زمانی که وبلاگ قبلی در پرشین بلاگ رو به حال خودش رها کردم و به بلاگ اسکای اومدم، یک دلیل بیشتر نداشتم. فرار و رهایی از اوون غم و اندوهی که دچارش شده بودم. راستش اصلن فکرشم نمی کردم روزی برسه به اینجا و آدماش اونقدری عادت کنم و وابسته شم که بخش مهمی از زندگیم رو تشکیل بدن و حالا برای نوشتن و ادامه دادن توو این خونه، هزاران هزار دلیل داشته باشم. هیچ وقت یادم نمیره زمانی که رفتم مشهد و برگشتم چقد بچه ها لطف و محبت داشتن. محاله مهربونی ها و حمایت های بچه ها رو بشه توو زمانی که خونه خریده بودم فراموش کرد...و الان کار به جایی رسیده که سرنوشت و آینده و احوالات تک تک بچه ها برام اهمیت زیادی داره. جوری که اگه یکی غمگین باشه دست و دلم به نوشتن که هیچ به کار هم نمیره. شاید این حرفا برای یکی که از بیرون میاد و اینارو میخونه خیلی با منطق ریاضیاتی و ذهن محاسبه گر، معتبر نباشه، اما برای من اینا عین واقعیته..خوده زندگیه...
قبلن گفتم و بازم میگم، واقعا اگه توو این خونه با همه محدودیت هاش و همه کوچیکی و حقارتش، ساعات و لحظات خوبی رو تجربه کردین، پس حتما به صابخونه حق میدین که یه درخواستی ازتون داشته باشه...
من ازتون دوچیز میخوام مثه همیشه:
اول اینکه همیشه سعی کنید شاد و خوش باشین و سراغ غم و غصه نرین.
و دوم اینکه حتما گاهی سالی ماهی به من سربزنید و نگذارید ازتون بی خبر بمونم.
همین ......
وقتی به یک منظره یا یک شی نگاه میکنید حتما به این نکته پی برده اید که نمی توان همزمان عمق و سطح تصویر را به وضوح دید...یعنی اگر قرار باشد به سطح توجه کنید، قطعا زمینه را تار می بینید و اگر تمرکزتان را بر تشخیص ِ زمینه ی تصویر متوجه کنید، لاجرَم وضوح ِسطح ِتصویر را از دست خواهید داد...هرچند چشم انسان قابلیت این را ندارد که عمق و سطح تصویر را همزمان بصورت واضح ببیند، اما مغزش احتمالا این تشخیص را میدهد که تاری و شفافی ِ سطح یا عمق تصویر، ناشی از خطای چشم است و به ذات اجسام و اجرام بر نمیگردد. به عبارت دیگر، اصالت یک تصویر و کِدری یا تاری آن مستقل از نوع نگاه است و تار دیدن، دلیل بر تار بودن نیست.
حالا اگر با این تیپ طرز تفکر، به آدمهای جامعه و عقایدشان بنگریم، درمیابیم که ارزش و ضد ارزش و فضائل اخلاقی و رذیلت ها کاملن وابسته به مدلِ نگاه کردن هست و از یک شخص به شخص دیگر تغییر می کند و لذا بهتر است قبل از اینکه عده ای را در جامعه بخاطر افکارشان به ملحد و کافر بودن و عده دیگری را به عقب افتاده بودن متهم کنیم، به ذات آدمها که مستقل از نگاه ما هست، احترام بگذاریم و تصاویر مخدوش را بگذاریم به حساب نوع دیدنمان... تا شاید جهانمان دیدنی تر و آراء و مکاتب ِآن در کنارِ ِهم قرار گرفتنی تر شود.