پردیس سینمایی کیان، بین پل جوادیه و پاسگاه نعمت آباد، یک جایی در جنوب شهر تهران واقع شده که شامل چندین و چند سالن نمایش شیک و گالری ها نمایشگاه ها و کافی شاپ های مجلل و مدرن با قیمت های بالاست که خب معمولن این سالن ها، گالری ها و کافی شاپ ها از تماشــــــاگر
خالیست.
در عوض در زمین های خاکی عبدل آباد و نازی آباد، بساط فوتبال و بازار ِ بازی کردن از صلاتِ ظهر و زیر نور خورشید تا نیمه های شب بدون کتانی ِ درست درمان و لباس مرتب، حسابی داغ است.
به گمانم جوان های این مناطق می دانند راهشان برای رسیدن به پول و ثروت خیالی و افسانه ای و معروفیت و محبوبیت از زمین های خاکی می گذرد نه از سینما و فرهنگ و گالری و کافی شاپ.
کاش آقای تکنوکرات هم از این مردم همین یک نکته را می آموخت که برای ایشان هم راه رسیدن به پاستور، از خیابان بهشت نمی گذرد.... یا حداقل اینکه الزامن نمی گذرد
اوون لامپ های ال ای دی /نءون سر در سینما هم یه جور نشانه ی انتخاب راه و نوع حرکت به همون سمت و سوی ذکر شده س...
نه تنها سینما؛ معمولن گالری های نقاشی و انواع هنرهای دیگه هم حداقل اینجایی که من هستم اکثرا خالی از تماشاگر هست.
البته اینا توو بالای شهر تهران شدیدن شلوغه... جای سوزن انداختنم نیست. حداقل واسه کلاسشم که شده میان
اینروزها جناب شهردار خیلی دوست دارن دفترشون رو از خیابون بهشت به سمت خیابون پاستور منتقل کنن البته به کمک مردم و رAی اونها
همووون کاری که دو تا چاار سال قبل یکی دیگه انجاام داااد...
من دوره ی اول رو تو تهررون رای داددم...کاملا یادمه، انقدر مردم فقط این شخص واسه شون مهم بوود، اصلا به هیچ کسی و هیچ گزینه ی دیگه فکر نمی کردن،فقط یه کلاام، همیین و بس، تاا حدی که اسم کوچیکش رو نمی دونستن، و وقتی مسئولین اخذ ... می گفتن باید حتما اسم کوچیک هم قید بشه،با اینکه یه بنر از اسمهاا به صورت کامل جلوو روشون بوود،بااز انقدر هول بودن،اصلا بی توجه به اون اسامی،تند تند از همدیگه می پرسیدن...چند تاا از برگه هاا رو به درخوااست،افراد ،واسه چندتا زن و مرد سن و ساال دار نوشتم... به همون اسم و نشوونی...
اینا رو گفتم،که بگم راه یکی دیگه کج شد اونوری حااصل شد ،آنچه نبااید...این یکی رو واقعا نمی خواام تصور کنم،اگه بشه و چی میشه...
*بیشتر مربوط به پست قبل می شد توضیحاات کامنتم... پیرو همون 32 و الی آخر
میبینم که بحث رای و ایناس. البته یه چیزایی تو ذهنمه که در قالب پست بلاگم مطرحشون می کنم اما در خصوص جنوب شهر و زمینهای خاکی باهاس عرض کنم نه داداش اینطوریام که شوما می گی نیس.
گذشت اون زمون که بالا شهری و پایین شهری رو میشد از هم جدا کرد. الان کم نیستن دحتر پسرای فشنی که خونه شون همین عبدل آباد و نازی آباد و مشیریه است اما به برکت دلال بازی و جنس چینی قاچاق کردن ماشین خوب سوار میشن و تو جردن و ایران زمین اوتو میزنن.
در مورد حاج باقر هم اگر ملاحظات کاریت نبود (ملاحظات بلاگی که میدونی به تخمم هم نیست) می گفتم پشت واگذاری پروژههای [...] و [...] به موسسه [...] چه حساب کتابایی هست و چرا ایشون و حاج ر.ق. و سردار ع.ا. سر همین قضایا شنبه ها 5 صبح رایزنی و جلسه دارن.
ولش کن جوون وقت شد حرف میزنیم یا هم.
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
اصن من چه میدونم نازی آباد و عبدل آباد و غضنفر آباد و....اینا کجان... پس بهتره دخالت نکنم...
بدون شک با موبیوس موافقم....