-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 20:27
توو سرویس نشسته بودم...ترافیک تونل رسالت بیداد میکرد...از تو پارکینگ کنار مصلا،یه پراید سفید مدل پایین که آرمِ آموزش رانندگی داشت اومد بیرون...یه دختر و پسر جوون کنار هم نشسته بودن و توو دستشون دوتا نوشابه سوِن آپ بوود که با نی میخوردن و گه گاه به هم نگاهی مینداختن و لبخند میزدن...اینطور بر میومد که از نمایشگاه کتاب...
-
قضاوت های یک طرفه ...
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 21:42
آره تو راس میگی من تنها رفتم پیش قاضی لینک دانلود
-
من کایزر شوزه نیستم
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 01:09
پشت اولین میز از آخرین اتاق واقع بر طبقه دوم ساختمانی که حدود 50 سال پیش، آلمانها بنا کرده اند، جاییست که این روزها من تمام روزم را مینشینم و با اسکرول، صفحات وورد و پی دی اِف را بالا پایین کرده و یا رووی نقشه های سالید وورک و کَتیا، زووم این و زووم اوت میکنم. گاهی با مگس کُش، به جان مگس هایی میافتم که این ایام از سال...
-
سبز می شوم به یک جرعه نگاه تو
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 17:40
1) 2) 3) 4) 5) 6) 7) 8) 9) 10) 11) 12) 13) 14) 15) 16) 17) 18) 19) 20) 21) 22) 23) 24) 25) 26) 27) 28) 29) 30) 31)
-
باید از این خانه گذر کرد
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 20:33
نمیدانم تو اکنون کجایی و چه میکنی. اما اگر از احوال ما جویایی باید بگویم هیچ...سیگار جوانی را دود میکنیم و گیلاس زهر، به سلامتی نبودنت می نوشیم... زمان برایم سخت دیر میگذرد. روزها و لحظات خیال طی شدن ندارند. تو گویی سن من در همین بیست و نه سال، توقف کرده...روح و روانم اما هر دم فرتوت تر می شود. داشتم به آن اولین...
-
خلاء های خاطراتی
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 23:30
دیشب پدرم از خاطراتش میگفت. خاطرات پدرها از تحصیل و سربازی و ازدواج و اشتغالشان همیشه جذاب است. پدرم میگفت وقتی درسش تمام شد و بدنبال کار رفت، پیشنهادهای مختلفی داشت. میگفت چندین بانک به او پیشنهاد همکاری داده بودند. همچنین در بسیاری از شرکت های دولتی و خصوصی، پیشنهاد مشاغل خووب مدیریتی داشت. ظاهرن قرار بوود در یک...
-
راه های میانبر برای پیشرفت
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 23:29
یک آدمی رو تصور کنید که 10 سال پیش با مدرک دیپلم وارد یک اداره شده و اونجا به عنوان نگهبان، مشغول بکار میشه. بعد از مدتی این آدم یک مدرک دیپلم میاره و ارائه میده و خودش اقرار میکنه اوون مدرک دیپلمی که باهاش مشغول بکار شده بوده، قلابی بووده و این یکی اصله... همین قضیه باعث میشه بخاطر دروغی که گفته بوود، تا مرز اخراج...
-
با ممدوسین نویسنده وبلاگ قلمریزها
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 22:18
اول نوشت: تولد ندا رو از طرف خودم و بقیه دوستان تبریک میگم و امیدوارم سالهای سال در کنار خانواده خوش و خرم باشه و به تمام آرزوهای ریز و درشت و عام و خاصش برسه. ************************ اما همون جوور که وعده کرده بودم امشب مصاحبه من و ممدوسین رو به عنوان اولین گپ و گفت دوستانه در این وبلاگ خواهید شنید. بخش اول بیشتر...
-
خبرهای خووب
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:34
اپیزوداول: متاسفانه یکی دو روزی بوود کامپیوتر به طرز کاملا الکی آب روغن قاطی کرده بوود که با تلاش و ممارست حضرتموون امروز موفق شدیم ایشون رو دوباره بعد از یک عمل جراحی چند ساعته، به زندگی و آغوش خانواده برگردونیم. اپیزود دوم: باز هم بنده با تلاش و ممارست مثال زدنیم (آیکونه یک آدم سخت کووش) موفق شدم فاطمه خانووم رو...
-
تکنولوژی تفکر
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 23:03
حتما شنیده اید که میگویند برای اینکه بتوانید به آرزوهاتان برسید باید بکجورایی به خودتان تلقین کنید و با تکنیکهایی، این مساله را ملکه ذهنتان کنید که شما میتوانید به آن آرزو برسید. مثلا اگر شما دوست دارید در رشته پزشکی قبول بشوید، بد نیست که مواقعی روپوش سفید بپوشید و خودتان را در قالب یک پزشک تصور کنید. یا اگر دوست...
-
از نقد پذیری تا نقد گریزی
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 23:59
به عقیده من علتِ این که............................ دیگران از دیدگاه ما،.................. نقدپذیر نیستند،...................... این است که،.......................... وقتی از کسی انتقاد میکنیم،.... دقیقا از همان موضع،............... همان نقد،............................. به خودمان............................. وارد...
-
روزی روزگاری دُن دیگو
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 23:25
سال 1990 بوود که از قاب تلویزیون با مردی آشنا شدم که نامش دیگو آرماندو مارادونا بوود. فوتبالیست سرشناس آرژانتینی که خیلی از هم نسل های من، علاقه شان به فوتبال با دیدن بازی های این بازیکن آغاز شد. مارادونا آنقدر سرشناس بوود و هست که حتی بسیاری از غیرِفوتبالی ها هم حداقل نامش را شنیده اند. دیگو مانند بسیاری از کودکان...
-
Love is all
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 21:38
................................................... ................................................... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... تا عشق تو هســــــــــــت ... ... واژه واژه هایـــــــــــــــــــم ... ... ذره ذره، شن میشوند ... ... تا لحظه هـــــــای ... ... زنده بودنم ... ... معنا...
-
لباس نو
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 20:38
همیشه اینگونه بوده که آدمها چه کوچک چه بزرگ، چه پیر چه جوان چه دختر چه پسر، روز بعد از سیزده به در، با لباس نو یا همان لباس پلوخوری که در ایام عید به تن میکردند و به دید و بازدید میرفتند، در محل کار یا تحصیل ظاهر میشوند. در حقیقت اولین روزهای بعد از تعطیلات همیشه تصویری که در ذهن انسان تداعی میکند، همکاران و دوستانی...
-
معجزه عکس ها
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 00:07
حتما شما هم دیدید که معمولا زن و شوهرها، عکس همدیگر را در کیف شخصی خود نگه می دارند...ظاهرن این مساله بخاطر اینه که وقتی در طول روز دلشون برای هم تنگ میشه، به عکس همدیگه نگاه کنن و روحیه بگیرن و کمی از میزان دلتنگیشون کاسته بشه. اما حقیقت ماجرا چیزه دیگه ای هست... به واقع فلسفه این عکس در کیف نگه داشتن، اینه که وقتی...
-
روزهای بعد از تعطیلات
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 22:02
دوستی داشتم که دور از جان شما کمی تا قسمتی اعتیاد داشت. به زبان ساده تر اهل بخیه بوود و هر از چند گاهی سیخی به کمان ابروی منقل فروو میکرد و نفسی به نفسه قُل قُلی می گذاشت. یک بار از در رفاقت درآمدم و گفتمش: "این چه کاریه با خودت میکنی؟ چرا سلامتیت رو بخطر میندازی و عمرتو تباه میکنی؟ آخه مگه این کوفتی چی داره که...
-
آجیل ِ سیزده به در
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 17:24
1) عرض سلام، احترام و ادب و بوس و بغل و ناز و گاز به همه دوستان عزیزم. سال نو رو که قبلا پیشاپیش تبریک گفته بودم. الانم دوس دارم پساپس تبریک بگم که از ترس دو موجود پلید (ممدو و ممدوسین) این مقوله پساپس و پشتاپشت رو فاکتور میگیرم. 2) واقعیتش اینه که قرار نبود حالا حالاها پست جدید بذارم ولی وقتی از مسافرت برگشتم و با...
-
تا بزودی
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 01:48
"تولد آبجی الهام عزیزمون مبارک" اپیزود اول: سلام....تا جایی که یادمه من پستی رو با سلام آغاز نکردم...میگن سلام سلامتی میاره. درسته. اما معمولا هر سلامی خداحافظی رو هم در پی داره. دوست دارم همیشه بین این دو واژه معلق باشم و تمام تلاشم هم این بوود. اما امشب می خوام از همتون تشکر کنم.بخاطر حمایتهاتون،...
-
هوای دلم هنوز همان هوای پاییز است...
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 21:20
بهار آمده هوا دوباره دل انگیز است زمستانش به سر رفت و کنون موسم رستاخیز است صدای زوزه باد ِ بهاری چه شور انگیز است ترنم باران دل انگیز است هوای دلم اما هنوز همان هوای پاییز است ********************************** زکوی یار خبر نیامده چشمان من هنوز تیز است ره رسیدنم به او پر از کلوخ و سنگ ریز است دو دست من به پستان...
-
هدرها...
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 18:41
-
تبریکاته عیدانه
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 21:00
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی نوروز باستانی را به شما و خانواده های محترمتان تبریک می گویم امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و خیرو برکت در انتظارتان باشد دوستدار شما: حسین تبریک شماره یک تبریک شماره دو تبریک شماره سه تبریک شماره چهار تبریک شماره پنج تبریک شماره شش تبریک شماره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 23:38
1) امروز آخرین روز کاریه ما بوود...نمی دانم در ادارجات دیگر این روزها چه غلطی میکنند اما جایی که من کار میکنم این هفته ی آخری، مگس پر نمیزد و همه مشغول یه قل دوقل بازی کردن بودند. روزهای فوق العاده کسل کننده ای بوود و همش انتظار چایی ساعت 8 و بعد چایی ساعت 10 و بعد نهار را میکشیدیم. بعد از ظهری هم که همه بی ماشین ها...
-
مرغ از قفس پرید...
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 23:36
صرفا جهت اطلاع: این یک پست طنز است و همه چیز آن غلو شده...بگذارید به حساب یک شوخی دوستانه. . . میخواهیم ببینیم بچه ها راجع به یک موضوع واحد چطور مطلب مینویسند: خبر: به گزارش واحد مرکزی خبر، " یک مرغ از قفس پرید... " ممدوسین: آقا این مرغ که از قفس پرید، همه برو بچه پارس جنوبی افتادن دنبالش چون از چند کیلومتری...
-
آپارتمان نشینی
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 00:28
دو هفته پیش توو اداره مشغول کار بودم که موبایلم زنگ خورد. گوشیو ورداشتم دیدم خانومه مستجرمه. به گمونم 24 یا 25 سالش هست. شروع کرد از مشکل کم آبی آپارتمان گفت و این که اصلا آب نمیاد و حتی بچه کوچیکش رو نمیتونه با آب گرم بشوره. خلاصه همینجوری گفت و هی گفت و یهو بغضش ترکید و کلی گریه کرد که یه فکری به حال ما کنید. ما هم...
-
اگه یه جُو شانس داشتیم
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 22:59
اگر یه کاری داشتیم واسه خودمون، دیگه لازم نبود این روزای سال، چشم زرد کنیم به دست آقایون و هر رووز با گردن کج انتظار چندرغازی که میخوان پرت کنن جلومون رو بکشیم. اگر یه چند صد کیلومتری اونورتر از این مرزها بدنیا اومده بودیم، الان دغدغه خیلی چیزها رو نداشتیم و شاید حداقل آزادتر زندگی میکردیم. اگه بال داشتیم، اگه پرنده...
-
عیدانه
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 19:47
1- اول از همه باید تشکر کنم از همه دوستان گلم بابت محبتهاشون که دیشب رو حقا و انصافا خاطره انگیز و رویایی کردن و دوست دارم بگم دم همتون گرم و دست و پنجتون طلا که اینقد خاکسار کردین مارو....از ندای عزیزم هم ویژه تشکر میکنم بابت آهنگ قشنگش و شرمنده که دیشب نشد بذارم. 2- امروز که با ممدوسین دنبال پلمپ دفاتر و پست و ثبت و...
-
خداحافظ بیست و نه سالگی.... تولدم مبارک...همین
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 20:31
پ.ن: دوستان لازم به ذکر است که تمام هدرهای این وبلاگ عکس های خودم هست و خودم گرفتم و هفته آینده یک شب همش رو مجددا براتون یکجا میگذارم....اینو گفتم چون بعضی از دوستان سوال پرسیده بودن.
-
و این بوود ماجرا...
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 21:16
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 00:48
همین است...همین آمدن ها و رفتن هاست که می سازد زندگی را... . چه خوب میگفت محمدرضا: "آدمها رفته اند. آدمها می روند. دور می شوند. ما هر سال دور می شویم. ارتباط هایمان کم و کمتر می شود. گاهی قطع می شود."... اما من میگویم کاش آدم ها از هر دری که میرفتند، از همان در خاطراتشان را هم با خود میبردند...و تو سعید کاش...
-
و خوشابحالت سعید ،......که تو...
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 01:36
عاشَ سعیدا ً و ماتَ سعیدا