فروش می کنند... یا فروش، میکنند؟

جون دلم براتون بگه که ما یک وام 7 میلیونی خودرو داشتیم  که چون خودم ماشین دارم، می خواستم نقدش کنم و بزنم به یکی از زخم های بیشمار و تمام نشدنی مالی ام.

خلاصه مدت ها گشتیم دنبال یه سوراخی که بتونیم یه پیش فاکتور جور کنیم تا بدون خرید خودرو، وام مربوطه رو دشت کنیم. (این روزها سوراخ ها هم همه نقدی کار میکنن) 

اما نشد که نشد و کلا جلوی این قضیه رو گرفتن و هرکی بخواد وام بگیره، حتما یه ماشین هم میره تو پاچش... ما هم که ندید بدید وام و پول و این جور چیزا خلاصه نتونستیم بی خیال شیم و رفتیم یه پراید SX131 سفید ثبت نام کردیم به قیمت 8 میلیون و 950 تومان.

دم دمای تحویل ماشین، از نمایندگی به ما زنگ زدن که آقا بیاید یک 130 هزار تومن هم واسه افزایش قیمت بیمه واریز کنید .... ما هم که در برابر اوامر این ارگان ها دست به دادنمان خوب است، رفتیم و با دو دست ادب، 130 هزار تومان دادیم و در عوض همان شب از روی عصبانیت و دقیقا عین آدم های عقده ای، این پست را نوشتیم تا دلمون خنک شه.

سرتون رو درد نیارم دوشنبه یعنی همین پریروز ماشین رو تحویل گرفتم و آگهی دادم روزنامه واسه امروز.... امروزم مرخصی گرفتم و  از صبح تا حالا عین تلفنچی ها دارم جواب ملت رو میدم... حالا به هر گاگولی که تا حالا فرقون هم نداشته باید یه ساعت مشخصات ماشین رو توضیح بدم و اونم آخر سر بگه نه........خیلی گرونه!!!!!!!!!!!!

یعنی 8900000 کجاش گرونه؟

من که دارم 230 تومن زیر قیمت نمایندگی میدم؟

درنهایت پدربزرگ گرامی زنگ زد و گفت ماشینم رو میخواد و 2 تومنش رو الان میده و بقیش رو 40 روزه تصفیه میکنه... منم از سر ناچاری و برای تموم کردن این داستان مسخره، قبول کردم و الان دارم ماشین رو میبرم کرج تحویل حاج آقا بدم.

حالا خداکنه درس درمون پول مارو بده و ما واسه این یه قرون دوزار (آیکون بچه پر روو) مجبور به آویزون شدن و بالا رفتن از تشکیلات حاج آقا نشیم.... 

فقط الان مثل خر موندم توو گل که

چرا این مردم اوشکول میرن 9131000 تومان به نمایندگی میدن 1 ماه دیگه ماشینو میگیرن، اما 8900000 به من نمیدن که همین الان ماشینو با کلی خدمات جانبی (که اینجا نمیشه گفت)تحویلشون بدم؟

احتمالا تفاوت من با سایپا در نحوه فروش کردن به مشتری هست.

آنها ماشین را به مشتری فروش میکنند (از نوع Pierce)

من فروش می کنم (از نوع sale)


همه همکاران من

محل کار من، خارج از شهر تهران هست. کارم را خیلی دوست دارم و همکارانم هم اکثرا از سطح بالای تحصیلات برخوردارند. اما بدلیل این که محیط کار ما کاملا مردانه هست و بندرت حتی یک سوسک مونث از چند کیلومتری آن می گذرد، بعضی ناهنجاری ها در آن وجود دارد. بعلاوه اینکه برخی از آدم ها اگر جان به جانشان کنی، آدم بشو نیستند و با رفتارهایشان مدام روی اعصاب بقیه رژه می روند.


آقای ش که مهندس صنایع هست، عادت دارد که اگر در طول روز هرچند بار آدم را ببیند باید سلام کند. یک روز شمردم که من با این بشر 18 بار در طول روز روبرو شدم و هر بار یه سلام علیک کردیم. یه بار اول صبح، چند بار در راهرو، یک بار در اتاق ما، یک بار دم در دستشویی و.... تازه یکی دو مرتبه هم از کنار هم رد شدیم که ایشان سرشان را به علامت سلام تکان داد و من هم مثل اسب مجبور شدم سری تکان بدهم یعنی علیک السلام.


دیگر همکارمان آقای جعفری است، که دستان بسیار پرتوانی دارد و از این قابلیتش در مالش برخی اندام های آقای رئیس بخوبی استفاده می کند. یعنی چنان با این دستها میمالد و برق می اندازد که هیچ حاجتی به دستمال یزدی نمیماند. یک بار جلوی چشم خودم بود که آقای رئیس گفت  سرما خورده و گلویش درد میکند، آقای جعفری گفت: "مهندس برو یه پنی سیلین بزن نگذار بیماری بمونه توو تنت" . رئیس درجواب گفت که اعتقادی به دارو و دکتر ندارد و الان 4 سال میشود که دکتر نرفته... آقای جعفری در یک چرخش 180 درجه ای گفت: "خیلی کار خوبی میکنید مهندس . خیلی..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!" و من از تعجب دهانم مانند اسب آبی باز ماند و انگار عمه من بود که همین الان پیشنهاد پنی سیلین به رئیس داده بود......... همین دستهای پرتوان آقای جعفری باعث شده است که پله های موفقیت را ده تا ده تا بالا برود و ایشان اصولا عاشق بالا رفتن است. جدیدا که کارش از مالیدن هم گذاشته و کاملا دارد آنجای رئیس را می خورد و شخم میزند و یکی هم نیست که بگوید لامصب همسر آقای رئیس هم در این مقوله حقی دارد و همش را تمام نکن.


رئیس هم که فوق العاده آدم بیخیالی هست و خوراکش این است که تمام کارهای اداره را دایورت کند به سمت چپش و روزی 4 یا 5 مرتبه برود  در سوراخ سمبه های کارخانه، سیگاری دود کند. و البته جناب جعفری که در بالا ذکر خیرشان بود هم رئیس را در این مسیر مشایعت می کند و از آنجا که کارهای اداره خیلی سنگین است و سمت چپ آقای رئیس تحمل این سنگینی را که بهش دایورت شده است ندارد، لذا گمان میکنم که آقای جعفری سمت چپ رئیس را دو دستی می چسبد تا خدای نکرده هنگام سیگار کشیدن اتفاقی برایش نیافتد.


یکی دیگر از همکاران، عطسه هایی میکند که قدرتش با قدرت بمب اتم منفجر شده در هیروشیما و ناکازاکی برابری میکند و حسابی برق را از سه فاز آدم می پراند.


دیگری، یک دسته کلید به شلوارش آویزان می کند که وقتی راه می رود صدایش دقیقا مشابه صدای زنگوله شتر هست. ایشان استاد بهم زدن تمرکز آدم هست و آنقدر کلیدهایش جرینگ جرینگ می کند که کلا در هنگام ترددشان باید قید کارهای فکری را بزنی.


رضایی هم که همیشه دمپایی می پوشد و وقتی راه می رود حسابی دمپاییش فیشت فیشت می کند. من اگر در این مملکت روزی کاره ای شوم، حتما پوشیدن دمپایی را در محیط کار ممنوع می کنم. خصوصا دمپایی هایی که فیشت فیشت کند.... شاهکارهای رضایی به اینجا ها ختم نمی شود و موقعی که می خواهد وضو بگیر و نماز ظهر بخواند که امیدوارم کمرش رابزند، جوراب هایش را از جیب شلوارش آویزان می کند و جوراب ها مثل گوش سگ تلو تلو می خورد و آدم حسابی اقش می گیرد.


اتاق ما هم  کلا چهار نفر هستیم که سه نفرمان فوق لیسانسیم و یک نفر فوق دیپلم... که همان فوق دیپلم کافی است تا بریند به سطح فرهنگ و کلاس پچه های اتاق. ایشان از اهالی دیار شهید پرور کرمانشاه است. صدای ایشان آنقدر بلند است که وقتی با خودش فکر می کند، ما صدای فکرش را می شنویم... چه رسد به زمانی که تلفنی با مادرش در شهرستان حرف می زند..... بد تر از اینها، این که از اول امسال عادت کرده بود که صبح اول صبحی که می آمد اداره، وضو می گرفت و بعد با همان دست خیس با همه دست میداد.....من خودم حاضر بودم بهش یک دست بدهم اما با او دست ندهم... بلاخره یک شیر پاک خورده ای این قضیه را به ایشان تذکر داد و ایشان دیگر با دست خیس دست نمی دهند... اما اخلاق های عتیقه دیگری دارند که مثلا می توان به ادبیات ایشان اشاره کرد که کلا در ناحیه کمر به پایین سیر می کند و بندرت می شود از دهان مبارکش حرفی را شنید که به بالاتر از ناف مربوط باشد........

خلاصه. از این دست افراد زیاد داریم که شاید بعضی مواقع حسابی اعصاب آدم را خورد کنند اما حداقل فایده شان این است که هر کدام به نوعی محیط کار را مفرح می سازند.

این از اداره ما....

حالا اگر به کل کشور نگاه کنی میبینی در سطوح بالای مدیریتی هم  آنقدر از این سوژه خنده ها هست که دیگر حتی صدا و سیما هم به این نتیجه رسیده که نیازی به ساختن برنامه طنز وجود ندارد..........


پ.ن: 

بابت لطفی که نسبت به من در پست قبلی داشتین ممنون. در ضمن فاطمه خانووم هم در پیامی از من خواستند که از همه شما بابت تبریکاتتون صمیمانه تشکر کنم.