(روزنوشت)

سلام

هنوز اینترنت نداریم و از اینور و اوونور پست های گاه و بیگاه را آپ می کنیم. به زندگی جدید (متاهلی) داریم عادت می کنیم. منزلمان در یکی از شهرک های مسکونی اداره هست. تجربه ی جالبیه. راستش من بر خلاف اکثر آدمها، از این محیط های پرهیاهو خوشم میاد و باهاش حال میکنم. هرچند بعضی از رفتارها مثلا پیاده روی تند و گلله ای خانووم ها را در داخل شهرک دوست ندارم و کاری بس ابلهانه و احمقانه می دونم، اما در مجموع محیط امن و راحتی هست برای زندگی. بیشتر خریدها را خودم می کنم. جدیدا کولر خریدم و نصب کردیم. خوونه خیلی خنک و خووب شده. کارهای این تیپی برای ما مردها در زندگی متاهلی تمامی نداره. الانم تلفن را وصل کرده ایم و در به در دنبال اینترنتیم. فاطمه دارد اصلاحات پایان نامه را انجام می دهد. هفته ای یکبار با هم جر و بحثمان در میاید سر چیزهای کووچیک اما در کل خوبیم. مسئولیتم در اداره بیشتر شده. مدیر سیستم شدم و یک مهندس دودره باز زیر دستم هست که اکثر کارهاش به گردن خودم میافته. روزهای پرکار و شلوغی داریم در اداره. موسیقی را هم بعد از دو سال از سر گرفتم. زبان هم اگر وقتش باشد می روم. با برمک هم قرار گذاشتیم فلوئنت کار کنیم. به مامان هم سر می زنم کم و بیش. به نبودن ِ بابا عادت کردم ولی نبودنش هنوز عادی نشده. در مجموع از وضعیتم راضیم و آرووم داریم در مسیر زندگی پیش میریم.

این داستان این روزهای من. اگه چیز دیگه ای یادم اوومد مینویسم. شمام اگه دوست داشتید داستان این روزهاتون رو بنویسید.

بُعد چهارم (تفلسف)

اول نوشت: اینترنت نداریم و همچنان پست های گاه و بیگاه را  از خانه ی پدری آپ می کنم



فضا به لحاظ ریاضی دارای سه بعد X و Y و Z هست. اما وقتی بُعد چهارم یعنی زمان، به این فضای سه بعدی اضافه میشه، ماحصل قضیه همین دنیایی هست که ما داریم تووش زندگی میکنیم. در حقیقت ما و سایر انسان ها، از ابتدا تا انتهای عمرمون در این فضای چهار بعدی زندگی میکنیم. جوری که اصلا نمی تونیم فضا و زندگی خارج از این سیستم رو حتی تصور کنیم. شالوده ی زندگی ما بر اساس همین فضای چهار بعدی شکل گرفته. ما در مکان و زمان زندگی میکنیم که عمیقا به هم گره خورده و با هم پیوند دارند. نمیشه در مکانی بوود که در اونجا زمان جاری نیست و همه چی ایستا باشه و از اوون طرف هم از اوونجایی که ما ماده هستیم لذا حتما به فضا و مکان نیاز داریم برای اینکه جا بشیم و زندگی کنیم. 

این زمان و مکان لعنتی باعث میشه ما حتی نتونیم به چیزی خارج از اوون حتی فکر کنیم. زمان و مکان علاقه شدیدی دارند که همه چیز رو در قالب خودشون جمع کنن. همه چیز باید برای ما قابل دیدن و لمس کردن در یک جا و زمان خاصی باشه تا بتونیم به روی بودنش قسم بخوریم و شرط ببندیم. اما واقعیت اینه که ماهیت و روح انسانی خود ما ادمها در جایی خارج از این قفس چهار بعدی تعریف میشه. من از زمانی که به دنیا اومدم تا زمانی که میمیرم همین من هستم. گذشت زمان و جابجایی های مکانی حتی اگه تمامی خصوصیات اخلاقی منو زیر و روو کنه، اما خودم مطمئنم که من، من هستم. حتی بعد از مرگم خانواده و نزدیکانم سر مزار "من" میان. حتی اگه نیان، حتی اگه هزار سال از مرگم بگذره و هیچ آدم زنده ای منو یادش نیاد، اما حذف فیزیکی، و گذشت زمان هم نمی تونه "من" رو از بین ببره . من همیشه من هستم. چون ماهیتم رو از این فضای چهار بعدی نمیگیرم. ماهیتم مجرد و مستقل هست و اتفاقا این زمان و مکان هستن که بر من حادث شدن. حالا چطوری من و هر آدم دیگه ای میتونه از این فضای چهار بعدی خلاص و رها بشه؟! ...... شاید با مرگ

(روزنوشت)

یکی می گفت؛ 

اگه مردی با زنی غیر از همسر قانونیش ارتباط برقرار کنه، لزوما به معنی این نیست که زن و زندگیش رو دوست نداره...اما اگه یه زن با مردی به غیر از شوهرش ارتباط خاص برقرار کنه، قطعا دیگه نه همسرش رو دوست داره و نه حتی زندگیش رو....

در حقیقت برای مردها، عشق و علاقه به زندگی و همسر داخل یک کیسه هست و رابطه ی جنسی داخل یک کیسه ی دیگه. اما زنها، تمام عشق و علاقه روابط جنسیشون داخل یه کیسه هست و لذا خیانت زن به مرد، اصولا بازگشت مرد رو به اوون زندگی غیر ممکن میکنه