(روزنوشت)

سلام

هنوز اینترنت نداریم و از اینور و اوونور پست های گاه و بیگاه را آپ می کنیم. به زندگی جدید (متاهلی) داریم عادت می کنیم. منزلمان در یکی از شهرک های مسکونی اداره هست. تجربه ی جالبیه. راستش من بر خلاف اکثر آدمها، از این محیط های پرهیاهو خوشم میاد و باهاش حال میکنم. هرچند بعضی از رفتارها مثلا پیاده روی تند و گلله ای خانووم ها را در داخل شهرک دوست ندارم و کاری بس ابلهانه و احمقانه می دونم، اما در مجموع محیط امن و راحتی هست برای زندگی. بیشتر خریدها را خودم می کنم. جدیدا کولر خریدم و نصب کردیم. خوونه خیلی خنک و خووب شده. کارهای این تیپی برای ما مردها در زندگی متاهلی تمامی نداره. الانم تلفن را وصل کرده ایم و در به در دنبال اینترنتیم. فاطمه دارد اصلاحات پایان نامه را انجام می دهد. هفته ای یکبار با هم جر و بحثمان در میاید سر چیزهای کووچیک اما در کل خوبیم. مسئولیتم در اداره بیشتر شده. مدیر سیستم شدم و یک مهندس دودره باز زیر دستم هست که اکثر کارهاش به گردن خودم میافته. روزهای پرکار و شلوغی داریم در اداره. موسیقی را هم بعد از دو سال از سر گرفتم. زبان هم اگر وقتش باشد می روم. با برمک هم قرار گذاشتیم فلوئنت کار کنیم. به مامان هم سر می زنم کم و بیش. به نبودن ِ بابا عادت کردم ولی نبودنش هنوز عادی نشده. در مجموع از وضعیتم راضیم و آرووم داریم در مسیر زندگی پیش میریم.

این داستان این روزهای من. اگه چیز دیگه ای یادم اوومد مینویسم. شمام اگه دوست داشتید داستان این روزهاتون رو بنویسید.

نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:19 ب.ظ

خدا رو شکر.. انشا الله همیشه اوضاعت خوب باشه..
در ضمن تو این گرما همه خریدا باید به عهده ی مرد باشه..اون کارای کولر و تلفن و آبگرم کن و ... که جای خود داره

داستان این روزاتو نگفتی عامو

فاطمه پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ب.ظ

فاطمه عزیزوووم بیشین قشنگ تو خونه ی خنک ..راحت کارای پایان نامه ت رو انجام بده

طراوت جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام سلام صد تا سلام به زوج جدید دو مرغ عشق خوشگلا باید برقصن

والا آقا زندگی مام افتاده رو دور دور! ینی تا حالاش که میرفتم صبح تا عصر دانشکده تا ساعتام پر بشه و حقوقمو به خاطر کسری یک ساعتی نخورن و یه آبم روش، بعدشم بعدازظهر با دوستان و گاها با آقایون محترم جهت امر خواستگاری قرار میذاشتم و تقریبا هر روز عصرمان به گشت و گذار و کافی شاپ و پارک و دَدَر میگذشت و البته بی نتیجه بود چون هنوز شاهزاده ی اسب سوار خودمو پیدا نکردم و معلوم نیس مردک سرش به کجا گرمه
یک روزی هست، که برگشتم خونه تا در آرامش ماه رمضون سپری بشه و ایشالله آخر رمضون که از قراری میشه مثلا 10 ام اینای شهریور، برگردم تهران برای امر خطیر امتحانات. این بود زندگی این روزهای من

به یکیشون جواب مثبت بده. توو این دوره زمونه ی سخت و واویلای گرونی، پسری که برا ازدواج پا پیش بذاره، خیلی ایول داره (آیکونه نصایح پدرانه)

نرگس دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:39 ب.ظ

طراوت خانم شما هنوز شوهر نکرده وبلاگتو رها کردی! حالا جواب سوالتو گرفتی که چه خبره که دوستای متاهلت دیگه نمیان؟
مجبور شدم اینجا برات پیام بزارم شاید ببینی. راستی یه سوال آماری یه کتاب برای آموزش نمونه گیری به کمک نرم افزار pass می خوام. میشه معرفی کنین لطفا خواهشا عاجزانا!

رونوشت به طراوت خانووم.

ممدوسین پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ق.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

میبینم که وارد جریان متاهلی شدی جوون. داری برای خودت در جهت خنکای سیال رودخانه شنو شنو می کنی.

ثریا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام......امیدوارم زندگیتون همیشه به خوبی بگذره
ما هم هنوز به نبودن پدر عادت نکردیم
این روزها مشغول انجام کارهای پایان نامه هستم
کارم رو تو یک موسسه شروع کردم
در مورد چند چیز بی تکلیفم و دوست دارم زودتر وضعیتش مشخص بشه
امروز دفاع از پروپزال انجام شد و تایید شد و بیشتر دغدغه ام و نگرانیم نحوه پیاده سازیشه

طراوت چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:54 ق.ظ

حسین نصایحت نمیره پدرجان بیخودی تلاش نکن

نرگس جون مرسی از جواب روشنت ;D
جوابتو تو وبلاگ نابغه ها دادم عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد