1) سلام و شب به خیر و وقت به خیر و از این حرفا. اول از همه عید رو تبریک میگم و امیدوارم روزه های گرفته و نگرفته مورد قبول حضرت اوستا کریم ِ آب منگول ِ فاطی اینا قرار گرفته باشه...


2) لازم میدونم تشکر کنم از اوون شونصد گروه استهلال و شق کنندگان قمر و شکنندگان ِ اونجای گاو که بلاخره اونقدر زور زدن، ماهی رو که حوالی ساعت 8 شب دیده میشه، موفق شدن ساعت 12 شب رویت کنن و با اعلام عید سعید فطر، آمار پریود شدن خانوم ها و دردهای معده آقایون و مسافرت های واجب الوجوبی رو که توو این یه ماه به شدت روو به فزونی گذاشته بوود دوباره به حد نرمال برگردونن.


4) شب آخر ماه رمضونی در معیت جناب برمک خان، رفیق نامبر وانمون رفتیم افطاری بیرون و اونقدر دیر رسیدم خونه که نشد که بشه بیام اینجا. فردا هم از همون اداره، با اجازتون سر ِ خر رو کج کردیم سمت طالقون و این دو روز اونجا بساطمون رو پهن کرده بودیم و بیشتر ِ وقتمون صرف چال کردن و به تناوب سماق مکیدن شد.


5) گلهای حیاطو آب میدادم که دیدم دوتا دحتر کوچولوی بوور ِ چش عسلی از جلو خونه رد شدن. خیلی خوردنی بودن. توو همین هیروبیر دیدم باباشون با صدایی شبیه نرگداها صداشون کرد: "مرسده، بیا زودتر...ماریا، خانومی جلوتو نیگا کن". یعنی من موندم چی با خودشون فک کردن که یه همچین اسامیه بیخودی رو برای این طفلیا انتخاب کردن. اصن بی خیال به من چه. فقط اگه پس فردا روزی شما بچه دار شدین، نمیگم اسم بچه هاتونو صغری و کوکب و بلقیس بذارید، هر اسم ِ ایرانی ِمشتی و باحالی که بذارین خوبه فقط سر جدتون نرید از این مدل اسامیه بیضه ای تخیلی انتخاب کنیدا، اونوخته که کُلامون میره توو هم.


6) و خب خبر خوب ِاین روزها، ازدواج فاطمه و کوروش عزیز بوود که بلاخره روز عیدی سر ِ سفره عقد نشستن و فاطی بعد از کلی قرو فر و ناز و گو...ز ِظاهری، در حالی که قند توو دلش داشت آب میشد، بله رو گفت و رفت قاطیه خروسا. همین الانم که بنده دارم این اراجیف رو اینجا به هم میبندم، به همراه کوروش عزیز در اهواز به سر میبرن. والا آدم شوهرش دکتر باشه، ببرتش اهواز، توو اهوازم یه رفیق مثه یاسی داشته باشه که با 206 اس دی بیاد دنبالش و ببره بگردونه توو شهر، خداییش خیلی شانس می خواد. خدا به ما هم از این شانسا عنایت بفرماید انشالله. آقا اینم از فاطی که پرید و رفت. الباقی دوستان هم تا دیر نشده یه حرکتی بزنن لطفن.


7) آخر ِ سر هم از همه دوستانی که اس ام اس دادن و آف و کامنت گذاشتن و جویای احوالات ِ ما بودن خیلی خیلی تشکر می کنم. ایشالا که عروسیتون بیایم جبران کنیم (آیکونه "وعده سر خرمن") + (آیکونه "آرزوهای محال")

نظرات 16 + ارسال نظر
نون الف چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ق.ظ http://lore.blogsky.com

ای جانم برای شماره 6

خیلی خبر خوبی بود

فاطی جونم ایشالا همیشه شاد باشی :-*

رویا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ

مخلصیم حاج آقا حسین...

به به اینجا دوباره با صفا شد...همیشه چراغ وبلاگت رووشن باشه جوون...

فاطی جون خوش به اون حالت...خوش به حال هر دوتون, روزاتون پر از لحظه های شیرین و تازه...

belladona چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ

الهی که خدا بگم چیکارت کنه پسره فلون فلون شده نگفتم بی خبر جایی نرو هان؟ بزنم سیاه و کبودت کنم هان هان هان؟
خوب این از این
سلام حسین آقا
خوبی خوشی؟
واااای چه خبر خوبی ایشالله که فاطی خوشبخت بشه و ایشالله قسمت خودت

سمیرا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ

خنده دار بود پستت ! ولی جون ما بیخبر جایی نرو ...از پیش دل یار نرو...توی کوچه تنها نرو...!

برای فاطی و همسر گرامی بسیار آرزوی خوشبختی میکنم... ان شالله دامادی خودت بیام برقصم و شاباش زوری ازت بگیرم.

فاطمه چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ

ممنونم از همتون ایشالا روزی خودتون باشه.
من از خداوند متعال برا تمام مردم اهواز صبر جزیل خواستارم و همچنین برا خودم در آینده...

