"خستهام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بیدلیل، این سقوط ناگزیر
آسمان بیهدف، بادهای بیطرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
ای نظارهی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بینظیر!
آیه آیهات صریح، سوره سورهات فصیح!
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان، مثل گریه بیامان
مثل لحظههای وحی، اجتنابناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف، پشت میلهها رها
این منم در این طرف، پشت میلهها اسیر
دست خستهی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خستهام از این کویر! "
سلاام...
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!
.
.
شعر خیلی زیبایی بود ...کاش اسم شاعرش رو می نوشتین...
قیصر امین پور
روز مبادا
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
قیصر امین پور
زیبا بود. تشبیه هاش که حرف نداشت.
.
آسمان بیهدف، بادهای بیطرف
.
مثل شعر ناگهان، مثل گریه بیامان
.
این تویی در آن طرف، پشت میلهها رها
این منم در این طرف، پشت میلهها اسیر
...
اینا جالب تر بودن :)
شعر زیبای تو رو با شعری از حامد عسگری قدر دانی می کنم از مجموعه «خانمی که شما باشید»
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد
در چشم های خسته ی مردی نگاه کرد
لبخند زد و قند بدل اختراع شد
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد
حوا بلوچ بود ولی در خلیج فارس؛
رقصید و در حجاز هبل اختراع شد
آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود، غزل اختراع شد
آدم و سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول فاعلات فعل اختراع شد
"یک دست جام باده و یک دست زلف یار"
این گونه بود ها! ، که بغل اختراع شد
یک شب میان شهر خرامید و عطسه زد
فرداش پنج دی ، و گسل اختراع شد
شعرای قیصر رو خیلی دوس دارم...
....
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد،حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
آیه آیه ات صریح،سوره سوره ات فصیح... وای که چقد این قشنگه
پست جدید لدفن
سلام .از این حسن انتخابت خیلی لذت بردم.اتفاقن چند وقت پیش یکی از شعرای قیصر امین پور از صبح تا شب ورد زبونم شده بود که میخواستم تو وبلاگ بذارمش.اما حیف نتم وصل نبود.(توجیه آدم تنبل)