سینماتوغراف (خاطراته خاک گرفته)

برای من همیشه حواشیه سینما رفتن، از متن فیلم جذاب تر بووده. چه بسا فیلمهای بسیار خوبی که توو سینما دیده باشم اما  از کم و کیف اوون روز چیز زیادی یادم نباشه و در عوض بعضی فیلم ها و سینما ها بووده که همیشه حواشی و خاطراتش رو توو پوشه های با جلد آبی در بایگانیه ذهنم حفظ کردم. امروز می خوام تعدادی از فیلم هایی که باهاشون خاطره دارم رو به یاد تمام لحظات و روزهایی که بر من گذشته فهرست کنم تا برای همیشه ثبت و ضبظ بشه...


 

 1) سرب

فیلم سرب داستان همون شخصیت های همیشگی فیلم های کیمیایی بوود که البته فضای ملودرام و آمیخته با احساسات، جذابیت این فیلم رو بسیار بیشترمی کرد و حتی بچه ی خردسالی مثل من رو همون زمان هم درگیر قصه ی پر غصه اش می کرد. سرب اولین فیلمی بوود که من توو سینما دیدم و گمونم بعضی از شما اوون موقع حتی به دنیا نیومده بودین. من به اتفاق خونواده بعد از دیدن این فیلم توو سینما شهر قشنگ، شام رو بیرون خوردیم. من و بابا و خواهرم سوسیس، مامان همبرگر.



2) ترن

فیلم معروفی که بارها تلویزیون هم نشون داده. با بازیه به یاد موندنی فرامرز قریبیان و خسرو شکیبایی. یادمه مامان رفته بوود طالقون و بابا که اوون زمان خیلی جوون بود، برای اینکه حوصله ی ما سر نره، در غیاب مامان حسابی هوامونو داشت و مارو برد سینما. ما سه تایی ردیف آخر سینما سانترال نشستیم که تقریبن خالی بوود و بابا توو همون سینما سیگار هم می کشید که اوون موقع خیلی منعی برای این قضیه وجود نداشت. شام هم بیرون خوردیم. چلوکبابی حافظ، سر استادمعین، شاید 20 سال پیش بوود.



3) دزد عروسک ها

دایی عباس زمانی که تهران سرباز بوود یه روز عصری اومد و منو خواهرمو با خودش برد "سینما 23 بهمن"، که الان سالهاست تعطیل شده. توو راه کلی بستنی و تنقلات برامون خرید. ما از اونجایی از فیلم رسیدیم که اکبر عبدی داشت از دیوار خونه می رفت بالا که عروسک ها رو بدزده. یادش بخیر چقدر فیلم کودکانه و مملو از فضاها و شخصیت های فانتزی بوود که دیگه سالهاست اثری از اونها توو سینما دیده نمیشه. راستش من با اینکه خیلی بچه بودم اما توو اوون فیلم از مهراوه شیریفی نیا خیلی خوشم اومده بوود و تا مدت ها چهره اش توو تصورات و رویاهای کودکانه ام پرسه می زد.



4) هنرپیشه

فیلم خاطره انگیز محسن مخملباف. این فیلم رو با دایی رضا دیدیم. و کلی دچار هیجان شده بوودیم از خوونه ی مدرنی که اکبر عبدی و همسرش توو اوون زندگی میکردن. بطوری که بعد از فیلم، از سینما که بیرون اومدیم، کلی از مسیر رو اشتباهی رفتیم. فک کنم اوون زمان ابتدایی بودم. دایی رضا هم که سال 82، وقتی بیست و نه سالش بوود از این دنیا برای همیشه بارش رو بست و رفت.



5) بانو

 فیلمی از داریوش مهرجویی و با بازیه بیتا فرهی. این فیلم رو مامان و خواهرم دیدن و بعد به توصیه ی اونها من و بابا رفتیم و دیدیم و خیلی هم خوشمون اومد. فک کنم تنها باری بوود که من و بابا با هم به سینما رفتیم. بابا دیگه سال هاست جوری شده که انگار نه انگار پیر مرد درونگرای امروز، همون جوون ماجراجوی دیروز بووده و دیگه شور نشاطی برای رفتن به سینما و اینجور جاها نداره.



