بعضی از مفاهیم درعین سادگی، فوق العاده انتزاعی هستن و همون قدر که حرف زدن در موردشون آسونه، عمل کردن و به اوون صفت، موصوف بودن، سخت و دشواره. مثلن "صداقت"... اصلن من میگم صداقت که وجود داشته باشه خیلی از مسائل و مشکلات بشری خود بخود حل میشه. صداقت زن و شوهر، صداقت فرزند و والدین، صداقت پلیس و رانندگان، صداقت حاکمیت با مردم و ... اگه صداقت نباشه به ناچار نیاز به کنترل و پاییدن بوجود میاد و از اونجا که آدما فقط جلوشونو میبینن و پشت کله شون چشم نداره، لذا همیشه راه های فرار و سر هم کلاه گذاشتن و آدرس های غلط به هم دادن باز میشه.
حالا جالبه یه مساله به این مهمی یعنی همون صادق بودن رو در هیچ دانشگاه و کالج و کلاس فوق برنامه ای آموزش نمیدن و آدما باید یا ذاتن و مادر زاد صادق باشن یا اینکه با مشرف شدن به فواید صداقت، برن به سمش.
اصلن صداقت رو میشه از شرکت دخانیات یاد گرفت که روی پاکت سیگاراش می نویسه "سرطانزا"...برعکس ِشرکت های آبمیوه سازی که روی محصولاتشون مینویسن "100 درصد طبیعی"...
برأی منی که همیشه با اوون کامپیوتر مفنگی دوازده سال پیش پست گذاشتم، نوشتن با یه کامپیوتر جدید و به روز، خیلی مشکله... حالا چه برسه به نوشتن با تبلت و تاچ و أین داستانها... شبیه أین میمونة که یکی رو إز دوچرخه پیاده کنی و سوار پورشه کنی که خوب در أین صورت بإسن آدم تعجب می کنه و در أین فقره ی با تبلت همسر پست گذاری هم دستای من در عجبه.... بگذریم. حالا که دو پست قبلی به انتقاد إز یه سری عادات بی منطق در مراسم محرم گذشت، خواستم بگم به نظر من حتی أین ایام سوگواری محرم هم دیگه حال و هوای گذشته آش رو از دست داده و حس می کنم سال به سال کلیت موضوع کمرنگ تر و آدمهای هیاتی و پای کار عزاداری کم و کمتر میشن. نسل ما که همه چیشون سینه زنی و زنجیر زنی برأی امام حسین بوود، ألأنه دیگه بی حوصله شدن و مشغول به بازی زندگی، و إز نسل جوونای تبلت و ای پد و فیسبوک هم عزادار امام حسین بیرون نمیاد...