معاون کلانتر...

معاون خواهش میکنم....ما رو دستگیر نکن...قول میدیم دیگه تخم مرغ ندزدیم....

وروجک های ناقلا...فک کردین میتونید از دست قانون در برید....حیف که الان کار دارم وگرنه جفتتون رو دستگیر میکردم


معاون چیکار داری؟....نکنه میخوای بری برنامه بعدی رو ببینی؟؟؟

نه..می خوام برم توو بازیه وبلاگیه چشمها شرکت کنم...


واقعا؟...چه جالب...ما هم میتونیم شرکت کنیم؟؟؟

آره چرا که نه...من دارم میرم...شما هم اگه دلتون خواست به اینجا مراجعه کنید....



پ.ن:

بازی وبلاگیه چشمها .........به زودی در همین مکان.....



جهت اطلاع...

دینگ ...................... دینگ ...................... دینگ

اینجا تهران است...رادیو قیچی

عرض ادب و احترام و از این حرفا....به انضمام چند عدد نوشابه باز شده و کلی هندونه که زحمت بکشید خودتون یه جوری محترمانه زیر بغلتون جاش بدین...

اجازه بدین اول خطبه یادی کنم از ملت همیشه صحنه دار، که با حضورشان در صحنه ها و سکانس های ایتین پلاس، چوبی به ماتحت دژمن فرو کردند که کم مانده بوود از دهانش بیرون بزند و این عملشان انصافا توانست شکست های گذشته ما از دژمن فرضی را جبران نماید و کار را تا جایی پیش ببرد که اکنون بصورت کاملا بومی بتوانیم از طریق فرآیند مهندسی معکوس، برای هواپیمای بدون سرنشین آر. کیو 170، خلبان بسازیم...و بدنیا بفهمانیم که ما میتوانیم (آیکونه واقعا؟؟؟)...

و بنده به عنوان مدیریت این وبلاگ تعهد و بیعت مجددم را به هرچی آرمان هست اعلام میدارم و از همه جماعت منحرف و فت نه گر و غیره و ذلک اعلام برائت کرده و اعلام می کنم تا خون در رگ ماست، لباس خریت بر تن ماست...(آیکونه "ارائه توضیحات ضروری جهت حفظ وبلاگ"!)

در اینجا لازم میدانم اول از همه از دو رفیق عزیزم ممدوسین و ممرضا که علی رغم همه گاف شین الف دال بازیهاشان، در پارس جنوبی مشغول خدمت به امت مسلمان هستند، یادی کنم و تشکر کنم بابت ارسال تصویر چشمانشان...باشد که به وقت رجعت از خجالتشان درآییم و ترتیب جفتشان را همزمان مرتب کنیم.

همچنین دوست دارم یادی کنم از رفیق کوچک اما با مرام و با حال و با عشقمان ندا خانم که حضور حماسی شان در این وبلاگ شده است خار چشم استکبار جهانی، و تشکر کنم و بگویم آورین آورین احزند، دختر تو خداییش خیلی مَردی...بابا تو دیگه کی هستی...

این روزها اینجا آمد و شد زیاد بوود و دوستانی چه آشنا و چه غریبه آمدند و چراغ خاموش رفتند...خواستم بگویم و بدانید که بازی چشم ها را به عشق همه دوستان با صفایی گذاشتم که در خلال این حدودا شش ماه آمدند و خواندند و بودند و می شد نفسشان را روی گونه هایمان احساس کنیم....شرکت کردن برای همه عزیزان در این بازی یا بهتر بگویم ضیافت، آزاد است و شما می توانید تصویری از چشمانتان را برای ما ارسال کنید و به همین سادگی، بشوید مهمان یک دورهمیه ساده و بدون تشریفات..

اینها را خواستم بگویم که خدای ناکرده کسی گمانی بر ذهن مبارکش نگذرد که فرط بیکاری و یا نفع شخصی یا سودی از این کارها نصیب نویسنده این سطور میشود...خیر....من از همه شما بهتر میدانم که این بازی نه برای من آب میشود و نه برای شما نان و نه حتی برای فاطی تمبان....

اما به حرمتی که برای رفاقت های بی چشم داشت وبلاگی قائلم، و اعتبار حرفی که میزنم و به عشق آن چشمان نازنینی که دیدشدنشان را از دیگران دریغ نمیکنند، و با توکل به خدا، این بازی را انجام خواهیم داد...

حالا این شمایید و این گوی و این میدان..اگر صلاح دانستید که میتوانید اطلاع بیشتر را از اینجا دریافت کنید و برای شرکت کردن در بازی تعجیل کنید...

و اگر اصولا این کارها را حماقت میدانید و کل این بساط ها را بقول دانشمندان علوم روانشناسی، "جریان مغشوش یک ذهن عقب افتاده" میدانید که خوب می توانید اساعه کلید Alt+F4 را بفشارید و عطای اینجا را به لقایش ببخشید. و چشمان نازنینتان را بیش از این خسته نکنید.

ضمنا تا یادم نرفته این را بگویم، آن مطلبی که در بند قبل از قول دانشمندان علوم روانشناسی نقل کردم، مطمئن نیستم از قول دانشمندان علوم روانشناسی باشد وشاید دیگرانش گفته باشند...خواستم بدانید که فردا روزی اگر جستجو کردید و نام نویسنده را یافتید، نیایید و به جرم دروغ و افترا و رد صلا.حیت و این چیزها، اینجا متحصن نشوید (آیکونه "کاره دیگه...")...چون ما  هرگونه تحصن را با مشت آهنین پاسخ میدهیم...اگر نمیدانستید بدانید...

یا حق.....

 


تنها زبان نیست که حرف میزنه...چشم ها هم معمولا حرفهای زیادی برای گفتن دارن.

شادی، غم، تفکر، صبر، مهربانی، خشم و ...همه اینها از اوون دست مسائلی هستن که معمولا چشم های افراد با زبان بی زبانی به طرف مقابل منتقل می کنن.

و جالب اینکه بیشتر آدم ها متفق القول هستن که چشم ها نسبت به زبان، صادق تر هستن و معمولا دروغ نمیگن.



چشم ها قطعا مهمترین عضو بدن در برقراری ارتباط غیر کلامی هستند و یقینا هر چشمی میتونه از دنیای درون افراد، حکایت های مختلفی داشته باشه.

.

.

با توجه به همه اینها و البته با اقتباس از بازی مشابهی که در وبلاگ دیگری صورت گرفته بوود، بعد از مشورت گرفتن از بعضی دوستان، تصمیم گرفتیم این بازی رو اینجا و با حضور شما دوستان داشته باشیم تا برای همیشه ثبت بشه توو آلبوم خاطراتمون و بتونیم یک شبی رو دور هم لبریز بشیم از حس های فوق العاده.

.

بازی خیلی ساده هست...عکس چشمهاتون رو بفرستید (چیزی مشابه عکس فوق)..برای اینکار یک عکس بسته از صورتتون بگیرید و بعد دوتا چشم رو از توش جدا کنید و به آدرس زیر ارسال کنید:


gheychee@yahoo.com


+توو ایمیلهاتون حتما اسمتون (همون اسم مجازی) رو ذکر کنید که من بدونم هر عکس مربوط به کدومیک از شماست.

+حجم عکس های ارسالی اهمیت نداره و من خودم اصلاحات لازم رو انجام میدم.

+هر دوستی فقط یک عکس باید بفرسته نه بیشتر.

+توجه کنید که قرار نیست از کل صورت عکسی داشته باشیم و فقط می خواهیم چشمان هم رو ببینیم. (پس نگران شناخته شدن و تشخیص هویت و اینها نباشید و فقط عکس چشمهاتون رو بفرستید)

+بعد از اینکه عکس ها ارسال شد، زمان روونمایی  رو بصورت توافقی تعیین میکنیم.

+عکس ها بدون نام در وبلاگ گذاشته میشه (مطابق معمول) و بعد همه بکمک هم حدس میزنیم که کی به کیه و هر چشم مربوط به کدوم یک از دوستانه....و همچنین سعی میکنیم حرفهایی که هر یک از چشم ها به زبان بی زبانی مطرح میکنن رو تشخیص بدیم....ساده بگم می خوایم ببینیم چشمان ما چه حرفهایی برای گفتن دارن.

منتظریم......