در ضمن یکی باید به خودت بگه کلِ موهات سفید شده (الان میگه: فاطی این ارثی)
ایشالا ۱۷۰ سال عمر کنی

طراوت چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

فاطمه جون مبارکه عروس خانوم
چه خبر خوشی؛ ایشالا خوشبخت خوشبخت خوشبخت بشی عزیزم.

مرسی حسین؛ خیلی شادمون کردی.

فامیلت طالقانی نیس یه وخ؟!دیدی چقد زرنگم؟!

حسین چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ

سلام به همه دوستان گوگولی مگولی
به ندا:
ایشالا ایندفعه نوبت خودت

به رویا:
چراغ اینجا با حضور شما و بقیه دوستان همیشه روشنه. روشن بودن اینجا به حضور و عدم حضور من وابسته نیست.

به سمیرا:
سلام و ای به چشم. البته من به دوستان سپردم که رفتنم رو اعلام کنن که کم کاری کردن و نیومدن کامنت بذارن. در جواب شعرت هم باس بگم: هستم ولی نیستم کنار تو...نیستم ولی هستم همیشه به یاد تو

به بلادونا:
ببخشید استاد شمارو به خدا عفو بفرمایید این رفقای ناباب مارو به این روز انداختن. این رفقای ما از بس چسبیدن به درس و دانشگاه نمیرن خونشون، لکن ما اینجوری با غیب شدن های ناگهانیمون عقده گشایی میکنیم. یکیش هم همین دختره قلوه نقره ای که اسمشو الان یادم نیست. صب تا شب داره میزنه توو سر درس و دانشگاه و مقاله و اینا. اصلش اینقدی که این به فکر توسعه ی مرزهای دانش در این مرزو بوم هست، احمدینژاد به فکر نیست.

به فاطمه:
میگم فاطی حالا چرا 170 سال؟ (آیکونه تظاهر به ندانستن)...میگم در مورد موی سفید هم ارجاعت میدم به اوون جمله ی تاریخی که خواهرت ساراخانوم بعد از رویت هلال روی بنده فرمودند:
"ها عامو. والو ایی موهاش خیلی باحال بووود. انگاری مش کرده بوود."

به طراوت:
ببین برای حدس زدن فامیلی من، کار سختی رو پیش روو نداری. فقط یه لحظه دلت رو ببر پیش "علی ضیاء" که میدونم اصلن ازش خوشت نمیاد.!!!!!!!!
اسم و فامیل من و این پسره به طرز عجیبی به هم شباهت داره....قد و قامتمان نیز به همچنین. البته اگه ناراحت نمیشی و نسبت بهش تعصب نداری،من اصلن مثه اوون لووس بازی بلد نیستم.

رویا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

جناب حسین خان صحیح می فرمایین...اما حضور شوما ی صابخونه لطف و صفا رو چندچندان میکنه،با مرااام...

سمیرا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

آهنگ رو به خاطر شما گذاشتم.مرحمت کرده و چک کنید.

یک پیر چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ

قیافه من در حال خوندن این متن :









سلام بر دکتر بیات بزرگ خوبی؟ خوشی؟ خو اون وسط مسطای خوشیت یادت بود مارو نه واقعا بود ؟

ایشالا همیشه خوش باشی

کافیه به حسین یه راز رو بگید تنها کاری که از دستش بر نمیاد اینه که گوش حافظ رو بپیچونه از قبر بکشه بیرون بگه ببین خبرارو داری یا نه! این فالهات به روز نیستا
خیلی خوب خبر هارو میگه ..عاشق این خبر رسانیشم.

فاطمـــــــــــــــه جون خیلی خیلی خیلی برات خوشحالم و ارزو میکنم توی تمام لحظات زندگیه مشترکتون خوش و خرم باشید
یاسییی مرامت روووو :*

محمد پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ق.ظ http://migam.blogsky.com

سلام
عیدت مبارک حسین جون و نماز روزه هات هم انشالله مقبول درگاه حق قرار گرفته باشه .
امیدوارم سفر بهت خوش گذشته باشه و سفرهای بیشتری در پیش داشته باشی .
برای فاطمه هم بسیار خوشحالم و امیدوارم به خوبی و خوشی سالهای سال در کنار کوروش عزیز زندگی کنن و صد البته همیشه سلامت باشن .

حسین پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ

به محمد:
سلام داداش ممنون..ایشالا عروسیه خودت .. از ما که گذشت...(آیکونه نامیدی)

به سمیرا:
ممنون

به مهتاب:
ای نامرد من که این همه راز دارم...خودتم میدونی...بگم؟ بگم؟

حسین پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ

آقا این پست چرا شماره 3 نداره؟؟؟؟؟؟
1
2
4
5
6
7
....یعنی هیشکی متوجه نشد؟
بازم دمه خودم گرم (آیکونه بلند شدن دود از کنده)

یک پیر پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ

اولا 14 جای بلی خالی
دوما نه جون داداش بیا بوگووووو
سوما ما گفتیم شماره 3 بالاخره 1 حرفی یه رازی چیزی بوده داری تمرین استقامت میکنی هیچی نگفتیم ...

محمد پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:50 ب.ظ http://migam.blogsky.com

من که اصلا به شماره ها دقت نکردم

طراوت پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

مهتاب جوابت تو آستینه ها!
دوستت دارم عزیزم. خیلی باحالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد