خیابان آرام ..... دل های نا آرام ...... قیچی های بی فرجام

اول نوشت: اسپیکرها روشن - در صورت قطعی موزیک، دکمه play را در پایین وبلاگ کلیک نمایید.

-------------------------------------

یادم هست سال ها پیش شاید در حدود 20 سال قبل که ما کودکی بیش نبودیم، تنها تفریح و سرگرمی قابل توجهمان، یک تلویزیون سیاه سفید گلداستار بوود که شبکه 1 را روی کانال 7 و شبکه 2 را روی کانال 9 نشان می داد ..... و روی همین دو شبکه هم حسابی در خانواده چهار نفریمان اختلاف نظر بوود.... من و خواهرم خودمان را میکشتیم برای برنامه کودک و قیافه عصا قورت داده خانم خامنه و رضایی ... و حتی مقنعه شان که در درازی دست کمی از چادر هم نداشت، ذره ای از جذابیت آن جعبه جادیی کم نمی کرد... گرچه بیشتر برنامه ها از کمترین کیفیت برخوردار بوود و مسائل بعد از جنگ بر اکثر شئون زندگی مردم اثر گذاشته بوود، با این حال تماشای تلویزیون عجیب میچسبید و مهمترین وسیله برای پرورش افکار و تخیلات مان محسوب میشد.



یادم هست در اعیاد و جشن ها معمولا گزیده ای از آثار کمدی کلاسیک  را پخش میکردند.

یکی از این فیلمها، "خیابان آرام" اثر ماندگار چارلی چاپلین بوود که به گمانم همه دیده باشند.



داستان از این قرار بوود که چارلی که نقش ولگرد کوچک را داشت، جویای کار بوود و با مراجعه به اداره پلیس، استخدام شد و از اینجای فیلم به بعد در نقش یک پلیس با همان یونیفورم های دیدنی و یک سوت و کلاه، ظاهر می شود..... اما از قضا، محل خدمت چارلی، خیابانی تعیین میشود که به خیابان آرام معروف بوود و برخلاف اسمش، مملو بوود از آدمهای خلاف کار که هر پلیسی را زنده زنده قورت میدادند و همه با هم کتک کاری میکردند..... در بین این اراذل، یکی، از همه گردن کلفت تر بوود و بقیه از او حساب می بردند. به طوری که وقتی این آدم وارد خیابان میشد، همه پا به فرار میگذاشتند.



چارلی در بدو ورودش به این خیابان، با این آدم غول پیکر مواجه میشود.... و در حالی که حسابی ترسیده بوود سعی در خونسرد جلوه دادن خودش میکرد .... چند بار هم خیلی ناگهانی با باتومش به سر آن مرد تنومند کوبید که انگار هیچ اثری نداشت..... مرد اوباش برای اینکه به چاپلین قدرتش را نشان بدهد، یک چراغ گاز را که در کنار پیاده رو بوود از کمر خم می کند تا زور بازویش را به رخ چارلی فسقلی بکشد .... اما چارلی در یک اقدام منحصر به فرد روی کول آن مرد میپرد و سرش را به داخل چراغ گاز برده و شیر گاز را باز میکند و آن گنده بک را بی هوش میکند و موجبات دستگیری و زندانی شدنش را فراهم میسازد .....



 همین حرکت باعث می شود که تمام اراذل متحیر شده و حالا همه حتی از سایه چاپلین هم میترسیدند.



یکی از خلافکارها که حالا حسابی از چارلی می ترسید، برای انتقام گیری، نامزد (و یا جی اف) چارلی را که یک دختر خوش چهره و نازک اندام بوود، میدزدید که سرانجام در آخر فیلم، چارلی این دختر را از دست خلاف کارها آزاد میکرد.

اما آن صحنه دزدیده شدن دختر را دقیق یادم هست..... مرد خلافکار با موها و ریش بلند و قیافه ای مخوف، می آمد و دخترک را بغل میکرد و روی کولش می انداخت و فرار میکرد..... 

این صحنه را خیلی دوست داشتم و همیشه تمام فیلم را برای همین صحنه میدیدم.... هرچند آن زمان که یک کودک هفت هشت ساله بودم، خیلی فرق بین کدو تنبل و خیار سالادی را نمی دانستم، ... اما نمی دانم چه حسی بوود که از این صحنه خوشم میآمد و در آغوش کشیدن یک موجود لطیف تا به این حد برایم جذاب بوود....مخصوصا در فضای رادیکالی آن دوران که هیچ فیلم یا تصویری را نمیشد خارج از قاب تلویزیون یافت، همین یک صحنه بسیار ساده، شده بوود منشا بسیاری از تخیلات و کنجکاوی های جنسیم ...... خلاصه این که همیشه تمام فیلم را در مناسبت های مختلف میدیدم به عشق همین یک صحنه.

اما بعد از چند سال و تقریبا از زمان روی کار آمدن لا R یجانی این صحنه حذف شد و نمیدانم قیچیه کدام نامردی، این صحنه فیلم را برید .... از آن به بعد هر بار این فیلم را دیدم، دیگر خبری از آن صحنه 30 ثانیه ای نبود ..... یعنی به همین سادگی، یکی از خاطرات کودکیم قیچی شد.... شاید خنده دار باشد ولی حتی همین الان هم بعد از گذشت این همه سال و بعد از دیدن انبوهی از صحنه های مشابه و شاید هم بدتر، من همیشه موقع پخش این فیلم، منتظرم ..... و امید دارم به این که شاید این بار، آن صحنه که تمام برداشت ها و تخیلات یک کودک باز مانده از دوران جنگ که اولین تجارب ش را در زمینه شناخت جنس مخالف داشت کسب میکرد، پخش شود ..... اما افسوس ..................

نمی دانم چه بگویم و چه باید گفت.... شاید باید ناسزا بدهم به باعث و بانی این اتفاقات...

شایدم باید تشکر و قدردانی فراوان کنم از این عزیزان قیچی بدست که در طول این همه سال، هیچ وقت دست از تلاش و کوشش نکشیدند ..... و  اگر همان صحنه را از فیلم حذف نمیکردند، معلوم نبود من و شما امروز تا چه اندازه منحرف شده بودیم !!!!!!!!!


+++ دانلود آهنگ


نظرات 44 + ارسال نظر
سمیرا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ب.ظ http://seraphic.blogsky.com

وای حسین چه خاطره هایی رو زنده کردی....
واسه ما هم همینطوری بود...لذتی داشت دیدن برنامه کودک با مجری گری خانم خامنه ...

حس خوبی بم داد این پست...

چارلی هم خوشحال شد از اینکه به یادش بودی ...

چاکریم ...



حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ق.ظ

آره این خاطرات رو بعضی مواقع باید از صندوقچه درآورد و گرد گیری کرد...

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ

دقیقا این قسمتش رو یادم میاد دختره داشت تو هوا دست و پا میزد ،میدونی من دوس داشتم یه نفر بیاد نجاتش بده.ترسیده بود.
کجای این صحنه دوست داشتنیه؟

اینجاست که میتوان تمایل شما را به دگر آزاری اثبات کرد و تا حد امکان از موجودی عجیب به نا م حسین دوری کرد

میگم تو مطمئنی ۷ یا ۸ سالت بوده؟بابا خیلی اکتیو تشریف داری

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

نه راس میگی منم تو این سن خیلی اکتیو بودم،درکت میکنم

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

فاطی یادمه دختره رو میبرد به یه زیر زمین و پرتش میکرد پایین. بعد اگر اشتباه نکنم با چاقو تهدیدش میکرد و دخترک مدام گریه میکرد و التماس .... دوست داشتم دوباره بغلش کنه و ببره با خودش اینور و اونور ... ولی دیگه این کار رو نمی کرد.... البته وقتی چاپلین نجاتش داد، همین که خواستند به هم نزدیک شن، به طرز تابلویی باز فیلم قیچی میشه و ما توو اون سن و سال کاملا درک میکردیم که الان داره یه اتفاقی میافته

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

اتفاقا اولین بارهایی که این صحنه رو دیدم، از این مسائل هیچی سر در نمیآوردم.... ولی خوب خیلی از این غریزه ها کاملا ذاتی و فطری هست و پسر و دختر، از همون بدو تولد، می دونن که جنس مخالف یه فرقای اساسی باهاشون داره .... شاید این صحنه های ساده، باعث میشه که کم کم کنجکاویه آدم بیشتر بشه

یک پیر سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

سلام
با اینکه اصلا معنی شعر رو نمیدونم اما خیلی به دلم نشست چرا؟
کلا من وقتی کارای بیکلام کلاسیک رو میدیدم دوست داشتم تلویزیونمون رنگی بود بشه ترجمه اشو خوند بعد به این فکر می کردم تک تک شخصیت ها تو هر لحظه به چی فکر میکنن...انقدر دنبالش بودم که یهو میدیدم فیلم تموم شده من نفهمیدم کی به کیه؟
تا اونجایی که من میدونم بچه ها از 3 سالگی درک میکنن تفاوتارو حالا شما که جای خود داشتی اون موقع ها ...
برای من هنوز فیلم عصر جدیدش روی اعصابمه

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ب.ظ

سلام
منظورت از شعر چی بوود؟ عنوان پست بوود؟
این عنوان رو خودم گذاشتم
عصر جدید چرا رو اعصابته؟
اون که شاهکاره...
نکنه تو هم واسه سانسور شدن آخرش هس که اینجوری میگی؟

ممدوسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ http://qalamrizha.blgspot.com

یاد زمان کدوکی به خیر:
محله بهداشت با بازی آتیلا پسیانی, جعفر بزرگی، اکبر عبدی، حمید جبلی و رضا ژیان و ...
باز مدرسه ام دیر شد با بازی اکبر عبدی و مهین شهابی
مدرسه موشها: عروسک گردانها مرضیه محبوب راضیه محبوب کامبیز صمیمی مفخم (کپل) حمید جبلی (آقای معلم) محب اهری (سرمایی)
باربا پاپا، تنسی تاکسیدو و چاملی (یه آقای ووپی هم بود که یه جعبه جادو داشت و همه چیزو توضیح میداد)، پروفسور بالتازار، واتو واتو، رکس، آقای روایتی، خونه مادر بزرگه، زیزیگولو یه سریال ایرانی هم در باره یه کلاس بود که یه مبصر 5 ساله کلاس داشت. و کلی چیز های دیگه ...
این موسیقی زمینه بلاگ مربوط به قسمتی از فیلم «عصر جدید» سلطان طنز و کمدی کلاسیک آقای چالرز اسپنسر چاپلین هست که در آن هم می رقصه و هم میخونه.
این صدای خود چاپلین هست که میشنوید. کسی که بر خلاف کیتون و هارولوید طنزش گزندگی و انتقاد اجتماعی داشت و فکاهه و خنده صرف نبود.
از حسین می خوام اگه برای ممکنه mp3 کامل این آهنگ و برام میل کنه (چون این ناقصه). احساس پیری من دوباره عود کرد

یک پیر سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

خوب اون عنوان کجاش شعره عزیزه دل برادر؟؟؟
نه شعر اهنگی که گذاشتی ...اهنگ زمینه فیلم...
بهلههه کلا کاراش منو گرفته...به خاطر همین وقتی اون دستگاهه هی میخوره تو صورتش انقدر بهم میریزم که دوست دارم برم دستگاه رو خاموش کنم...همزاد پنداری داره کاراش...ادم میخواد کار قشنگ و کامل ببینه باید دستش بره تو جیبش خودش بخره یا بدانلوده با لذذذذت ببینه

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

حسین خیلی خیلی قشنگه این پست دستت درد نکنه یادم به کارایی افتاد که اون موقع ها میکردم بعید میدونم کسی این کارا رو کرده باشه کلی با خودم خندیدم. خعلی طولانی میشه وگر نه تعریف میکردم

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

به مهتاب:
خوب پروفسور بگو اوون آهنگ.... چرا میگی شعر همین جور بی مقدمه .... ولی این همزادپنداریت جالبه... خیلیا با فیلم ها و شخصیت های مورد علاقشون همزاد پنداری میکنن ولی من با بهترن فیلم ها و شخصیت ها هم نمی تونم این حس ها رو داشته باشم ... شاید چون زیادی خودمم ...
به ممدوسین:
چطوری جیگر.... الان.... تو...... نت؟؟؟؟؟؟؟
محاله
چطوری اومدی؟ مگه وصلی؟

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ

به فاطمه خانووووم
احوال شما... این ورا

یاسی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام.کاش همیشه در کودکی میماندیم تا بجای دلمان سر زانوهایمان زخمی میشد.
آثار چارلی چاپلین واقعا ماندگاره.نامه هایی که برای دخترش نوشته هم فوق العاده است.ممنون از اینکه تجدید خاطره کردی.

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ

نامه چاپلین به دخترش رو خوندی؟

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://gheychee.blogsky.com

سلام یاسی جان
مشتاق دیدار.... خوبی عزیز دل
فاطمه نامه رو خوندم ولی هیچی ازش یادم نیس
اگه کسی یادشه یه پاراگراف راجع بهش بنویسه لطفا

یاسی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام فاطمه جان.یکیشو خوندم.

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

به در خواست دوستــــــــــــــــــــــان عزیز،
لینک دانلود آهنگ رو گذاشتم
لطفا رفرش بفرمایید وبلاگ را.

یاسی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ

به دخترش میگه :هیچ کس و هیچ چیز ارزش اینو نداره که حتی ناخن پاتو به خاطرش بندازی بیرون. نامه جالبی بود ولی فقط همین جملش یادمه.

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ

بدنت را برای کسی عریان کن که قلبش را برایت عریان کرده باشد

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام یاسی خوبم. من این جمله رو خیلی دوس دارم
همین که نوشتم

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ

چشماشو

یاسی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ

خیلی قشنگ بود .مرسی

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

میگم امشب شب یلداس یا فردا شب؟
اگه امشبه میخوام فال حافظ بگیرم

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ

فردا شبه فاطی
فک کنم البته...... آره؟؟؟؟؟؟؟

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

والا میگفتن امشبه نمیدونم بذار یه تحقیق کنم بینم

فاطمه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

آقا فردا شبه. ولی من فال حافظه رو میگیرم دلم تنگ شده واسه حافظ فردا میرم میبینمش

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ

شما فال رو بزن خانوووم

ممدوسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ http://qalamrizha.blgspot.com

سلام جیگر آره دادا وصلم الان.
کنار زنده رود با منظره پل مارنان از پنجره هتل
جای همه خالی....
بوس آبدار به همه

ممدوسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ http://qalamrizha.blgspot.com

لینکت مشکل داره داداش.
html دالود میشه نه mp3 شیطونه میگه بگردم تصویریشو پیدا کنماااااااااااااااا

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

چاکلیم دادا
لینکم اوکیه
مشکلی نداره
همیشه از همین آپلود میکنم
تو اصفهان چکار میکنی دهن سرویس
هوس کردم .... البته نه از اوون هوساها، از این هوسا

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

در ضمن دوستان می تونن تعدادی از آثار چاپلین رو ایتجا ببینن
http://www.archive.org/details/charlie_chaplin_film_fest

این لینک خیلی سریع لود میشه
فیلم خیابان آرام هم از دقیقه 60 به بعده (یعنی یک ساعت اول رو بزنید جلو)
تمام فیلم ها بدون سانسوره و صحنه مذکور (نه مذکر) رو هم داره

ممدو چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ق.ظ http://fluorescent.blogfa.com/

الیوم مشاهده آثار کلاسیک من السیمای ضرغامی به مثابه جهاد فی سبیل الباطل
این از من

belladona چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

این پستت خیلی معرکه بود. واقعا برام ارزش داشت.کامنت 5 خیلی باحال بود

حسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ http://gheychee.blogsky.com

به بلادونا:
سلام دلم تنگ شده بوود .... چه خوب شد اومدی... ایشالا توو درسا و پروژه موفق باشی

به ممدو:
کان ضرغامی کمثل المنبع لریدن الصدا و سیما
یتشابه علی رجل الفیل، لریدن الهذا وبلاگ

یاسی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

حسین خیلی بامزه گفتی

یاسی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ب.ظ

ممنون از آهنگ.من به راحتی دانلودش کردم

belladona چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام ممنون از محبتت
یلدای تو دوستان گل مبارک.واسه یلدا پست نمیذاری؟

حسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ

والا وقت نشد بلادونا جان
حالا میگم چرا
داشتم تی وی میدیدم
برنامه زاویه شبکه 4
............
شرمنده
پست شب یلدا رو دوستان برن توو وبلاگ مهتاب جان بخوانند.

یک پیر چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

حسین خان پست های شما 1 صفای دیگه داره ...
بلادونای عزیز حسین میخواد دوباره 1 پست بترکون بذاره برای همین امشب پست نذاشته

راستی ممدو خان جای ما خالی دیگه ؟ اصفهان رفتی خبر میدادی شاید همسفر پیدا میکردیا...

حسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

پست شب یلدا
تا لحظاتی دیگر

منتظر باشید

یک پیر چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ب.ظ http://arshadane.persianblog.ir

ببین ناز داشتیا دادا

سمانه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

سلام واقعا یاد اوری زیبایی بود ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد