معجزه عکس ها

حتما شما هم دیدید که معمولا زن و شوهرها، عکس همدیگر را در کیف شخصی خود نگه می دارند...ظاهرن این مساله بخاطر اینه که وقتی در طول روز دلشون برای هم تنگ میشه، به عکس همدیگه نگاه کنن و روحیه بگیرن و کمی از میزان دلتنگیشون کاسته بشه.

اما حقیقت ماجرا چیزه دیگه ای هست... به واقع فلسفه این عکس در کیف نگه داشتن، اینه که وقتی افراد در روزمره گی هاشون با مساله و مشکلی لاینحل مواجه میشن، سریع کیف شخصیشون رو باز کنن و با دیدن عکس همسرشون، این قضیه رو به یاد بیارن که "همیشه مشکلات بزرگتری هم وجود داره". و با این منطق، به حل و فصل مسائل و گرفتاری های روزانه بپردازن.!!!!!!!!!!

+ ادامه مطلب در کامنت شماره 1


روزهای بعد از تعطیلات

دوستی داشتم که دور از جان شما کمی تا قسمتی اعتیاد داشت. به زبان ساده تر اهل بخیه بوود و هر از چند گاهی سیخی به کمان ابروی منقل فروو میکرد و نفسی به نفسه قُل قُلی می گذاشت. یک بار از در رفاقت درآمدم و گفتمش: "این چه کاریه با خودت میکنی؟ چرا سلامتیت رو بخطر میندازی و عمرتو تباه میکنی؟ آخه مگه این کوفتی چی داره که تو رو معتاد خودش کرده؟" نگاهش را به نگاهم گره زد و پُکی عمیق بر سیگارش زد و دودش را بعد از فرودادن و چرخاندن در تمامی مجاری سینه اش، بصورت چند حلقه متحد المرکز بیرون داد و با نگاهش به یک کوهی که در مجاورتمان بوود اشارتی کرد و گفت: "اوون کوه رو میبینی؟" سرم را تکانی دادم که یعنی آری میبینم... گفت: "وقتی مواد مصرف میکنی نعشه میشی. آدمه نعشه میتونه مثله بولدزر، این کوه رو بشکافه و بره بالا...ولی وقتی مواد نرسه و خمار بشی، انگار این کووه با تمام عظمتش، روو کوولِته...که هیچ، ...توو کو.نته".
حالا حکایت و تناسب من با این روزهای بعد از تعطیلات، حکایت همان کوه است و همان کوول و همان کو.ن...

آجیل ِ سیزده به در

1) عرض سلام، احترام و ادب و بوس و بغل و ناز و گاز به همه دوستان عزیزم. سال نو رو که قبلا پیشاپیش تبریک گفته بودم. الانم دوس دارم پساپس تبریک بگم که از ترس دو موجود پلید (ممدو و ممدوسین) این مقوله پساپس و پشتاپشت رو فاکتور میگیرم.


2) واقعیتش اینه که قرار نبود حالا حالاها پست جدید بذارم ولی وقتی از مسافرت برگشتم و با تعداد زیاد کامنت ها و بازدیدها در روزهایی که نبودم مواجه شدم، و در راستای مبارزه همیشگیم با سندروم "خود چس کنی بلاگری" لازم دونستم اینجا رو آپ کنم. نهان نمیکنم که منم مثه هر آدمه دیگه ای یه زمانهایی دوس دارم امتی بیان نازمو بکشن و من هی بگم نه نه نه اصرار نکنید (آیکونه صدای آلن دلون).... ولی رسم ادب اینجور حکم میکنه که وقتی دوستایی بی چشم داشت میان سلام میکنن و سر میزنن، میشه قوانین و تصمیماتی رو که گرفتی کمی تغییر بدی.


3) یکی دو روزی هست از سفر برگشتم و از فردا راند دوم مسافرت آغاز خواهد شد. کلا عید بدی نبوده . سال تحویل کنار خانواده بودیم. در حالی که همه دور سفره هفت سین بودن و دعا میکردن و قرآن میخوندن و حاجت میخواستن و بعضا اشک میریختن، من مثه یه خوک کثیف داشتم نون پنیر گردو میخوردم.


4) الانم تهرانم. تهران اینروزا خیلی خلوته و خوراکه عکاسیه. اما بدبختانه من دوربین عکاسیم رو با خودم نیاوردم تا بار دیگه ثابت کنم پدیده اُسکلیسم، حتی میتونه توو آدمی با سطح تحصیلات بالا هم رخ بده.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


5) این آهنگی رو که دارین میشنوید با توجه به اینکه آلبومش داره بیرون به فروش میرسه، دانلودش غیر قانونی هست ظاهرا. خلاصه امیدوارم فرزاد فرزین عزیز ما رو بخاطر این دزدی فرهنگی ببخشه. چاره ای نداشتم. کلا من استاد به ف.اک دادن خروارها پول برای چیزای بیخود و خساست بخرج دادن شدید درمورد خرید محصولات با ارزش و خوراک های فرهنگی هستم. حالا جهنم بعدا اگه حسش بوود یه پولی میندازم صندوق صدقات برای اموات مرحومش. 


6) متاسفانه توو این روزایی که نبودم یه اتفاق مسخره افتاده. تماس های تلفنی با یکی از دوستان مجازی گرفته شده و طرف خودشو با نام من معرفی کرده و موجب دردسر شده. من امیدوارم یه اتفاق ساده باشه که بنظر میرسه همینطورم باشه. خواستم اینجا به همه دوستای گلم (مخصوصا خانوم ها) بگم اگه کسی تماسی با شما گرفت (چه تلفنی و چه ایمیل و چه مسنجر) و خودشو با نام یا نام خانوادگیه من و حتی قیچی معرفی کرد و جوری خواست ارتباط برقرار کنه، بدونید من نیستم. من همینم که میبینید. اصلا فک نمیکردم از این اتفاقات بیافته ولی به همین سادگی افتاد. کلا اینجا رفت و آمد زیاده و خیلیایی که اصلا  نمیشناسیمشون، وبلاگ من و شما روبلدن و میتونن راحت با نام های جعلی، کامنت بذارن و یا ایمیل های آنچنانی بفرستن. خلاصه که خواستم حواستون جمع باشه و بدونید تنها راه ارتباطی من با شما همین وبلاگ و ایمیل قیچی هست. اصولا میرزا حسین خان قیچی الدوله همینجاست و شعبه دیگری ندارد...توقف بیجا هم مانع کسب است. حتی شما دوست عزیز.


7) دقت کردید وقتی سیزده بدر میشه، تقریبا تمام پسته ها و بادام ها و فندق های آجیل تموم میشه و هرچی زیر و روش میکنی، فقط تخمه ژاپنی هست که زل میزنه توو تخم چشم آدم؟؟؟؟ امیدوارم دفعه بعدی که اومدم اینجا، مثه آجیل سیزده بدر نباشم و با کلی ایده های جدید و انرژی بتونم سال جدید هم همراهتون باشم....یه سری طرح هایی مد نظرم هست. ایشالا به موقعش اعلام میکنم.


8) من یک بیماری دارم که نمیدونم راجع بهش قبلا حرف زده بودم یا نه، ...من دچار سادیسم حاد هستم. مردم آزارم. دیگر آزارم. خلاصه این مدلیم. این مدت توو عید خیلی بهتون خوش گذشته و چیزای خوب خوب خوردین و لذا من نمیتونم این مساله رو تحمل کنم. واسه همینم توو پاراگراف  چهارم، گفتم "آدمی با سطح تحصیلات بالا" که حالتون رو بهم بزنم. اما الان که خودمم دارم میخونم اوقم گرفته...

هوووووووووووووووووووق......


ایشالا شاد باشید و دیگران رو هم شاد کنید.

تا بزودی

یا حق