یاهو مسنجر (خاطراته خاک گرفته)

اصلن قرار نیست یک امر نوستالوژیک مربوط به چند دهه قبل یا الزامن مربوط به زمان کودکیه بچه های متولد اوایل دهه ی شصت همچون من و خیلی از شما ها باشه. خاطره فقط مربوط به حمامهای عمومی و صف های طولانی شیر و دوران کوپن و موشک باران و غیره و ذالک نیست. امروز حرکت سریع و سیر قطار علم و توسعه ی روزافزون تکنولوژی، موجب شده هر فناوری ذاتن دارای پتانسیل های بالقوه ی نوستالوژیک باشه. به این معنی که مثلن گوشی های موبایل نسل اول، امروز فقط با ظاهر زمخت و وزن زیادشون به یاد آورده میشن و تلویزیون های رنگی فلت که تا همین سه چهار سال پیش روی بورس بودن، امروز به دنیای خاطرات پیوسته و در کمتر خانه ای یافت میشن (البته هر دو مورد مذکو چه تلویزیون ِفلت و چه موبایل قدیمی هنوز در خانه ی ما یافت شده و کاربرد خودشون روو دارن!) (آیکونه "تامل و درنگ")



یاهو مسنجر، نرم افزار محبوب یاهو که ابداعش از نظر من دست کمی از اختراع تلفن نداشت،یکی از فناوری هایی بود که نزدیک به یک دهه، بر فضای مجازی حکمفرمایی مطلق داشت و خب بد نیست بدونید که بسته شدن ِ رووم های یاهوو مسنجر از طرف گردانندگان آن (حالا به هر بهانه ای چه ارتقاء و چه عدم استقبال کافی) انگیزه ی من بوود برای نوشتن این پست.



ادامه مطلب ...

سینماتوغراف (خاطراته خاک گرفته)

برای من همیشه حواشیه سینما رفتن، از متن فیلم جذاب تر بووده. چه بسا فیلمهای بسیار خوبی که توو سینما دیده باشم اما  از کم و کیف اوون روز چیز زیادی یادم نباشه و در عوض بعضی فیلم ها و سینما ها بووده که همیشه حواشی و خاطراتش رو توو پوشه های با جلد آبی در بایگانیه ذهنم حفظ کردم. امروز می خوام تعدادی از فیلم هایی که باهاشون خاطره دارم رو به یاد تمام لحظات و روزهایی که بر من گذشته فهرست کنم تا برای همیشه ثبت و ضبظ بشه...


 

ادامه مطلب ...

جام جهانی (خاطراته خاک گرفته)

بعضی مقاطع و لحظات همیشه در ذهن آدمیزاد باقی می ماند. مثلن لحظه ی قبولی در دانشگاه، لحظه ی ازدواج، تولد فرزند و خیلی چیزهای دیگر. صعود ایران به جام جهانی 98 فرانسه برای من و جمع کثیری از ایرانی ها، یکی از این اتفاقات خاطره انگیز است. آن زمان من مدرسه می رفتم. یادم هست بازی رفت یک بر یک مساوی تمام شده بوود و قرار بوود در ملبورن مصاف برگشت دو تیم برگزار شود. من ساعت 2 از مدرسه آمدم و همان جور با لباس، از اول تا آخر بازی را دیدم. آن روز ناهار آبگوشت داشتیم که خب من دوست نداشتم. حتی مامان و خواهرم هم که اصلن و اصولن و اصالتن مخالف فوتبال بودند، حین ناهار خوردن بازی را تماشا می کردند. بازی را هم که حتمن خیلی ها یادشان هست. در حالی که در همان دقایق اولیه ایران می توانست چهار یا پنج گل دریافت کند، در نهایت به طرز معجزه آسایی و با گلهای دیر هنگام توانست مساوی کند و رویای حضورمان در جام جهانی پس از بیست سال و برای اولین بار بعد از انقلاب محقق شود. گل دوم را که خداداد زد، من کیفم را پرتاب کردم هوا و در اتاق داد می زدم و می چرخیدم و خوشحالی می کردم. مامان و خواهرم هم هر دو از خوشحالی گریه کردند. بعد از آن جشن عظیمی در سراسر کشور بصورت خودجوش برگزار شد. مردم به خیابان ها ریختند و زدند و رقصیدند و خندیدند. آن صحنه ها برای امثال من خیلی جالب و هیجان انگیز بوود چون تا قبل از آن هرگز چنین فضای شادی را در جامعه ندیده و تجربه نکرده بوودم. اتفاقن این بازی که 8 آذر 76 برگزار شد دقیقن در مقطع چند ماهه بعد از انتخابات پر شور دوم خرداد 76 بوود.


حالا بعد از گذشت 16 سال از آن زمان، حس حال مردم مجددن همانگونه شده. بعد از گذر از یک دوره ی 8 ساله ی سخت و طاقت فرسای پر از استرس و ترس و بداخلاقی، مردم ناگهان دو جشن بزرگ داشتند. یکی جشن پیروزی نظر مردم در انتخابات 24 خرداد و دومی جشن صعود به جام جهانی به بهترین و قاطعانه ترین شکل ممکن. مردم ما خیلی غمگین هستند. این غم و اندوه آنقدر در ملت ریشه دوانده که گاهی یادشان می رود که هنوز بهانه ی های کوچک و بزرگ برای شاد بوودن وجود دارد. و این روزها به مردم شادی را هدیه داد. هر چند از فردا و پس فردا باید باز هم با مشکلات دست و پنجه نرم کرد و هنوز تحریم ها و فشارها و بی تدبیری ها بیداد می کند، اما در ذهن من برای همیشه این یک هفته، یعنی حدفاصل 24 تا 30 خرداد ماه باقی خواهد ماند. یک هفته ای که مردم متوجه یکی از مهترین حقوقشان شدن.

حق شاد بودن و شاد بودن را بروز دادن...