قرار بوود یک قطعه نری مادِگی بسازم و آخر هفته به یک جایی تحویل بدم. چون قطعه حساس بوود خودم تمام نقشه ها رو کشیدم و بردم تراشکاری به یارو گفتم اینو خیلی دقت کن تلرانس ها رو کامل رعایت کن. این نری وقتی داخل مادِگی رفت نباید لق بخوره . از نری بار اضافی بر نداری. مادگی رو زیاد گشادش نکنی... یارو از این دایورتا بود که همه چیو به شوخی می گرفت. مثلن خیر سرش یکی اینو به ما معرفی کرده بوود. امشب رفتم قطعات رو گرفتم دیدم نری تو مادگی فرو میره و کاملن لق می خوره. سرتا پای کار به کل ترمال شده بوود. گفتم این گُه مصصبو مگه من صد بار نگفتم دقت کن؟! حالا من چیکارش کنم؟! آخر هفته به یارو چی بگم؟!...میگه نه من برات ردیفش می کنم. وجدانم قبول نمی کنه قطعه خراب تحویل بدم. خودم با هزینه خودم تا آخر هفته آوکی می کنم...کلن همه کارامون همه مملکتمون همینجوریه. اولش گند میزنیم، به شوخی و مسخره میگیریم، دلقک بازی در میاریم، بعد که گند کار دراومد تازه جدیت به خرج میدیم و وجدان دار میشیم. مثه این مرتیکه ابله که وجدانم وجدانم میکنه....وجدانم...وجدانم... اووون توو وجدانت.
امشب بارش باران به قدری شدید بوود که سه ساعتی در راه بودیم و جای دندان ِ صندلی های سرویس بر باسنمان نقش بسته بوود. سر پل ستارخان، راننده یهو زد روو ترمز و در را باز کرد. همه گیج و منگ و مبهوت، دیدیم دوتا دختر مموشی ویرجین دُور سالم بدون خوردگی و رنگ، پریدند بالا. وجدان راننده ی دل نازک ما قبول نکرده بوود این حواریون (جمع حوری) زیر باران خیس و موش آب کشیده شوند و ما نیز به سبب دل رحم بودنمان اتفاقن به شدت هم از این دو مهمان استقبال کردیم اما صد حیف که درست ایستگاه بعد من مجبور شدم پیاده شوم....غرض اینکه دختر بودن با هزار دردسر و داستانش، اما یک سری مزایای این مدلی هم با خودش دارد. این چند خط را در برزخ بین خواب و بیداری در جواب این پست مسطور کردم که ارادتم به بانوان در تاریخ ثبت و ضبط گردد. دختر یعنی اوج زیبایی یعنی جیگر من. یعنی میازار مووری که دانه کش است. مرگ بر آمریکا و منافقین و صدام دیووس. هذیان ... خواب ... تمام ... خلاص.