سال ٩٦ هم به تاریخ پیوست، مهمترین چیز در مورد نو شدن سال اینه که سالهای کهنه میره تو سیاهچاله تاریخ و تجربه کردنش دیگه محال میشه، مثل ادمایی که میمیرن و دیگه نمیشه حتی یه لحظه و انی دوباره لذت دیدنشون رو تجربه کرد و لذا این که میگن باید لحظه حاضر و انمون رو غنیمت بدونیم انصافا فراتر از شعار و حرفهای صدمن یه غازه تلویزیونیه
سال ٩٧ مبارک باشه به خودم و همه مردم
بهترین غذا: چلو خورشت قیمه
صمیمی ترین دوست: با همه صمیمی ام اما فاصله ام رو حفظ می کنم
بهترین موهبت زندگی: همه داشته هام
زیباترین موسیقی: تیتراژ دیدنی ها اثر ژول فاجرمان( اسمشو یادم نیست)
بزرگترین افتخار: عزت نفس
بیشترین سرمایه مالی: هیچ وقت بیشتر از ٥٠ میلیون پول نقد دستم نبوده
بیشترین درامد: ماهی ٧ میلیون شده گاهی مواقع
احمقانه ترین حرفی که شنیدی: اغلب حرف های مسئولین
صفتی که نداری اما بقیه فکر میکنن داری: غرور
صفتی که داری اما بقیه نمی دونن: زود رنجی
بزرگترین اشتباه: رابطه عاطفی که قبل از ازدواج داشتم
بزرگترین افسوس: از دست دادن پدرم
زیبا ترین گل: رز (فقط همینو میشناسم اخه)
بزرگترین ارزو: مرگ ( فک کن!)
اخرین باری که از ته دل خندیدی: برنامه دورهمی دیشب
پیچیده ترین مساله زندگی: گذشت زمان
مهمترین اولویت این روزهات: پیشرفت شغلی به گمونم
اوضاع کلن سخت و پیچیده شده در این فقره،
دو درس رو که مجموعا ٦ واحد هست، تو چهار روز و در بدترین تایم های ممکن پخش کردن. درس ها هم که رسما ادمو به گاو میده، مخصوصا مکانیک محیط های پیوسته واقعا مزخرفه، همه روابط تبدیل به تانسورهای تخیلی ان در ان میشه که اصلا مفهوم فیزیکی قابل لمسی نداره، حالا یه همچین درسی رو یه جلسه نباشی، تا اخر ترم باید مثل یابو بشینی سر کلاس و هیچی نفهمی،
از طرفی طی کردن مثلث خونه، اداره و دانشگاه هم مخصوصا بعد از ظهرها عذاب اوره، بعضی مواقع به اووج ترافیک عصر می خورم و تا خونه یه دوساعتی رو تووو راهم. مشغله های اداره و تماس های رئیسم که از همه بدتر. چنتا پروژه بی سر و ته که اصلا هیچ وقت معلوم نیست جمع بشه اومده تو کانال من و راحت ٨٠ درصد ظرفیت مغزمو اشغال کرده. مسئولیت و انتظارات خانواده و داستان های سروشم که جای خود.
خلاصه که نمی دونم تا کی دوام بیارم دقیقن،
علی الحساب سگ تو این زندگی تا شاید بعدن نظرم عوض شه