صبح از خواب برخواستن، چهره را آراستن، بهترین ها را خواستن...از سستی و بی انگیزه گی رََستَن، در آوردگاه زندگی مشکلات را خَستَن، کمر همت بر آمال و آرزوها بستن، به هر سو جَستَن...به هر تنی تنیدن، رفتن هایی برای نرسیدن، گفتن و نگفتن، شنیدن و نشنیدن، دیدن و ندیدن، روزمرگی ها را شمردن، گلهای باغ جوانی را یک به یک پژمردن، ... برای زنده و سرپا بودن، خود را به هر گناهی آلودن و از عشق پالودن، دویدن از پی ِ نان، تا پای جان، تا تهی شدن از مفهوم انسان
روزهای کار و کار و کار
شبهای بدون یار
دلهای همیشه بی قرار..........................

فکر نبودن ِ تو

خیلی چیزا بوود که می شد واسه این پست نوشت. 

به اندازه ی تمام این یکسال، حرف های نگفته داشتم و دارم.

نمی دونم تا سال دیگه زنده هستم که بازم در کنارتون باشم یا نه. 

اما الان که اینجام خواستم خیلی ساده و خودمونی با این پست ناقابل تشکر کنم از همه اونایی که توو این مدت تحملم کردن.


+ دانلود همین آهنگ

  

ناخلف

جوونه دووآش از سر ِ آذربایجان تا خود ِ خیابون خوش، لوتی نبود که جخ یه بار گووزپیچ ِ مرام و معرفت ِ حاجیت نشده باشه... مشتی، باحال، نون بده، با وجود، با دل و جرات، اصلش نیگا میکردی قد 170 سانت بوود همش تخم ... دم و دستگاه و تشکیلات و کمرم که توو هفتاد سالگی عینهو شِوِرلت کابریس کلاسیک کار میکرد ... تو نمیری زن نبود از دومتریش رد شه و حامله نشه... راه که میرفت گُنده قماربازها و تَل بازای تهرون براش تا کمر دولا پهنا میشدن. جلال و جبروتش لاکردار سر به فلک میسایید. ته سیبیلای قیطونی رو که میداد بالا، لُنگ و تمبونی بوود که از تن نامرد جماعت میافتاد پایین.

از دم ِ دووکونش که رد میشدی باس حتمن میرفتی دو سیخ کباب میزدی به رگ مهمون ِ حاجی و اگه نمیرفتی تو بودیو حاجی و فحشای کش دار...

اون روزی که جنازش رو آوردن کسی باورش نبود حاجی مُرده باشه، یعنی اصلش از محالات بوود به مولا...مگه حاجی چش بوود که مُرد... 

قربونعلی عریضه نویس راس میگفت... حاجیو مردم حریف نبودن...عزرائیل حریفش نبوود... خود ِخدا هم مال ِ این صوبتا نبود.

حیف ِحاجی با این پسرای گُه....