دیروز افتخار اینو داشتم که کنار جمع زیادی از بهترین دوستان وبلاگی باشم. هرچند به علت گرفتاری کاری و مسافرت، زمان محدودی رو تونستم با بچه ها بگذرونم و از یه جایی بهشون ملحق شدم و از یه جایی هم ازشون منفک، اما همین یکی دو ساعتی که با هم بوودیم فوق العاده بوود و برای من بسیار مایه خوشبختی که بچه ها همه منتظر موندن تا منم بهشون برسم و بقیه کارهاشون رو کمی عقب انداختن.

عصر هم به اتفاق چنتا از این دوستان رفتیم سینما قلهک که پرشین بلاگ سانس ویژه ای ترتیب داده بوود برای جماعت وبلاگ نویس و بنده به اتفاق سه تا از بهترین دوستان وبلاگیم رفتیم و نشستیم و فیلم "برف روی کاج ها" رو دیدیم. نکته ی جالب توجه، حضور محمد Nووری زاده به همراه خانواده اش بوود که برای دیدن فیلم اومده بوودن. قبل از فیلم، سید جمال ساداتیان به عنوان تهیه کننده، چند کلامی صحبت کرد و از همه ی وبلاگ نویس ها خواست، ضمن ایجاد فضای نقد و بررسی فیلم در فضای مجازی و بلاگستان، به تبلیغ این فیلم و فروش بیشترش هم کمک کنن. نماینده ی پرشین بلاگ هم چند کلامی با لهجه ی اصفهانی حرف زد که من خیلی متوجه نشدم. 

خواستم در اینجا حسب وظیفه از مدیران محترم پرشین بلاگ تشکر کنم بابت ترتیب دادن این برنامه...در مورد فیلم هم باید بگم همین الان هم که دارم این چند خط را می نویسم، هرچقدر فکر می کنم و با خودم سر و کلله می زنم، واژه ای نمیابم که حق مطلب را در بیان میزان چرتی و مزخرف بوودن فیلم ادا کند. لذا نه نقدی دارم به این فیلم، و نه در مسابقه ی نقد وبلاگی آن شرکت می کنم. شما هم اگر حال می کنید بروید یک فیلم سیاه سفید با فضاهای تیره، و دوربین روی دست، و موضوع خیانت به همسر و بازی های در پیت و به دور از هر نوع همزاد پنداری با فضای کلی جامعه ببینید، فیلم برف روی کاج ها را توصیه می کنم. اگر هم از من می پرسید که میگویم به سر درد و کمر درد و علی الخصوص Kون دردش نمی ارزد...  

نظرات 40 + ارسال نظر
نون الف شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ب.ظ http://lore.blogsky.com


پیاده روی روی برفِ نشسته بر اعصاب صاب وبلاگ :دی

نون الف شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://lore.blogsky.com

این برو بچ دوستان وبلاگی که افتخار دیدنشون رو داشتم ، فاطی و حسین خیلی خلی دوست داشتنی ان

فاطی که میتونم بگم اصن دیدنش ارامش میاره برام ، دلم گرفت که انقد ازم دوره و کم میبینمش :( از این به بعد اگه من ماموریت رفتم اهواز تعجب نکنید :))

یاسی عزیزمم که دقیقن تصویرش ، همون تصوریری بود که صداش تو ذهن ادم حک میکرد، اروم و دوست داشتنی :)

رویا هم که خیلی اروم بود ، برعکس من البته :دی
اگه من شوخی ای کردم حرفی زدم که کسی ناراحت شد ، ازم به دل نگیره لطفن ، من خدایی قصدم فقط یه خنده دوره همی بوده :)

رویا شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ

توصیف دیروز و دوستای فوق العاده دوست داشتنی ،خیلی. خیلی واسم سخت و شیرینه...سخته چون واقعا وصف ناشدنیه این همه صمیمیت واقعی و خالصانه و شیرینه چون هر کدوم از بچه ها یه شخصیت منحصر بفرد و شیرین داشتن.

جمع صمیمی و گرمی بود...

مرسی از همه ی دوستان و صاحب وبلاگ،که همه ی سعیشون رو گذاشتن که بتونیم کنار همدیگه جمع بشیم.

*ندا جون،تو یه دونه ای... خیلی خیلی خوش حآلم که دیدمت.پر انرژی و شاد باشی همیشه.

نون الف شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ب.ظ http://lore.blogsky.com

رویا جونی عزیزی ، واقعن خوشحال شدم دیدمت :-*

رویا شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ب.ظ

قربون تو... خیلی باصفآیی دوستم.

نون الف شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ب.ظ http://lore.blogsky.com

واقعن دیدن همه بچه ها خیلی خوب بود :) :-*

طراوت شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

چه عالی
دوستان منم از راه دور به همتون یه سلاااام گرم میکنم. جای ما نابغه ها رو هم خالی میکردید خو

کلی وقتت پای یه فیلم چرت رفت! خیلی زور داره البته

نون الف شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ http://lore.blogsky.com

طراوت جات که واقعن خالی بود :دی
من یه تنه باس به جا همشون حرف میزدم :))
تو بودی یکمی کمک میکردی لااقل :دی

فاطمه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:17 ق.ظ

واقن یه جمعه ی به یاد موندنی بوود.

ندا عزیزم من که اون روز به خاطر بعضی مسائل بد جوور بغض داشتم اگه تا قبل از اومدن حسین تو نبودی گریه رو کرده بوودم ،بد میشد کلن...همون امنیتی که کنار حسین احساس میکنم کنار تو احساس میکردم..
بعد از اینکه حسین اومد یه کم قفل زبونم بااز شد
خیلی خیلی دوست دارم ندا جوون و منتظرم که زوودتر بیای اهواز ببینمت
رویای عزیز بسیار با وقار صمیمی و دوست داشتنی دلم براتون تنگ میشه...

جای بچه های دیگه خالی بود:بلادونا،طراوت ،سمیرا
مینا ،مهتاب.خیلی دوس داشتن ببینمشوون

فاطمه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ق.ظ

الان باید برم بیمارستان،بعد میام راجع به سینما هم میگم

موبیوس کبیر یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ق.ظ http://drstrangelove.persianblog.ir

من که واقعا خوشحال شدم بچه ها رو دیدم. و تو این مملکت که همه چی پولیه برقرار کردن یه برنامه مجانی برای وبلاگ نویسها جای تعجب داشت. در خصوص فیلم هم من خوشم اومد. به نظرم بازی مهدی پاکدل و ویشکا آسایش عالی بود.
در خصوص فیلم هم من به شخصی خیلی وقت بود فیلمی ندیده بودم که برای ساختنش علاوه بر دیالوگ از تمامی المانهای سینمایی برای بیان موضوع استفاده بشه. و البته که نماد گرایی خوبی هم در فیلم بود که جالب بود برای من. کلیت فیلم به یه بحث در خصوص بررسی روابط زن ومرد در محوریت ازدواج هست که به فدا کردن 80 برای 20 معروفه.
مهمترین مسأله هم باز گذاشتن انتهای فیلم برای تصمیم گیری نهایی مخاطبه که به نظر من حضورش برای هر امروز ما لازمه.

اوون حسین پاکدل بوود.
فیلمو دیدی تو؟

fatemeh یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ق.ظ

bebin che eshtebahe typie zayei.manzoor in bood ke doos dashtam bebinameshoon

طراوت یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

فاطی جونم خودتو ناراحت نکن. اصن فک نکنم کسی متوجه اشتباه تایپی بشه. چون خب مشخصه منظورت چی بوده دیگه دختر گلم

فاطمه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ

وای طراوت نمیدونی وقتی خودم متوجه شدم چقد خجالت کشیدم

این سینما رفتنه فوق العاده بوود .برا من که شد یه خاطره خیلی خیلی خووب.کنار بهترین دوستانم بوودم .خیلی لذت بخش بوود.از محمد حسین هم واقعن تشکر می کنم،وااای نمیدونی این موزه چقد چسبید دستت درد نکنه مااادر خیر از جوونیت ببینی ایشالا بیاید اهواز گراااز شکار میکنم واستوون
موضوع فیلم تکراری و خسته کننده بوود ولی جنبه های دیگر قابل تحسین وعاالی اگه خسته نبودم تا آخرش بوودم

فاطمه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ

میگم حسین حالا باز تو یه کیف گرم و نرم گذاشتی پشت کمرت ،کیف یاسی که از این زلم زیمبووها بهش آویزوون بوود کمر من سوووراخ شد لذا بی خیال شدم و گذاشتمش کنار یاسی...

یاسی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:16 ب.ظ

الهی بمیرم فاطی چرا بغض آخه دختر.بهم گفتی خیلی ناراحت شدم اما نمیدونم چی بگم عزیزم .میدونم که خیلی حساسی.منم که اون روز پا درد داشتم دیدن دوستان هم شادم کرده بود به بغضت حواسم نبود.فکر کردم تو هم خسته ای به خاطر نخوابیدن
جمعه خیلی زیبایی بود.من که همیشه محو کتاب میشم از دیدن دوستانم بیشتر از نمایشگاه لذت بردم.مرسی که اومدین.فیلم و خیلی دوست داشتم چون موضوعش خیانت بود که الان داره تو کشور ما متاسفانه رواج پیدا میکنه..بوووس به همتون.
فاطی باز تو غر زدیاااا

یاسی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:44 ب.ظ

دوست داشتم یه پست بذارم که از همه ی دوستان و حضورشون و هماهمنگیشون تشکر کنم ولی اینجا مینویسم چون همگی تو این خونه ی قشنگ جمع میشین .دیدار به یادماندنی ای بود.فقط حیف که ساعات خوش با دوستان زود تموم شد.دلم میخواد یه بار دیگه دور هم جمع بشیم.همین جا همتون و دعوت میکنم بیاین شهر ما.شاید خیلی بزرگ نباشه اما تمام تلاشم و میکنم بهتون خوش بگذره.همتون و دوست داشتم ولی الان دوست داشتنم بیشتر شده .همه ی شما جزیی از دوستان حقیقیه من شدین و از دنیای مجازی بیرون اومدین.
روی ماه همتون و میبوسم.

نون الف یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:53 ب.ظ http://lore.blogsky.com

فاطی جونم یعنی عاشقت شدم ، از الان تو فکرم که زودتر یه راهی برا اهواز اومدن پیدا کنم :دی

زودی میام پیشت :-*
دوست ندارم هیچ وقت و هیچ جا بغض تو گلوت بشینه ، بعدم من اون همه شلوغ کردم که شوماها غم و غصه هاتون یادتون بره خو :دی


یاسی جونم فدای خیلی ماهی دختر :)

یاسی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:23 ب.ظ

ندا جون تو هم خیلی ماهی.خیلی مهربون و با مرامی.قدر خودت و خیلی زیاد بدون.
انرژیتو دوست داشتم ندا.

نون الف یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ب.ظ http://lore.blogsky.com

یاسی نبودی ببین تو جشن شرکت چیکار کردم :))
از اون موقع که از شوما جدا شدم تا 11 شب رو پا بودم ولی خوب بود :)
قربونت برم عزیزم :-*

فاطیما دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ http://muddy.blogfa.com

ندیدم این فیلم رو فکر هم نمیکنم که ببینم...اما به نظرم پرشین بلاگ کار مسخره ای کرده.......

فاطمه دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ق.ظ

یاسی من غر نزنم کلن زندگی برام سخت میشه تو اصن جدی نگیر چشاتو ببند فقط گوووش بده

فاطمه دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ق.ظ

میگم این ساداتیان چقد وقتی ملت تشویقش میکردن ذوق زده میشد در پوست خودش نمی گنجیید...

فاطمه دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:40 ق.ظ

ندا تو خیلی ذهن خلاقی داری پس قربونت زودتر یه راهی واسه اهواز اومد خلق کن، خدا وکیلی دلم تنگتوون شده...

نون الف دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 ب.ظ http://lore.blogsky.com

فاطی تو این شرایط تنها خلاقیتم اینه که شوعر اهوازی پیدا کنم :)))))

عزیزمی
حتمنی زودی میام :-*

ممدوسین سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 ق.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

عکس من و حسین و فاطی و یاسی در سالن سینما قبل از شروع فیلم:
http://images.persianblog.ir/15126_sTsKLCPy.jpg

برید بیبینید. ما بلا و سمت چپ تصویر هستیم
راستی حسین مسابقه نقدش هم هست اگه دوست داری شرکت کن

فاطمه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ب.ظ

ایشالا ندا جوون...

من کلن در این مسیر انحراف به راست داشتم..
یادم به کل کل کردنه دختره افتااد ..دیوااانه بوداا...

ندا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ب.ظ http://lore.blogsky.com

به سختی پیداتون کردم :)))

فاطی جونم داشتی چی میگفتی :دی ؟؟

فاطمه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ


ایشالا یه شوهر اهوازیه باصفا و باحال عینه خودت....

یاسی سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

خیلی این عکس و دوست داشتم.فاطی کجایی تو آخه دخمل من و یکم تحویل بگیرمن فیلم و دوست داشتم یه جاش دیگه اشکمو در آورد .

فاطمه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ب.ظ

یاسی میدونی این اثرات زلم زیمبوهای کیف تواِ،یه کم اذیت بوودم به سمت راست منحرف شدم وگرنه من اصن کاری به حسین نداشتم که..

خداوکیلی چه عکس ضایعی گرفتن...

نون الف سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://lore.blogsky.com

فاطی بگو ببینم چی میگفتی خوب :دی

فاطمه چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ق.ظ

چیز خاصی نمیگفتم ندا پش سر ملت غیبت میکردیم می خندیدیم،اون پشتش کج جلوش راسته،اون یکی پشتش راست جلوش کجه( البته با علم به این موضوع که پشت راست نمی شه) ولی من خودم میگفتم و خودم میخندیدم حسین مثه یه اقای متشخص نشسته بووود
اخه پسرایی که اومده بودن اکثرن خوده راست بوودن..

نون الف چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ http://lore.blogsky.com

این که جلوشون راست بوده بسی جالب بوده :))
امیدوارم تا اخر نمیایش فیلم لامپا روشن بوده باشه :دی

قیچی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ق.ظ

به ممدوسین:
دختره ریده با این عکس گرفتنش. حتی نفرات جلویی هم تار افتادن. فک کنم موقع عکس گرفتن عینکشو ور نداشته بوود.
نه مطمئنم عینک رو چشمش بوود.

فری پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ب.ظ

ای بابا شما هم با این عکستون! یعنی بیشتر با این آدرس دادنتون!خب کدوم یکی شما هستین؟ من که مردم از بس نگاه کردم تا شاید بتونم از توصیفات تشخیصتون بدم

فری پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:33 ب.ظ

آیا کسی نیست که پاسخگوی من باشد؟

قیچی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ

بالای تصویر سمت چپ ... طبقه ی دوم یه دختره نشسته...همونو صاف بیا پایین به یه پسره میرسی. جلوش یه خانووم چادری پوشیده. جلوش منم. سمت راستم فاطیه که سورتش معلوم نیس و داره با من پچ پچ میکنه. سمت راستش یاسی. سمت راستشم ممدوسین

فری جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ق.ظ

کیف کردم! یعنی درست حدس زده بودم ها! همه شما رو! اصن یه وعضی!

فری جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ق.ظ

راستی متشکرم بابت پاسخگویی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد