(روزنوشت)

ما اگه شانس داشتیم اسممون شمس ا... و شمسی خانووم بوود. بعد از خرید اینترنت و حضور مکرر و مستمر در فضاهای مجازی در حد خفه کردن و عقده ای بازی و اینا، یهو زد و خط تلفن بوقش رفت ددر و وقتی برگشت، اینترنتی همراهش نبود ... پیگیری های چند روزه ی خودم و  سرکار علییه عیال مکرمه جواب داد و دوباره وصل شد این اسباب فسق و فجور... خبری نیست فعلا این طرفا جز این که شنیدم از رادیو، ظریف گفت آمریکایی ها نمی توانند وسط مسابقه اسبشان را عوض کنند، منظور همان دبه کردن بوود که انگلیسیش میشد وسط مسابقه اسب را عوض کردن. تسلط ظریف در این ریزه کاری ها ستودنیست و اینو بگذارید کنار  اوون جمله ی معروف که اینقدر قطعنامه بدید تا قطعنامه دونتون پاره بشه ... علی الحساب همه متحد باشیم و انتقادها برگردد سمت آمریکا تا ببینیم نتیجه مذاکرات چی چی میشه و بعد برسیم به مسائل اندرونی...



(روزنوشت)


فیگور می گرفتیم، یقه بالا پایین میدادیم، چپ و راست می کردیم، یک پا روی سنگ و پای دیگر بغل جوی آب، با عینک دودی، تا اگر رفیقمان دستش نلرزد و شصتش جلوی فلاش را نگیرد، عکسمان بعد از ظاهر شدن، برود داخل آلبوم برای نشان دادن به فوقش چند نفر. الانه با یک سلفی و یک دکمه و اشتراک گذاری در صفحات اجتماعی، همه ی دوستان در تمام دنیا می توانند عکسمان را ببینند. همه ی دوستانی که یکی بینشان پیدا نمی شود از آدم عکس بگیرد. حکایت عجیبیست آقا...