از دور به نظر می رسید راجع به موضوعی جر و بحث میکنند و یک چیزی که داخل مُشَما بوود میان آنها رد و بدل میشد. نزدیکتر که شدم دیدم پیرزنِ عینکی با صورتی گرد و چادری کهنه و رنگ و رو رفته به پسرک دوره گرد که داخل سطل آشغال را به امید یافتن موادی قابل بازیافت جستجو میکرد، میگفت: "پسرم بیا این مرغو همین الان کشتیم ببر خونه واسه زن و بچه ات، ببین بدنش هنوز داغه، نذاری خراب بشه ها، گناه داره، بردی خونه سریع پرو مو کن بذار یخچال مادر" و پسرک می گفت " چشم مادر چشم حاج خانووم چشم. دست شما درد نکنه" و تا می خواست مرغ قربانی شده را بگیرد باز هم پیرزن توضیحات و تذکراتش ادامه میافت و انگار دلش نمی آمد مرغ را بدهد و مرغ فلک زده این وسط بین دو دست،حیران بوود ... به فاصله چند متر جلوتر پیر مردی با موهای سفید و لباسی بشدت معمولی لای در ِ پیکان ایستاده و منتظر حاج خانووم بوود و یک لحظه نگاهش را از مرغ بر نمیداشت تا این فرضیه را در من تقویت کند که این زن و شوهر سالخورده ظاهرن خودشان بیشتر به آن مرغ احتیاج داشتند و برایشان باورکردنی نبوود که دارند از سر ِ عمل به عرف، چراغی را به مسجد میبخشند که ضرورت و وجوبِ آن در خانه، محرز بوود...

قدمهایم را تند و تندتر کردم و از کنارشان رد شدم و گذشتم.

اما داستان ِزندگی ِاین آدم ها همچنان ادامه دارد....

کِی و کجاش رو یادم نیس. همینقدر یادمه که یه بنده خدایی میگفت یه روز وقتی از چرچیل پرسیدن که از نظر تو سی.است یعنی چی؟! چرچیل، گربه ای رو که همیشه توو بغلش بوود و خیلی هم بهش علاقه داشت، بدون مقدمه پرت میکنه توو آتیش ِشومینه و گربه طفلک جِزوَلاش در میاد و میسوزه و جزغاله میشه...چرچیل رو به طرف میکنه و میگه "سی.است یعنی همین. یعنی این که بتونی براحتی از عزیزترین چیزها بگذری و به هیچ چیز تعهد و وابستگی نداشته باشی".
کاری ندارم به این که ممکنه این داستان اصلن واقعیت نداشته باشه و شاید یه جایی از تاریخ یکی این حرفارو الکی به کونه چرچیل بسته باشه..... اما خداییش و حضرتِ عباسیش هم اگه بخوای نیگا کنی میبینی که تعریف سی.است دقیقن همینه لاکردار...
یعنی اینکه شما وقتی انار رو آب لَمبو میکنی و میخوری، آخر سر اوون پوستِ بی صاحاب موندش رو بندازی دور...یعنی یکی هزاری هم بهت خدمت کنه، اگه میبینی تاریخ مصرفش تموم شده، در کمال ِمادر قح.به گی بذارش کنار و رو موج سوار شو و برای آینده برنامه داشته باش..... یعنی دقیقا همون کاری که آمریکایی ها توو ایران با محمدرضا، توو تونس با بن علی، توو لیبی با قذافی، توو مصر با مبارک، توو عراق با صدام، توو افغانستان با بن لادن و توو یمن با صالح کردن...
یعنی اوون کاری که ما بلد نیستیم توو سوریه با اَسَد کنیم........................

آهنگی برای زندگی

خیلی خیلی ممنون و مرسی که آهنگ ها رو سریع ارسال کردین. همه آهنگ ها از نظر من زیبا بودن و بعضن با حال و هوای دوستان خیلی تناسب داشتن. از بین این موزیک ها، یکیشون بین دوتا از بچه ها مشترکه و بقیه منحصر به فرده.


وقتتون رو بیشتر نمیگیرم موسیقی ها رو میتونید توو ادامه مطلب بشنوید و حدس بزنید کی به کیه...



ادامه مطلب ...