راهپیمایی ٢٢ بهمن هیچی نداشته باشه، برا من یاداور هزاران حس خووب و نوستالوژیک هست. بهمن ماه که میشد تزیین مدارس و جشن های هر روزه و پخش سرودهای انقلابی پر شوور تو زنگ های تفریح، واقعا حالمون رو خوب می کرد و بی تعارف  یکسال منتظر این ایام بودیم. ٢٢ بهمن منو بابا، با هم می رفتیمو همیشه به اواسط خیابون استادمعین که میرسیدیم، عموم خدا بیامرز رو میدیدیم که در حال بازگشت بوود بس که عجول بوود و سحر خیز. یادمه توو مسیر خیلیلا با بابام سلام علیک می کردن، از اهل محل و مسجدیای قدیم و غیره و ذالک. به خیابوون ازادی که می رسیدیم دیگه جمعیت قفل میشد و جا سوزن انداختن نبود.

و نهایت می تونستیم پشت فنسهای میدون ازادی، رییس جمهور رو که معمولا هاشمی بوود یه لحظه از دور ببینیم. اوون روزها تووو اوون هوای سرد بهمن ماه و با اوون حال و هوای خووبم، اصلا تصور نمی کردم یه روزی بابام از دنیا بره، فکر نمی کردم یه روزی قراره خونم توو خود این میدون تاریخ ساز و خاطره باز باشه و من یه همچین روزهایی اینقدر خسته و دگرگون شده باشم که حال چند قدم تا میدون رفتن رو نداشته باشم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ندا جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 04:38 ب.ظ

بعضی آدما از زندگی ما که میرن ، خیلی چیزارو با خودشون میبرن
اولیش همین حوصله و انگیزه انجام بعضی کاراس
خدا بیامرزشون و امیدوارم مادر همیشه سلامت باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد