چند شب پیش نشسته بودیم و از شبکه ی جام جم سریال "روزگار قریب" رو نگاه می کردیم. کودکی رو نشون میداد که به شدت مریض شده بوود و در تب ِ شدیدی می سوخت. بالای سر ِ کودک سه زن نشسته بودن و دوتا از اونها اسامیه مختلف رو می گفتن ودیگری این اسامی رو روی تخم مرغ یادداشت می کرد و دکتر قریب که اونموقع کودکی حدود ِ هفت یا مثلن هشت ساله بوود این صحنه ها را از پشت پرده ی اتاق یواشکی دید می زد. بعد از اینکه نوشتن اسامی تموم شد، زن تخم مرغ رو با دو کف ِ دست گرفت و شروع کرد خواندن اسامی مختلف "اسفند و اسفند دونه، اسفند سی و سه دونه، از خویش و قوم و بیگونه، هر که از دروازه بیرون رود، هر که از دروازه تو بیاید کور شود چشم حسود و بخیل شنبه زا یکشنبه زا پنجشنبه زا جمع زا، زیرزمین، روی زمین، سیاه چشم، زاغ چشم، هر که دیده و هر که ندیده، همسایه دست راست، همسایه دست چپ، همسایه پیش رو، بترکه چشم حسود و بخیل، اینور بازار، اونور بازار، اینوریا، اونوریا، عباس آقا، مش ممدلی، مش رضا، رهگذر، عابر، پیاده، سواره، مسافر، زن، مرد، آشنا، غریبه، دوست، دشمن، و ..." و با خوندن هر اسم یک فشاری هم به تخم مرغ وارد می کرد. خلاصه اسامی مختلف و عجیب و غریب و هر آنچه به ذهنش می رسید رو خوند و خوند تا بلاخره تخم مرغ شکسته شد و همه خوشحال که کودک بی نوا شفا پیدا می کنه. و دکتر قریب ِ کوچولو هم از پشت پرده میدید که پسرک بعد از شکستن تخم مرغ هنوز هم در تب می سوخت.
********
و ما که امروز به آن عقاید و خرافات نگاه می کنیم، شاید رفتارشان در نظرمان مضحک و ابلهانه باشد اما بد ِ کار اینجاست که هیچ تضمینی مبنی بر مسخره شدن ِ باورهای امروز ما توسط آیندگان وجود ندارد.
جوون ِ تو...
هِله را میشود از ته دل دوست داشت، هِله مهربان پیر غمگین را، که صورت گرد و کوچکش توی چین و چروکهای
سالخوردگی مچاله است، اشکهایش میریزد روی هاشورهای چروک صورتش، گریه میکند...
حتی میشود اشکهای هِله را دوست داشت، از بس روی چروکهای غمگینش به روشنی میزنند...
او اینجا تنهاست، در تکاتاق تاریکی گوشه حیاطی مختصر...
+ دانلود
به عقیده من
در این آشفته بازار ِمملکت..............................
که قیمت ها.............................................
گاهی همچون دامن زنانه...............................
شب ها می رود بالا و روزها می آید پایین..........
و گاهی هم همچون شورت مردانه...................
شب ها میرود پایین و روزها می آید بالا،............
هرگز نباید.................................................
دست به معامله ی بزرگ زد............................
.............................................................
ضمنن......................................................
معامله = ماامله.........................................