هدرها...سری سوم
































+ از دیروز صبح یه کسالت نه چندان مختصری برام پیش اومد که هنوزم کم و بیش ادامه داره و متاسفانه نتونستم جواب کامنت ها و آف ها رو بدم و از این بابت از دوستانم معذرت می خوام. الانم به زور اومد پای نت که کارهای ناتموم رو تمومش کنم.

+ برای تبریک سال جدید هم اگه تمایل داشتید می تونید فایل صوتی رو حداکثر تا فردا شب به آدرس زیر بفرستید:

gheychee@yahoo.com




نظرات 11 + ارسال نظر
رویا جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ

من اون خوونه ی کاه گلی و اون شب آتیشی رو بیشتر از باقی عکسا دوست میدارم.
ایشالا سر سال نویی ژودی حالت بهتر تر و خووب تر تر میشه.

فاطمه جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ب.ظ

اصن حس خوبی به سه تا عکس اول نداشتم ،نمیدونم چرا...

عکس یکی مونده به آخر رو دوس دارم...

الهی! مریض شده بچه م .سفت میشی عب نداره
کی باهات بد تا کرده مادر بوگو به خودم حالشو جا میارم..

محمد شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

عکسا همه خوشگل بودن ولی آتیشه یه چیز دیگه بود .
اون عکسی که دستت بیرون ماشین بود هم حس و حال قشنگی داره .

موبیوس کبیر شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ق.ظ http://drstrangelove.persianblog.ir

حسین من فایلمو فرستادماااا
ببیین اومده یا نه
ماچ پیشاپیش به لپ همه تون

ندا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ http://lore.blogsky.com

فردا شب زوده خو :(
من نرسیدم هنوز :((

یاسی شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام.عکس کلن قشنگه و یه تصویر از زندگیه که استاپش کردیم تا بیشتر و عمیقتر بهش نگاه کنیم.

یه دوست قدیمی شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir/

قیچیییییییییییی کوجایییییییییییییییی؟
چرا مریضی ؟
اخه چیکار کردی با خودت این شب عیدی ؟
نه تو نباید اینجوری بشی (گریه حضار)
نه تو نباید بخوابی و استراحت کنی وگرنه یخ میزنی (کتک های پیاپی به صورت قیچی حالا دقیقا نمیدونم صورت قیچی کجاش میشه شما هر چی تصور کنی درسته )
قیچی حلالت نمیکنم اگر لحظه اخر اسم منو صدا نکنی ...اا نه این دیالوگ واسه یه سکانس دیگه بود ...
اقا قرض از مزاحمت مرسی که به یادم بودی و دلگیرم ازت که یواشکی اومدی و رفتی و اینا ...
بعدشم اینکه به خدا حلالت نمیکنم اگر ... خودت میدونی بقیه اشوووو ...شایدم ندونی ...ولی سعی کنی میفهمی
خو ادامه ماجرا ...قیچیییییییییی نه نخواب (و صدا در کوه میپیچد )

قیچی شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام مهتاب خووبی... این دوست قدیمی تیکه ای هست که من بهت انداختم سعی نکن ادای منو در بیاری بچه
خوشحالم که برگشتی
حس ششمم می گفت برمیگردی و می دونستم که حس ششم من اشتباه نمی کنه اما کیه که قدر بدونه
...
از همه بچه ها هم ممنون بابت تبریکاتشون.
ایشالا اگه اتفاق خاصی نیافته فردا فایل ها رو میذارم
...
ممدوسین فایلت دریافت شد مرسی

یه دوست قدیمی شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir/

چه جلافتا ...تو جرات کردی به من تیکه بندازی ایییی نفس کش
ااا درست مثل حس شیشم من اونم بهم میگفت برمیگردم و دوباره میبیمتون .
میدونی خودم بیشتر تر خوشحال تر ترم
فردا نصف شب اینارو بذاریا ممنونم

طراوت یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

چی شده؟ بهتری ی ی؟؟!
هدر ۱ و۳ ۵و ۶ عالیه!

مهتاب جون کجا بودی دختر؟! خیلی دلم برات تنگ شده
از کجا برگشتی؟ به سلامتی عزیزم

ندا یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ http://lore.blogsky.com

منهنوز نرسیدم صدامو بفرستم :(

ایشالا سال دیگه فرصت کنی بفرستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد