تبریکاته عیدانه



زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی


از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی




نوروز باستانی را به شما و خانواده های محترمتان تبریک می گویم


امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و خیرو برکت در انتظارتان باشد


دوستدار شما: حسین



تبریک شماره یک



تبریک شماره دو



تبریک شماره سه



تبریک شماره چهار



تبریک شماره پنج



تبریک شماره شش



تبریک شماره هفت



تبریک شماره هشت







نظرات 185 + ارسال نظر
ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ http://lore.blogsky.com



va neda har jaye in donya bashe hamchenan asheghe cheshmaye mahtabe :D

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ق.ظ

حسین و یاسی و سایر دوستان کوجایین کوجایین؟
میگم بریم لالا فردا بیام ماژیک بکشیم برای ممرضا نشد بریم رو دیوار ممدوسین بکشیم باشه؟

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ

ای شیطون ... کلا مهتاب هم عاشق 1 دختر خوب و صمیمی و بازیگوشه...که از همه دل میبره

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ق.ظ http://lore.blogsky.com

BASHE :d
CHE SAATI BIAM MAHTBA JUNI :d

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ق.ظ http://lore.blogsky.com


JIgareto khanumi

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ

فکر کنم بچه ها بی خداحافظی رفتن!! بعیده ها.
دم دمای ظهر بیا ببینیم میشه این نابخردان پارس جنوبی رو سر ذوق اورد روز جمعه ای یا نه

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ

فعلا شب خوش

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ق.ظ http://lore.blogsky.com

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ق.ظ http://lore.blogsky.com

shab khosh khnomi
farda mibinamet :X

ممدوسین جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ق.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

سلام به همه صبحتون به خیر. این صداها چقدر باحال بود. من و ممدو ازتنهایی درومدیم یه جورایی.
صدای فاطمه خیلیصبور و با تأنی بود.
حسین تو برا رادیو پیام حرف میزدی یا تبریک می گفتی؟
سمیراخیلی موقر و محترم یه تبریک موجز و مختصر گفته.
یاسی چه صدای نازی داره. مثل عروسکه.
ندا هم که یه لر.لری که عزیزه مامانشه و صبحا احتمالا مامانش تا دم در دنبالش میکنه که آب پرتغالشو بخوره
مهتاب... ازصداومتنش برمیاد که یه دختر متفکر و اهل مطالعه باشه.از آنهایی که شبیهش تو این دوره زمونه کم گیرمیار

ممرضا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ق.ظ http://fluorescent.blogfa.com

:)
صدای قشنگ شما را شنیدم و شادمان شدم
متاسفانه به دلایلی که برای حسین قانع کننده نیست و حتی جای تاسف داره نتونستم صدامو بفرستم
در جریان باشید که این قضیه هیچ ارتباطی به "خود چس کنی" یا "خود عن خاص پنداری" نداره و من اصلا فک نمیکنم که گه خاصی باشم :)
حالا شاید در آینده با یک سورپرایز کوچیک بتونم این قضیه رو جبران کنم و دل دوستای خوبمو شاد کنم :)
در ضمن
هَمَه باید آحاد شوید در نوروزهایَتان. لکن کذا شوید.
---
فاطمه : آم مگه نَمدونسی ما تنم به تنه ی شیــــرازیا خورده؟
ایشاللو یه ی دفه تشریف بیارید تهران برااااااتون کلم پلو شیرازی درست بکنیم :دی

فاطمه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ

سلام
آقا ما دیشب جووون کندیم تا صب شد
قربونه همتون ...
من برم بخوابم

حسین جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ق.ظ

به فاطمه:
سلام خسته نباشید. جات خالی بوود دیشب..

به ممدو:
سلام . من اگه گفتم قانع نشدم و جای تاسف داره، واسه این بوود که تو رو خووب میشناسم. بچه های اینجا آدرس وبلاگ قبلیتو ندارن ولی من میدونم آرشیوت از 8 سال قبل تا الان هست و نشون میده که خیلی قدمت داری توو وبلاگ نویسی. واسه همینم فک میکردم و فکر میکنم خیلی از مسائل واسه تو و دوستات حل شده است.
با این حال اصلا دوس ندارم باعث بشم و باعث بشیم توو زندگیه شخصیت مشکل ایجاد شه
ضمنا من جیگرتو بخورم نکبت

فاطمه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

من اینجا نشون دادم که شیرازیم در مقابل تبریکات رسمی دیگران که قربونشون برم من خیلی خودمونی بودما نه؟

فاطمه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ

سلام آقا بخدا دلم اینجا بوود

فاطمه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ

به ممرضا:
ووووووی عزیزووووم دوور از جونت ایی حرفا چیچییه فدووی سرت

فاطمه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

همه در حاله لباس پوشیدن هستن برا بیرون رفتن و من همچنان اینجام و دارم الان فش میخورم برم تا خونم مباح نشده

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ http://lore.blogsky.com

من هنوزم نتونستم صدای فاطمه رو بشنوم :(

الهام جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ

خیلی لذتبخش بود به خصوص تبریک ممدوسین که عالی بود
چندین بار تکرار شد و من قطع نکردمش
فاطمه عزیز واقعا خودمونی بودی و با اینکه طولانی بود اصلا خسته کننده نبود بر عکس پیام تبریک یه بنده خدایی
بقیه هم که صداهاشون مثل چشاشون خوشگل و صمیمی بود :*

طراوت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

وای بچه ها دست همتون درد نکنه. خیلی گلین
خیلی تبریکاتون؛ صداهاتون دلنشین بود.
مخصوصا فاطمه و ندا و ممدوسین و مهتاب. حسینم که کلا بالای منبر بود ولی مهربون بود پیاماتون. همه عالی.
ایشالا همه سال خوب و خوشی داشته باشین. پر از کامروایی و سلامتی.

الهام جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

حسین جان تا موقعی که این بچه ها با بچه هاشون ، عید رو بهمون تبریک بگن ، وبلاگت رو حفظ کن .
حالا اگه همه ی این بچه ها سال دیگه با بچه هاشون تبریک بگن چی میشه

محمد جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ http://migam.blogsky.com

صدای بچه هارو گوش کردم . حسین جان برای خودت و ندا خیلی صمیمی و خوب بود . ولی به نظر من بهترین تبریک برای مهتاب بود .

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ب.ظ http://lore.blogsky.com




کلا برای مهتاب همیشه بهترینه

یاسی جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام.روز جمعه همگی بخیر

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام روز جمعه همه به خیر خوبید؟خوشید سلامتید؟
اقا این خیابونا گر و گر ادم ریخته ، رفتیم ته افسریه ماهی خریدیم عجب دمش با من عجین شده بود .کلا همه ماهیا تا منو میدیدن میگفتن بیا منو بخور ولی خوب گرون بودن نمیشد نگاهشون کرد چه برسه خوردنشون...
ها ممدوسین خان اینی که گفتی اصلا گیر نمیاد
ممرضا خان ما که همچین چیزی نگفتیم؟گفتیم ؟نگفتیم که ...بعدشم تبعیض نژادی تا چه حد؟ما هم موخوایم
فاطمه خیلی عالی بود اتفاقا ...
الهام جون مرسی لطف داری .
طراوت گلی از خودته .دیدی اباجی چه خرگوش وارانه است؟
محمد من همینجا بازنده دویل اعلام میکنم خود را ...بوخودا
ندا نگو من طاقت ندارم که...خودتون خوبید

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:10 ب.ظ http://lore.blogsky.com



مهتاب دقیقا طاقت چی رو نداری :دی ؟

طراوت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

مهتاب جون کی گفته خرگوش وارانه؟!
خیلی هم خوب بود. عالی

مهتاب ظهر خوابتو دیدم مادر خیلی جالب بود. منو تو و بلادونا و حسین؛ خونه ی تو قرار گذاشته بودیم!! منو بلادونا که رسیدیم؛ اون سریع اومد تو؛ من دم در وایسادم تا یکم مقنعمو درست کنم! تو اومدی دنبالم. کلی روبوسی و اینا؛ بعدش بزور میخواستی منو ببری تو! هی گفتم مهتاب وایسا! من مقنعم داغونه! یهو پای چپمو گرفتی و (با دو دست گرفتی بالا) منو به صورت لی لی؛ بردی تو اتاق فک کن!حسین و بلادونا تو اتاق بودن. منم لی لی کنان وارد شدم! خلاصه مجلسی داشتیم. خوب بود. خونتون تو فیلم ساده و بی آلایش بود! خودتم خیلی سبزه بودی!! و یکم زشتنمیدونم چرا! اصن شبیه خودت نبود!(چشماتو که دیدم دیگه. خیلی قشنگه.) حسینم خیلی پیر بود!! بهش میخورد ۴۰ ۴۵و داشته باشه
خلاصه آباجی ما تو خواب شمارو دیدیم. مستفذ شدیم. ایشالا رودرروهم زیارتت کنیم

ندا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ب.ظ http://lore.blogsky.com



من تو خوابت نبودم ؟

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ب.ظ

طاقت تعریف نداجون... گنــــــــد میکارم...
طراوت جونم خودم میگم دخترم ، مرسی لطف داری :*
خواب زن چپه دخترم دم ظهر هم بوده دیگه هیچی ... با مقنعه اومدی خونه من ؟ چه دانشجونی به به ...حتما فورس ماجور بوده دیگه البته از من بعید نیست اینجوری بردن یعنی که چه بلی و حسین تو 1 خونه اونم مثل خونه من بی الایش ، تنها باشند شیطان قه قه میزده...
بابا انقدر که رفته بودم پارس جنوبی دنبال 100 تومنم سبزه شدم ...چقدر باحال گفتی حسینو که از الان پیر هست دیگه.
من چی پوشیده بودم ها؟

تو بازم اومدی توو صفحات قبل سرک کشیدی؟

طراوت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

ندا جون تو نبودی!! نمیدونم چرا!
اما مهتاب تو یک لباس و شلوار تو خونه ای داشتی
خیلی باحال بود. بعدش که اومدیم تو؛ تو دست بلادونارو گرفتی بردی تو اتاق بهش عکساتو نشون بدی! حسینم رفت نمیدونم کجا واسه خودش بگرده(فک کن! تو خونه ی شما) منو تنها گذاشتینالبته من با مامان و دوتا داداشام اومده بودم که تنها نباشم!
آره. با مقنعه بودم. راستش وقتی رسیدیم دم در بلادونا سریع روسریشو درآورد و رفت تو اما من سرم مقنعه بود که داشتم درستش میکردم. تو هم سرلوخت بودی! موهات تا زیر گوشت بود.
هی دختر...چقده من حرف زدم

عجب خوابی بوودا؟
با گذشت زمان هی زوایای تازه ای ازش برملا میشه

Samira جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ http://seraphic.blogsky.com

]سلام به همه...خوبین ؟!

شانس رو دارین ؟! دیشب حجم ای دی اس الم تموم شد .. نتونستم متاسفانه تو جمع خوب و صمیمی شما ها باشم ..صداهاتونو گوش دادم و چه عشقی هم میکردم هر لحظه ...
خدایا چقد صدای همتون صمیمی و دلنشینه ...شاید این دوری و ندیدن هم صمیمت مارو بیشتر هم کرده ...فقط به هم عشق میورزیم و خوبی و دوس داشتن ...

صدای خودم اول از همه بود !!! شاگرد اول شدم اینجا ! سعی کردم کوتاه باشه حوصلتون سر نره ...صدام زیادی یکنواخته ...ببخشید ...



صدای فاطمه رو که شنیدم گریه کردم ...خیلی مهربون و معصوم صداش...

تبریک الهام و مانی بامزه بود ...ولی من نمیشناسمشون ...معرفی میکنین لطفا ؟!!

ممد حسین بابا ترکونده بود !!! باریک..عمرا من بتونم همچین چیزی ضبط کنم ...دمت وارم برادر...

مهتاب عزیز ..چه صدای دلنشینی ...وای...

یاسی جون تو خیلی خوبی ...مرسی...

ندا جون من هم خیلی خوشحال نیستم داره عید میشه ..چون سنم میره بالا الکی ! بدون اینکه بزرگ شم ...حسین رو هم خوب اومدی ...باس عیدی بده !

حسین جان...از پس زمینه آهنگت اینو میتونم بگم که So close no matter how far .....این برداشت من بود از صدات ...چقد فی البداهه و جلب بود ...ممنون....

بازم میگم همتونو دوست دارم ...خیلی زیاد ...



سلام جات سبز بوود
یادت بودیم
الان خوشحالم که اومدی
صدات هم عالی بوود ممنون

طراوت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

چیه حسین؟ نگرانی چیزای جدیدی برملا شه؟!

یک پیر جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

تکلیف مارو مشخص کن بیام صفحه اول یا همین جا باشیم ؟...
خاک و چوکمن .شیطان جدا قهقه میزده اونجا .نتیجه میگیریم شماها اومده بودین خواستگاری من . بعد بلادونا معرف بوده حسین هم که خان داداش قیصره .رفته ماشینتون رو چک کنه بعد ادامه خوابت اینه که من چایی میارم با بعد از من میپرسید من تا میام بگم بله امریکا حمله میکنه همه در میرن من تنها و اواره میمونم
سمیرا بیا بخلم دختریم

samira شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ

من رفتم بغل مهتاب...کسی لطفا جلومو نگیره !!!

مرسی حسین ...

ندا یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://lore.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد