تبریکاته عیدانه



زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی


از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی




نوروز باستانی را به شما و خانواده های محترمتان تبریک می گویم


امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و خیرو برکت در انتظارتان باشد


دوستدار شما: حسین



تبریک شماره یک



تبریک شماره دو



تبریک شماره سه



تبریک شماره چهار



تبریک شماره پنج



تبریک شماره شش



تبریک شماره هفت



تبریک شماره هشت







نظرات 185 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ب.ظ

ها ها ها
(آیکونه کسی که قبلا همه صداها رو شنیده)

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ

نامرد من تازه به تو رسیدم وایسا
مانی و الهام جیجرتون رو ...
سمیرا صدات اشناستا
فاطمه من تو رو فدا .میدونم که تا حالا خیلیا بهت گفتن ولی مال من فرق داره.

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

صدای ممدوسین با یاسی پخش شد ببین چی شد

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ

مهتاب نظرت راجع به تبریک شماره پنج چیه؟
فک کنم یه خرگوشه بوود ... نمیدونم اسمش چیه

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://gheychee.blogsky.com

وای من الان یه آی پی از کنگان دیدم
یعنی بچه های پارس جنوبی آنلاین هستن؟
اگه باشه که خیلی خوبه

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ

ممدوسین اخرشی...یعنی انتهای تهشا ...
یاسی صدات اصلا بهت نمیاد هر جفتشو دوست داشتم الان 1 بوس بده
ندا ندا ندا عجب پس عیدی این بود موافقم ولی کولوچه گردوییام چی میشه من موخوام...تو چرا20 روز نیستی ها ؟
اها حسین تو ماشینت چقدر صدا میاد ...الفرار

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ


صدای ترقه بوود که بی پدرا میزدن چپ و راست

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

اره حسین خودشونن .دست کم نگیرشون تواناییشون بالاست .
تازه بلادونا هم شاید بتونه،بقیه یعنی نتونستند گوش کنند هنوز؟

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ

تا دیدم دیگه دانلود نکردم یعنی حالم دیگه از صدام به هم میخوره ...
والا این صدای 5 خیلی بی مزه بود تازه اهنگ گذاشته بود صداش نمیومد که
ای بابا صدای ظرف شستن و چایی اوردن و اینا بودا ...من 1 فکر دیگه کردم

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ

مهتاب بیا تا کسی نیس یکم خودمون بازی کنیم
بیا شوت یه ضرب
تو وایستا اونور کوچه
من اینور
بزن بیاد

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ

بیا اها بگیر که اومد یه شوت مینی از وسط زمین به سمت دروازه ...
گــــــــــــل ...عجب گلی میزنه این مهتاب ..عجب گل بخوری این حسین

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ http://gheychee.blogsky.com

حالا چرا گیر دادی به 5؟
خیلی هم باحال بوود خیلی دلت بخواد
اوون صدای من یک شب بعد از 4 شنبه سوری بوود.
حوالیه طرشت
احتمالا بلدی
نمیدونم این توله سگا چه مرگشون بوود
حرفام که تموم شد می خواستم برم پایین لهشون کنم
بعد دیدم نه خیلی گنده ان و شانسی ندارم

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ب.ظ

ضمنا هیشکی نتونه منی شارین فوتفال وازی کنه لی له

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

مانی تونو 1 مدت به من قرض بدید میشه؟
طرشت نرفتم شایدم رفتم نفهمیدم.
یعنی بعد از چهارشنبه سوری هنوز اینا داشتن میزدن؟عجب...
خطرناکیا طرف خونه ما که نفس نمیشد کشید اون شب وحشتناک بود

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ب.ظ

همچین مِزنم پس مولوت سه کولی ورجی ...اوخ بری در خوندون بازی کنی .به ننه جوند نگی بلد نی فوتبالگ بازی کنه...هیـــــــــنـش

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

این سفره خودتونه ؟ خیلی خوشگل شده.
مامان منم به ماش علاقه داره.اونا باقلواست یا باسلوق؟ مرسی سلیقه...

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ

بشو جوجَه...من 10 تا تره حریفم
همیچین وره کولیی شارین کبابت مینم کیف کنی
کُتَه...

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ

کته چی؟بقیه اشو بوگو اگر جرات داری
اَمـــــِـــدَوا ... حسن بیا پایین خون راه مندازی مادر.
اینکارا بخش بچه تهرونیاس ...بیا پایین بخشت یه تا جک بگم بخندی همچین دلت خش شه...
ما اصلا چوری پارسالی .شما که خان اعظمی دگه چرا؟

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

شعر بوخونم بخشت؟
اولِنگو میکنم بَر شاخِ پِسته
بِدیدَم دختری بَر خر نِشِسته
بِگفتم دوخترو ماچوم نَمیدی؟
بگفتا من مِدم خَر واینَمِسته

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

آیکونه "پایین آمدن و منتظر جوک بودن"

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

شعرم جکی بود.از بچه ها خبری نشد چرا ؟
نکنه میخوان بیان در خونتون غافلگیرت کنند؟من جا موندما

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

پیداشون میشه
راستی گفتی صدای یاسی بهش نمیآد؟
چطور؟

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

فاطمه که ظاهرن شیفتش شبه

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ

اره از نظر سنی صداش خیلی جوونه .یعنی به نظر من اینجوریه حالا نمیدونم.
ممدوسین کجا ضبط کرده انقدر حرفه ای شده؟

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

میبینی تو رو خدا حسین ؟یاسیخانوم هم نشدیم کسی شیفتمون بشه ای دل غافل
تو چرا میگی کسی که میخواد بیاد ورفتنش زخم بشه همون بهتر نیاد اخه؟به نظرم کسی که از اینده خبر نداره

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ب.ظ

صدای یاسی از اینم جوون تر و صمیمی تره
البته من از صدای شماره 5 هم خوشم میاد
(آیکونه نمک پاشیدن به زخم)
ممدوسین هم نم دینم کجا ضبط کرده
(آیکونه گمون کنم توالت یا حموم)

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ب.ظ

شاید از اوونایی که تجربش رو دارن بپرسی بهتر بتونن جوابتو بدن
بعضیا فقط زاییده میشن که بیان توو زندگیه یکی گند بزنن و برن
حتما دیدی خیلیاشونو

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ

خیلی قشنگ و دل نشینه من جاش بودم 1 تست صدا برای دوبلری میدادم.
صدای 5 در اینده فکر کنم چاه کن خوبی بشه .میره ته چاه داد میزنه خوب دادش به بالا میرسه .نماد یک فرد جیغ جیغوی متعالی
اخه مشکل اینجاست که بعضیاشون نه به گندشون معترفا نه رفع زحمت میکنن. من از این دلم بیشترمیسوزه.
ها راستی وقت گل صنوبره عیدی ما یادت نره عیدی چی میدی؟

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ

اها صدای ممرضا پس کو؟

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ

چه غوغاییه این عید با این صداهای قششششششششششششنگ

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام یاسی خانوم صدا قشنگیان
ممدرضا رو از خودش بپرس
برای نفرستادنش دلیل داشت که البته برای من قانع کننده نبود اصلا و حتی جای تاسف داشت
ولی خوب ایشون هم مختاره

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ

فاطمه فدای صدات و صداقت کلامت بشم من.ای قربون شیفت دادنت که میدونم الان سر کاری ولی اینجا پیشمونیییییییییییییی با این صدای رویاییت/.

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ب.ظ

یاسی فاطمه وقتی از تو حرف میزد بغض کرده بوود
خودش اینو گفت

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

بابا این صدای ما اینجوریا هم که میگین نیست با فتو شاپ درستش کردم نترسین از من.

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

به به عزیز دلها یاسی جون...سلام
حسین اینجا بنویسم کچل میخونه؟
بچه های نابغه هم کچل ...
البته اونا زیاد نه ولی ممرضا چرا خیلی کچلی...
ااا فاطمه چرا شیفته ؟ اووم

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ

حسین فوق العاده ای.نمیدونم چجوری باید بگم که همیشه حرفات منو سوپرایز میکنه.

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

یاسی مال مارو هم درست کن خدا خیرت بده .ما مرده صداتون شدیم خانوم

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

به یاسی:
فدای تو..تو که مرام و معرفتت به همه ما اثبات شده

به مهتاب:
فاطمه به اقتضای شغلش هفته ای یکی دو شب شبکاری داره
نمیخوای بگی که شغل فاطمه رو نمیدونی؟

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

وای حسین فاطی اینقدر گله که واسه این حرفا من خیلی کمم.

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

از طرف فاطی:
مهتاب جون ما بی فتو شاپ شیفته صداتیم.
اینو گفتم یاسی و خجالت بدم که دادم.
یاسی:فاطی کارت درسته من الان آب شدم و زیر زمینم

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

اینو میدونستم .فقط نمیدونستم همین امشب شیفته.فکر کردم روزی میندازی که همه باشند.
شغلش هم تا این حد میدونم که پرستار یا ماما یا همچین چیزیه دیگه نمیدونم دقیق چیه؟

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

پرستاره
البته خودمم دوس داشتم فاطی حتما باشه..ولی بعد از این که پست قبلیو گذاشتم فهمیدم فاطی شب کاره
دیگه به احترام بقیه بچه ها نمیشد عوضش کرد

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

اونجایی که فاطمه واسه همه آرزوی سلامتی میکنه
خیلی دلم گرفت

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

ها ها ها ...یاسی تو واقعا به درد دوبلری میخوری .بازیتم عالیه.
من 1 روز خواستم عروسک گردانی کنم برای 1 عده از بچه های فنقلی اصلا حرف زدن یادم رفت.
به فاطی : ما بیشتر
به یاسی: شکسته بندی نفرمایید .خیلی شیک و زیبا بود مرسی که سعادت دادی ما هم بشنویم

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

فدای تو مهتاب جون.صدات از اون صداهاست که هر بچه شیطونی و به سمت خودش میکشونه تا به حرفات گوش بده.الهییییییییی چه مهربون بود صدات.

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

ای کاش بود . جات خالیه فاطمه
امیدوارم زود خوب بشه و کاملا خوب بشه.حرفاش از ته دل بود .
ته حرفاش نا قافل گفتم الهی امین.

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

از طرف فاطی:حسین جون من الان هستم حتی اگه توی شیفت باشم.همه مریضا رو با مهربونب خوابوندم اومدم صدای بچه ها رو گوش بدم.همه احساسم به بچه ها درست بود با این صدای مهربونشووون

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

این بچه یک شب هم که نیس، همش حرفش هست
بس که ماهه و صداقت داره

یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ

تهران کار میکنه یا شیراز؟
خوش به حالش دوست داشتم جای اون باشم.
یاسی خبرنگار واحد مرکزی خبر .جدی داری میگی یا از خودته؟
مرسی عزیزم .بچه ها شیطنت جذب میکنن

یاسی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ

صدای فاطی صدای زلال آبه.مثل صدای موج دریا وقتی که آروم میخوره به ساحل
صدای حسین نهایت احساس .یه اصالت خاص داره توی صداش و حرفاش که همه نمیتونن مجذوبش نشن.
مهتاب:خیلی مهربوون .رویایی و فهمیده.
محمد حسین:وبلاگش و خیلی دوست دارم.آدم متفکر و اهل قلمه.
بقیه هم گوش میدم و میگم چه گلی هستن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد