگفتم نمی فهمید میگفت خدایی نیست اصن فک کنم قبلن بهت گفتم.بهش گفتم:سلولای بدنه من و یه درخت و یه (دور از جونتون )خر همه از عناصر مشابه تشکیل شده،منیزیم ،کلسیم،فسمر؛سدیم،آآآآآره همینطور تصادفی من شدم انسان اون شد خر اونم شد درحت.همینطوری الکی.آخه نمیشه که اینا تصادفی بوجود اومده باشن.
خلاصه آقا خووووب همه رو به حرف زدن وا میداریااااااااا
آره دقیقن یادمه برام تعریف کردی. خو دل آدم برا حرف زدنت تنگ میشه
این هوای شما مستلزمه اینه که خودتونم اینورژن بشین از یه جا دیگه نفس بکشین
ولی گناه دارن بچه ها و سالمندا اصن همه ایشالا بارون بباره.....
آره بوا
باس بیایم پیش اهوازیا که همیشه شهرشون غبار آلوده یه دوره ببینیم
...
آخ اگه بارون بزنه. آخ اگه بارون بزنه.
فاطی دعا کن شبا بارون بباره. آخه اگه روز بباره، اوون ترافیکی که درست میشه کمتر از آلودگی هوا خفه کننده نیست..
بابا واسه همچین پستی نه میشه بگی نه میشه نگی خو.اگه بگی باید کامل بگی که اصن اینجا جاش نیست مجبوری یه اشاره ای کنی وجود،عدم وجود .واجب الوجود ،ممکن الوجود،اصالت،ذات ،برهان و استدلال چه میدونم همه اینا مفصله حالا بگذریم.
ما که هنوز غباری در شهر اهواز مشاهده نکردیم پس شما در اینورژن تنفس کردن پیشکسوت تشریف دارین....
ایشالا که بباره.شب هم بباره تا این داداشه ما یه حالی کنه
سلوووم فوووطی موون فدای توو جیگر
ای خدا خفت نکنه .سلام بلا،طلااااا
سلام ای مامان. ای مامانی
ببین چاق سلامتیه منو تو افتاده به ته چه پُستی.
میگم اینکه گفتی تا اینا رو بخوابونم خیلی باحال بوود.
بچه ها تا بخوابن پیر آدمو در میارن.
بعدشم کی گفته شهر ما همیشه غبار آلووده بعضی روزا اونم میگن تابستون.اینقد الان هوا خوبه .صبا همه جاپر از مه .اصن آدم حال میکنه . هه هه دلت بسوزه
بابا یه سر بیاین اینورا با بروبچه ها خو خداییش خوش میگذره .ما هم هستیم من،کوروش،یاسی .جُم نمیخوره از تهروون
آره والا یاسی براشون اسباب بازی خریده بوود ذوق داشتن خوابشون نمیبرد
انشالا قسمت هرچی باشه...
خیلی خوبه که یاسی هست کنارت. کلن اوون که باشه همه چی هست. خودتم خوبی باحالی محشری تیرتپری
آره .خیلی خوبه که هست و از اینکه لطف و مهربونیش دلیلی میشه که گاهی منو تحمل کنه ازش ممنونم
دوباره سلام. طی این مدت کامنتها بحثهای زیادیو پیش کشیدن. اما اول بذار برم سر صحبت فاطمه: حرفی که زد به نظر من مقدمه و بدایت بخث فلسفیه. وجود شناسی که اصلا وجود چیه؟ ماهیت چیه؟ امکان چیه؟ امتناع چیه؟ واجب چیه؟ آیا واجب یکیه یا چند تاس و چرا؟ اینا همه به قول محمد حسین طباطبایی (که بعد از صدارا مرزهای حکمت متألهه را جابجا کرد) بدایت حکمته. اولشه. بعد باهاس بریم سراغ اینکه خدا چیه انسان چیه و اینا...
اما در خصوص حسین که به ضرس قاطق چکش قضاوت به میز کوبید و گفت اصالت با ذاته عرض کنم که همچینا هم که شما میگی نیس. همونطور که اصالت ذات طرفدارای خودش و پیروان خودش رو داره (تو کامنت قبل اشاره کردم) اصالت ماهیت هم دلایل و پیروان خودش رو داره. اما جهت ادامه تضارب آرا خدمتت عاضم که: شما چون همه چیزو اصالت ذات می بینی چنین حرفی میزنی.
-«تو میگی ماهیت خودش اصالت داره و با اون میشه پرده از ذات برداشت.» من گفتم ماهیت اصالت داره اما گفتم «میشه با ماهیت پرده از ذات برداشت»؟ ظاهرا کامنتو خوب نخوندی یا یه چیزو درست مطالعه نکردی. ذات و ماهیت دو چیز متفاوته کی گفته از یکی به دیگری میرسیم؟ اصالت داشتن چیز دیگه ایه. اول افلاطون ارسطو بعد از آنها هم صدرا و سهرودی بحثشون همین مسأله بود و هنوز هست. همه متفق اند که ذات شکلی نداره و قابلیت، استعداد، وسع، خصوصیت توان، قوه یا هر چیز دیگه که اسمشو بذاری مربوط به ماهیته. ذات همونطور که ارسطو میگه و شیخ اشراق بسط میده یه ممتنعه بی شکل و هیولاست. اگر قابلیت یا خصوصیتی نداشته باشه که ممکن نمیشه عزیز جان. مثل گِل. گلی که تو چاله ریخته شده یه چیز بی شکله. اگر سفالگر خصوصیاتی مثل چشم و ابرو و بینی بهش بده میشه مجسمه اگر خصوصیات گردی و گودی بهش بده میشه کاسه اگر هم قلمبه اش کنه میشه همنونی که تو دوس داری! (حال کردی چه گریز مرتبطی زدم!) اون چاله امتناعه که ذات در اون چاله امتناع یابه قول خیام صندوق عدم بی شکله. اگر ماهیتی مثل چشم و ابرو یا گردی و گودی یا قلمبگی نباشه همچنان همون گل بی شکل یا هیولا یا کازمُس(تلفظ انگلیسیش اینه نه کاسموس) میمونه و امکان وجود پیدا نمی کنه.
درکل همه با چیستی ذات و ماهیت مشکلی ندارن ولی اینکه کدوم عارضه و کدوم اصیل بحث مرغ و تخم مرغه.
من به افلاطون و ارسطو و نقلیات این و اوون و همچنین طرفدار های این دسته و مخالفین اون دسته کاری ندارم چون اگه قرار بوود نقل قول کنم، این پست رو توو برداشت آزاد میذاشتم.
...
منظورم از تو، تو نوعی بود...هرچند از مفهوم کامنتت و مثالها و نقل قولی که از ارسطو کردی و گفتی ماهیته که مهمه، تقریبن همون برداشتی در میاد که من داشتم. حالا قضاوت با دیگران.
...
من خیلی دوست نداشتم بحث قضاوت و اینا پیش بیاد اما حالا که داری منو سوق میدی به اوون جهتی که موضعم رو مشخص کنم باید بگم بله. بنده هیچ ابایی ندارم که اصالت رو به ذات بدم. به نظرم ماهیت حول ذات تعریف میشه. این دوتا اتفاقن کاملن لازم و ملزومن. البته اصالت با ذاته. چرا؟
به همون دلیلی که توو جواب کامنت قبلیت گفتم. اوون جوابم رو مجددن بخون. یه مثال هم راجع به اوون جواب میگم و تمام:
میز چوبی هست. اینجا تو میگی ذات میز هست و ماهیت چوبی بودنش (همچنان تو نوعی منظورم هست). من باهات هم عقیده ام. حالا میگیم ذات میز با ماهیت چوبیش هست که معنا پیدا میکنه. ذات ریشه هست. ماهیت جلوه هست. من همه اینها رو قبول دارم. اینا لازم و ملزومند. بازم من قبول دارم.
اما سوال من اینه. حالا خود چوبی بودن فارغ از بحث میز، حول کدوم ذات تعریف میشه. هر چیزی برای اینکه وجود داشته باشه لازمه حول ذاتی تعریف بشه. حتی ماهیت هایی که کمک می کنن ذات های دیگر شناسایی بشن، خودشون هم در بطن خودشون حاوی یک اصالت ذاتی هستند. همه بحث من همینه.
پیچیده شد.
...
حرفم تمام
چه فضایی داره اینجا ..عرفان...فلسفه ی وجود.....خداییش خیلی قشنگه که دوستام اینقدر شناخت دارن..
مخلصیم
شایدم مُخ لس
ضمنن یکی از بدی های ای پستا اینه که آدم نمی دونه پست بعدیش چی باید باشه
حسین داری بحثو میکشونی سمت وحدت وجود. البته همونطور که گفتم بحث اصالت ذات وماهیت بحث مرغ و تخم مرغه. یکی میگه اگه ذات نباشه هاهیت به چی عارض بشه؟ پس ذات اصله. یکی میگه ذات که خوب هست در بستر امتناع ماهیته که ممکنش میکنه پس ماهیت اصله. من اگه سمت اصالت ماهیت رو گرفتم همونطور که گفتم ایجاد تضارب آرا بود. اما در کل اگه یه نگاهی هم سمت نظریات اصالت ماهیت بندازی بد نیس. من هر دو رو خوندم.
همون چوب بی شکلی که مثال زدی هم یه ذاته (در قیاس با میز که شکل داره) ماهیت، خصوصیاتی مثل مکعب بودن و صافی و ایناس. خوب اگه این ماهیت به هیکل ذات هیولای چوب شکل نده که این چوبه تو انبار الوارها ممتنع الوجود می مونه. پس ماهیت اصله. چون اگه ذات برماهیت عارض نشه توانایی بالفعل شدن نداره و ممتنع می مونه. چون ماهیت می تونه ذات رو از امتناع به امکان بیاره پس اصالت با ماهیته. اونی که توانایی بالقوه کردن داره اصله جیگر طلا
حالا باشه یه بار حضوری بحث میکنیم.
ذاتت رو با انتگرالم مائیدم
( موبیوس کبیر در استادیوم آزادی)