6) عشق + دو

فک کنم زمانی که 18 یا 17 سالم بوود این فیلمو دیدم و جالب این که این اولین و آخرین باری بوود که من تنهایی برای دیدن یک فیلم به سینما رفتم. قصه ی فیلم مربوط به مردی (امین تارخ) بوود که در حین زندگی با همسرش (معتمدآریا) درگیر روابطی با یک خانوم دیگه (ویشکا آسایش) میشه. داستان فیلم خیلی معمولی و عادی بوود اما توو فضای اوون سالها یعنی بعد از دوم خرداد که به شدت فیلم های دختر پسری و عاشقانه و درام های اجتماعی گل کرده بوود و منم با دوستان و خونواده تعداد زیادی از این فیلم ها نظیر قرمز، دختری با کفش های کتانی، دو زن، متولد ماه مهر و ... رو دیده بوودم، به سرم زد که برم تنهایی باز هم یکی از این فیلم ها رو ببینم. به واقع جوگیر شده بوودم. و از قضا فیلم انتخابی اصلن چنگی به دلم نزد. اوون زمان من تابستونا تنها تهران می موندم و کلاس کنکور می رفتم.



7) آتش بس

این فیلم رو با چنتا از دوستانم توو سینما استقلال دیدیم و بعد شام رو هم دور هم توو هات لاین خوردیم. درست دو روز بعد من عازم خدمت سربازی شدم.



 فیلم های خاطره انگیز برای من خیلی بیشتر از این چند موردی هست که گفتم. زندگی هم یک جورایی مثل همین فیلم هاست. پر از لحظات تلخ و شیرین، پر از تجربه های مختلف، پر از اشتباهات، پر از عشق، پر از نفرت. و در گذر زمان هست که همه ی این لحظات به یک چشم به هم زدن تبدیل می شن به خاطراتی در آرشیو که می تونی با مرور اونها به یاد بیاری همه ی لحظه هایی که رفته و تو از اونها غافل بودی. می تونی لمس کنی که چقدر بزرگ شدی، چقدر بالغ شدی، چقدر به پایان فیلم نزدیک شدی...



+ شمام اگه دوست داشتین از تجربیات و خاطرات سینمایی تون بگید

++ موسیقی این پست، موسیقی متن فیلم سرب، کاری از گیتی پاشایی (همسر متوفی مسعود کیمیایی) هست.


نظرات 18 + ارسال نظر
نون الف سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ق.ظ http://lore.blogsky.com

والا من به جز کلاه قرمزی و پر خاله و فیلم قرمز و حریم
فیلم خاطره انگیز دیگه ای سراغ ندارم تو زندگیم :دی


چقد حافظه خوبی داری

ندا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ

سرب (در خارج از ایران: The Lead) نام فیلمی است ایرانی به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی که در سال ۱۳۶۷ اکران شده است

من تازه سال 67 دنیا اومدم :|

یاسی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ب.ظ

دزد عروسکها برای من واقعن خاطره انگیزه.خیلی دوسش دارم.حال و هوای کودکی و شیراز دست تو دست مامان.به به.

طراوت سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ

من عاشق دزد عروسک ها بودم. مخصوصا اون تیکه که بچه دزد میفرماید: ننه ننه ننه ه ه ه ؛ من گشنه ه ه ه!(من هنوز هم این آموخته رو بکار میبرم! گاهی)

عاشق سریال پس از باران هم بودم. خانوم کوچیک با اون عشوه هاش! همیشه با خونواده مینشستیم و با لذت میدیدیم. و این داستان رو موقع دیدن سریال فرار از زندان هم داشتیم. برقارو خاموش میکردیم و با هیجان سریال رو دنبال میکردیم

فیلم سن پترزبورگ که توو خوابگاه ششصد بار دیدم. یادمه بلادونا خیلی دوستش داشت.

یه سریال بود قدیم قدیما پخش میکرد که تو تیتراژش یه اسب سفید میدوید؛ یه پیرزن توش بود به اسم خاله لیلا!(خسرو شکیبایی هم بازی میکرد؛ شاید اسمش گل پامچال باشه)؛ اونم باحال بود. یادمه همیشه خالم منو خاله لیلا صدا میکرد!! چون موهام مث اون از گوشه ی روسری به طرز شلخته ای میریخت بیرون!

و یه ۷-۸ تایی فیلم و سریال دیگه که شدیدا دوست داشتم یا عاشق بازیگراش شده بودم ولی اسم فیلم یادم نیس

آها؛ سریال خط قرمز! من خیلی از بازیگراش خوشم میومد. و عاشق نشاط جوونیشون بودم.
و...

قیچی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ب.ظ

اوون سریال اسمش روزی روزگاری بوود طراوت...
حدس میزنم دیدن فیلم تو خوابگه خیلی خاطره انگیز باشه.

رویا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ب.ظ

تقریبن همه این فیلمارو دیدم، بجز سرب... با هر کدومشون یه جوور خاطره دارم، اما دزد عروسک ها و هنرپیشه، خیلی خااص بودن واسم...

اون صحنه از هنرپیشه که ماهایا پتروسیان میرفت توو خوونه اکبر عبدی و همه پی رو با کنترل جابجاا میکرد... خیلی اون موقع به فکر همپین خوونه ای بوودم.

فیلم زیااد دیدم، و خیلی دوست دارم، تازگیاا وقتم کمتره،اما بازم شده که وقت گیر بیاارم توو یه روز 3 4 تا فیلم میبینم.

الاان دیگه کمتر ایراانیا رو دنباال می کنم.

اما از فیلمای بچگی م :

الو الو من جوو جوو ام رو خیلی دوست داشتم، دوبار هم رفته م سینما دیدم...

آدم برفی هم واسه م توو عالم بچگی جاالب بوود...

یادمه اون زمان فیلمای خارجی هم سینما اجازه ی اکران داشت،یکی ازون فیلما که رفتهه م و دوس داشتم، راابین هوود بود که خیلی خووب بود.

آدم برفی هم با حال بوود ما خونوادگی دیدیم ولی خیلی ازش خاطره ندارم

رویا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ

فیلم ( کیمیا ) رو خیلی دوست داشتم، و تو بچگی ها فک میکردم، هر بچه ای که داره با خونواده ش زندگی میکنه، بعد یه مدت یه مامان بابای دیگه میان دنبالشف و یه حس دلهره توو وجودم بود...

فیلم روسری آبی رو با یه سری از دوستای خونوادگیمون رفتیم سینما،من حدودن7-8 ساله بودم، بعد رفتیم خوونشون شاام خوردییم...

دست های آلوده، قرمز،غریبانه،عروس،سگ کشی...


از فیلمای چن سال پیشم،(وقتی همه خوواب بودیم) رو رفته م سینما و دو سانس نشستیم دیدیم، انقدر که موضوع واسم جالب بوود.

دست های آلوده رو هم توو همون فضای زمان خاتمی دیدیم. با دوستم دیدیم. داستانش خیلی چیپ بوود. فک کنم آغازی بر افول امپراتوریه پورعرب محسوب میشه در سینما.
خدا بیامرز عسل بدیعی هم بازی میکرد.

رویا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ب.ظ

این پستت و فکر کردن، به فیلما و خاطره هاشون، منو زییاااد به حرف میاره...


