وقتی بعد یه چند روز کار و گرفتاری میام اینجاا ، انگاار که باا یه دنیای دیگه آشناا میشم و کلا فضا و هواام عوض میشه...
پستاا و نوع نگاه تو هم که خااص و ویژه ست...
نمیشد از کنار این عکس بگذرم و نظری نذارم...
و همین طور از کامنت فاطیما... یواشکی بودن ها...
جالبه این نوع نگاه فاطیما به جامعه ...
اما این عکس منو یاد ظهرای تابستون و حجاب نصفه و نیمه ی زن همسایه وقتی میومد دم در بچه شو صدا کنه ببره توو خوونه افتاد، یا دستشو می گرفت جلوی موهاش به جای روسری،یا اگه خیلی لطف میکرد، هر پارچه ملافه ای که تو خوونه دم دست بود، مینداخت روو سرشو میومد دم در...
belladona
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 ساعت 11:25 ق.ظ
آآآآآآآآخی! خوب، حس خوبی داره این عکس انگار هر چی کمتر بیشتر سخت تر بگیری زندگی بیشتر کمتر واست سخت تر می گیره
این یه دختر جوونه تو یه محله ی تقریبا ضعیف که منو یاد کبری میندازه!! کبری دختر همسایه ی مادرجونم بود وقتی تو اون محله ی قدیمیشون بودن. سال ها پیش.
کبری کم داشت! یکم از لحاظ عقلی. بعد وقتی از تو کوچه رد میشدیم یواشکی نگاهمون میکرد و همینجوری میخندید. انگاری لذت میبرد از تماشای مردمی از از بیرون ازون محله میان و شاید از لحاظ ظاهری یکم متفاوت بودن ...
یه دختر مهربون یا یه خنده ی عمیق رو لب.
ممنون که سرزدین
بعضی وقتا نوشته ها بهم نزدیکن
چون دلا از هم یه دنیا فاصله دارن
بازم ممنون
خوشحال میشم هر وقت تونستین
بیاین و نظر بدین
Mohabat
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 ساعت 12:53 ق.ظ
زندگی در کلبه محقر و شایدم أجاره ای همراه با سادگی، صفا و صمیمیت نه تنها چیزی از چشم انتظاری عاشقانه کم نمی کنه بلکه این انتظارو زیباتر و شیرین تر می کنه و لبخند یک عاشق و پررنگ تر.
انتظاری به شیرینی لحظه های بأهم بودن و در کنار هم در رویاها قدم زدن،لبخندی به پررنگی تمام مداد رنگی های دنیا شایدم بیشتر
در ضمن آهنگش خیلی دوست داشتنیه مثل ...... از کجا گذر آوردیش ناقلا!؟[:S031:
آهنگش از طرف یکیه که میشه کنارش همه ی اوون تصویرهای زیبا و احساسات نابی که توصیفش کردی رو تجربه کرد. میشناسیش
belladona
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 ساعت 09:01 ق.ظ
قاصدک ها واسه منم همیشه خوش خبر بودن حالا زبون نداشتن بگن ولی من به فال نیک می گیرم طراوت جون شک نکن که کلی خبرای خوب تو راههراستی کادو تولد چی گرفتی رو کن ببینم
belladona
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 ساعت 09:02 ق.ظ
ببخشید قیچی جون کامنت طراوت افتاد تو خونتون پیلیز از سر دیوار بنداز تو خونه مون مرسی هررررررررررر
به به عروس خانوم با محبت و دل نازک و شاعرمون هم تشریف آوردن. مقدمتون گل بارون خانوووم
اون آیکون اولیه رو حسین دوست نداره! یعنی بیزاره ازش :)) ولی در این مکانی که گذاشتم و برای شخص شما که گذاشتم فکر کنم تایید میکنه شدیــــــد، به مدت مدیـــــد
Mohabat
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 ساعت 01:05 ق.ظ
طراوت جونم مرسی از صحبت های محبت آمیزت در مورد خودم،همین طور شما یأسی خانم گل گلاب
یواشکی عاشق شدن...یواشکی خندیدن...یواشکی گریستن...یواشکی بوسیدن...یواشکی نگران شدن.....یواشکی تنها شدن......این کشور پر از یواشکی ست.......
وقتی بعد یه چند روز کار و گرفتاری میام اینجاا ، انگاار که باا یه دنیای دیگه آشناا میشم و کلا فضا و هواام عوض میشه...
پستاا و نوع نگاه تو هم که خااص و ویژه ست...
نمیشد از کنار این عکس بگذرم و نظری نذارم...
و همین طور از کامنت فاطیما... یواشکی بودن ها...
جالبه این نوع نگاه فاطیما به جامعه ...
اما این عکس منو یاد ظهرای تابستون و حجاب نصفه و نیمه ی زن همسایه وقتی میومد دم در بچه شو صدا کنه ببره توو خوونه افتاد، یا دستشو می گرفت جلوی موهاش به جای روسری،یا اگه خیلی لطف میکرد، هر پارچه ملافه ای که تو خوونه دم دست بود، مینداخت روو سرشو میومد دم در...
آآآآآآآآخی! خوب، حس خوبی داره این عکس انگار هر چی کمتر بیشتر سخت تر بگیری زندگی بیشتر کمتر واست سخت تر می گیره
این یه دختر جوونه تو یه محله ی تقریبا ضعیف که منو یاد کبری میندازه!! کبری دختر همسایه ی مادرجونم بود وقتی تو اون محله ی قدیمیشون بودن. سال ها پیش.
کبری کم داشت! یکم از لحاظ عقلی. بعد وقتی از تو کوچه رد میشدیم یواشکی نگاهمون میکرد و همینجوری میخندید. انگاری لذت میبرد از تماشای مردمی از از بیرون ازون محله میان و شاید از لحاظ ظاهری یکم متفاوت بودن ...
یه دختر مهربون یا یه خنده ی عمیق رو لب.
ممنون که سرزدین
بعضی وقتا نوشته ها بهم نزدیکن
چون دلا از هم یه دنیا فاصله دارن
بازم ممنون
خوشحال میشم هر وقت تونستین
بیاین و نظر بدین
زندگی در کلبه محقر و شایدم أجاره ای همراه با سادگی، صفا و صمیمیت نه تنها چیزی از چشم انتظاری عاشقانه کم نمی کنه بلکه این انتظارو زیباتر و شیرین تر می کنه و لبخند یک عاشق و پررنگ تر.
انتظاری به شیرینی لحظه های بأهم بودن و در کنار هم در رویاها قدم زدن،لبخندی به پررنگی تمام مداد رنگی های دنیا شایدم بیشتر
در ضمن آهنگش خیلی دوست داشتنیه مثل ...... از کجا گذر آوردیش ناقلا!؟[:S031:
آهنگش از طرف یکیه که میشه کنارش همه ی اوون تصویرهای زیبا و احساسات نابی که توصیفش کردی رو تجربه کرد.
میشناسیش
قاصدک ها واسه منم همیشه خوش خبر بودن حالا زبون نداشتن بگن ولی من به فال نیک می گیرم طراوت جون شک نکن که کلی خبرای خوب تو راهه
راستی کادو تولد چی گرفتی رو کن ببینم

ببخشید قیچی جون کامنت طراوت افتاد تو خونتون پیلیز از سر دیوار بنداز تو خونه مون مرسی هررررررررررر
وای بلی خدا نکشدت
خانوم محبت؛ اسم واقعیشون فاطمه نیست احیانا؟!
اگه نندازه تو خونمون چی آخه! یکی هم واسه خودمون می ساختی خب!
حسین یه حدس بزنم؟!
سلام طراوت جون از کجا فهمیدی محبت خانمه شایدم آقا باشم
سلام عزیزم. آخه معمولا خانوما اینقدر لطیف حرف میزنن.
بعدشم یکم مشکوک بود قضیه!
حالا درست گفتم یا سوتی دادم؟
سلام عزیز دلم،درست گفته باهوشم،مشکوکی مأجرا رو من نگرفتم کجاش بود؟
من همیشه اینجا احساس غریبه بودن رو دارم، وگرنه می گفتم به افتخار عروس خانم یک کِل و دست مرتب!
چرا غریبه؟
ضمنن اومدم وبلاگت، رمز دار شده بوود. مام کلن بی خیالش شدیم.
محبت جان عزیزم دخترم خوشگلم شما بگو اسمت فاطمه است یا نه؟ عروس خانومی یا نه؟! سوتی دادم یا نه؟!
خودشه. این فاطیه منه.
پ.ن:
حالا فک کن یه درصد نباشه. بعد شوهرش بیاد بگه اوهوی مرد حسابی خونتو میریزم چرا به زنه من چپ نیگا کردی؟ (آیکونه احتمالات)
راستشو چی بگم طراوت جون هرچی آقای ما بگه،،شما چی دوست دارین؟
من به آقاتوون حسودیم شد. زیاد تحویل نگیر آقایونو. پر روو میشن. (آیکونه فیمنیست) +(آیکونه دلخوش کنک)
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
به به عروس خانوم با محبت و دل نازک و شاعرمون هم تشریف آوردن. مقدمتون گل بارون خانوووم
اون آیکون اولیه رو حسین دوست نداره! یعنی بیزاره ازش :)) ولی در این مکانی که گذاشتم و برای شخص شما که گذاشتم فکر کنم تایید میکنه شدیــــــد، به مدت مدیـــــد
طراوت جونم مرسی از صحبت های محبت آمیزت در مورد خودم،همین طور شما یأسی خانم گل گلاب
چه خشن! کلا بستمش. شمام خوب کاری کردی.
الهی من قربون این محبت برم.عشقه مثه خودت .