من توو دوران نوجوونی، هر فیلمی رو که میدیم، از یه نقشی کع خوشم میومد، بعد از فیلم، میرفتم، توو خلوت خودم، اون نقش رو با دیالوگایی که توو ذهنم مونده بود، با همون حس هنرپیشه اداا میکردم... حتی اگر جاایی گریه میکرد یا میخندید، من همون نقش رو کامل باازی می کردم...
( آیکونه شیرین کاری های نوجوونی)

طراوت چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ق.ظ

آها آره روزی روزگاری

فیلم الو الو من جوو جوو ام و کیمیا که رویا گفت هم از فیلمای مورد علاقه ام بوده.
منم مث رویا فکر میکردم مامان و بابام اشتباه شدن و همیشه جلو آینه بینی و لب و... رو با مال مامان و بابا چک میکردم!! چند بار هم بهش حد یقین رسیدم که بچه ی اینا نیستم! مخصوصا وقتی دعوام میکردن
ولی بعدش گریه ام میگرفت و تو حال گریه با خودم عهد میبستم که مامان بابام هر کی که بود؛ من فقط اینارو میخوام و با اصلیا عوضشون نمیکنم!! حاضر نیستم از پیش اینا برم و... خلاصه داستانی می ساختم واسه خودم

کیمیا رو ندیدم ولی باید فیلم باحالی باشه. این حس تو رو هم من داشتم و هم فک کنم بقیه بچه ها. کع ماله این بابا مامان نیستن.

محمد چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:43 ب.ظ http://migam.blogsky.com

سلام
من تو زندگیم کلا 3 بار رفتم سینما . در کل جو سینما و سینما رفتن رو دوست دارم ولی نمیدونم چرا اصلا نمیرم!
از این 3 تا فیلمی که رفتم ، مارمولک خیلی حال داد .
جدایی نادر از سیمین و کلاه قرمزی هم خیلی خوب بودن .

کلاه قرمزی رو توو سینما دیدم و کلی خاطره دارم مخصوصن از اوون صف های طولانیش. فک کنم 3 ساعت توو صف بوودیم. مارمولک رو خیلی دوست داشتم توو سینما ببینم ولی نشد. سی دی ش رو دیدم. جدای رو هم اصلن ندیدم.

یاسی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ب.ظ

آخ آقا محمد گفتی کلاه قرمزیدقیقن ۵ بار رفتم سینما کلاه قرمزی و ژسر خاله رو دیدم.خیلی دوسش داشتم و دارم.یادش بخیر.

فاطمه پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:14 ق.ظ

من نمیدونم این فیلمه چرا تو ذهنمه.همین سرب.نمیدونستم اسمش سربه.فریماه فرجامی کچل کرد بعد با یه قایقی،کشتی چیزی رفت.البته فقط همین تو ذهنمه واینکه دندوناش سیاه بود .دندونای فرجامی رو میگما.اصن بی خیال شایدم خواب بوده...

آره اوون صحنه مربوط به جدا شدن مونس و دانیال بوود. اتفاقن موزیک این پست همونجا نواخته میشه.
اوون دندون های سیاه هم شاید بخاطر ابتلای مونس به تیفوس بوود.
توو این فیلم چپ و راست هادی اسلامی، امین تارخ رو که همون دانیال باشه می گرفت به باد کتک. من همون موقع که بچه بودم و هم الان برام سواله که یکی مثه امین تارخ چرا از این هادی اسلامی که سن و سالی داشت کتک می خورد؟
البته اوون زمان امین تارخ سوپراستار بوود و همیشه توو فیلما از بدمن ها کتک می خورد.
...
ضمنن یه صحنه ای بوود که یه تعدادی میریزن روو سر هادی اسلامی و تا سر حد مرگ کتکش میزنن. فک کنم اوون صحنه، خشن ترین پلان تاریخ سینمای ایران باشه. و شاید هم یکی از خشن ترین صحنه های تاریخ سینمای جهان. نظیرش رو من توو فیلم پدرخوانده ی 1 دیدم که سانی رو توو پمپ بنزین ترور میکنن.

فاطمه پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 ق.ظ

من فیلم شام آخر رو دوس دارم.فک کنم قبلن بهت گفتم،صدای بارون روی شیروونی،هوای بهاری ...حس خوبی داشت

نمی دونم کدوم فیلمه فاطی.
همونی که رویا تیموریان بازی میکنه و افسانه بایگان، حامد بهداد؟؟؟
اگه این باشه فک کنم سی دی ش رو دیدم. (نصفه البته)

ممدوسین پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 ق.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

حسین من هم همه فیلماهایی رو اینجا گذاشتی دیدم
1) سرب رو همین اواخر تو تلوزیون دیدم
2) ترن رو یادمه آمادگی یا اول دبستان بودم که بابا حسین خدا بیامرز من و پسرخاله هامو برد سینما قزوین که دور میدون قزوین هست و هنوز هم بازه
3) دزد عروسکها یکی از اون فیلمهایی بود که خانوادگی سینما رفتیم. اگه اشتباه نکنم اولین تجربه سینمایی خواهرم بود در یک سالگی (؟) جالب بود برامون و تو سینما کلی خندیدیم
4)هنرپیشه رو دقیقا یادمه که تو سینما جمهوری (ولیعصر بین جمهوری و انقلاب) دیدیم و کلی تو صف بودیم. من دو سه تا از فیلمای مخملبافو تو سینما دیدم که یکی اش همین بود اون موقعها عبدی ستاره ای بود برای خودش.
5) بانو فیلم دوره دانشجویی بود. یکی از آخریم فیلمهای مهرجویی که به درد دیدن می خورد که من تو CD دیدم
6)من کلا از این فیلمای چرت دوم خردادی پرهیز کردم و الان که نیگا می کنم میبینم فکر درستی هم کردم. اوین فیلمی که تنهایی رفتم دیدم سک کشی بود به سفارش دکتر طاهری. رفتم سانس ساعت 14 سنما بولوار و واقعا تنهایی فیلم دیدم بعد هم رفتم فدراسیون تمرین کاراته!!!
7) آتش بس رو هم با دیدیم و به سفارش اکید نیما و ممدو که اون موقعا تیریپ روانشناسیشون های بود. مهدی تاکستانی و آرش هم بودن. تو هات لاین سیب زمینی تنوری خوردیم و تو ساندویج استیکتو نصفه گذاشتی من پنه مرغ سفارش دادم نیما و آرش و ممدو پیتزا خوردن و مهدی تاکستانی هم چلوکباب !! سفارش داد. فیلمش هست هنوز

1) واقعن سرب رو تلویزیون نشون داد؟ خیلی دوست دارم دوباره ببینم. البته اگه تلویزیون نشون بده باید بخش زیادیشو سانسور کنه
4) من همین یه فیلم مخملباف رو توو سینما دیدم.
6) سگ کشی رو هم با داییم دیدم. اوونم خیلی برام جذاب بوود.
7) فیلمشو دارین به مام بدین

ممدوسین پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:37 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

حسین اونی که تو میگی کافه ستاره هست. شام آخر اتیلا پسیانیه و کتابون ریاحی و گلزار و یکی دیگه

همونی که گلزار عاشق استادش میشه هست گمونم آره؟

محمد جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ق.ظ

آره یاسی واقعا خاطره انگیزه
کلاه قرمزی و پسرخاله روزای خیلی قشنگی رو از دوران دبستان برای من روشن میکنه . و اینکه واقعا دوسش دارم

ممدوسین جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

آره دقیقاً شام آخر اونه. آتیلا هم شوهر استاده هست یعنی کتایون ریاحی

جالبه من فک می کردم اوون پسره سروش گودرزی هست. یه بارم سر این قضیه با خواهرم شرط بستم. اون میگفت گلزاره من می گفتم گودرزی. (آیکونه ضایع شدن)...

ثریا جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://zerneveshte.blogfa.com

سلام من یه فیلم سینمایی بود که از طرف مدرسه رفتیم دیدیم... اسمش روزهای خوب زندگی بود به نظرم خیلی زیبا بود هرچند سن من اون موقع خیلی کم بود و هنوز مناسبت این فیلم رو با یه کلاس پنجمی نفهمیدم
دختری با گوشواره های مروارید
مرد آرام
اسکارلت
دزیره
و خیلی فیلم های دیگه
تو ذهن من مونده

جالبه ثریا من کلن هیچ کدوم این فیلما رو ندیدم
ممنون که آدرس گذاشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد