فقط برای اینکه بدونید و از من نپرسید:
دیروز صبح متوجه شدم فاطمه خانوم که بهترین دوست من در فضای مجازی بوود و مثله خواهر دوستش داشتم، وبلاگش رو حذف کرده. و حوالی ساعت 10 هم یک پیام خصوصی داشتم از ایشون که گفته بوود دیگه تمایل نداره در فضای مجازی هیچ ردی ازش باشه و برای همیشه خداحافظی کرده بوود... از میزان شوکه کننده بودن ِ خبر چیزی نمیگم چون مطمئنم خودتون میتونید حدس بزنید که چقدر این مساله برام گرون تموم شد و تحملش سخت بوود. خبری که به غایت ناگهانی و غیر منتظره بوود. در مورد چیستی و چراییش، من هم هیچ اطلاعی ندارم. اما به گمونم بخاطر تمام خوبی هایی که فاطمه توو این مدت کرد و تمام الطافی که به من داشت، باید به تصمیمش احترام بگذارم و احترام بگذاریم. و می خوام بابت همه محبتاش ازش تشکر کنم و امیدوارم که در ادامه ی مسیر و مسلخ زندگی، موفق و پیروز و سربلند باشه.
داستان فاطمه و "قاب تنهایی من" تمام شد. اما حکایت ِدو لبه ی قیچی همچنان باقیست...
سلام.من صبح فهمیدم هر کاری میکنم وبلاگ فاطی باز نمیشه.اولش فکر کردم خودم دارم اشتباه میکنم و به خاطر خستگیه سفر ِ.اما انگار واقعیت داره متاسفانه.خیلی از این خبر دلگیر شدم.اما حتمن صلاح دونسته .فاطی خیلی عزیزه تصمیمشم واسمون محترم.
میخوام سکوت کنم و هیچی نگم.
نمی دونم چی بگم چند بار اومدم واست کامنت بذارم که چی شده و چرا؟ ولی نتونستم به خاطر فاطی.هر دفه هر کی می خواد خدافظی کنه من غصه م می گیره واسه فاطی خدا رو شکر می کنم که دیگه واسم مجازی نیست و وارد زندگی واقعیش شدم و نمی دونم آیا یه روز اگه دوباره نوشت آدرسشو بهم میده یا نه ولی اینو بدون فاطی با رفتار بزرگ منشانه ت به شدت منو اغوا کردی و در این رابطه هیچی نمی خوام جز راحتی تو خوشگلم
ایشالا هر جا که هست سالم و شاد و آروم باشه...
فاطمه برام خیلی عزیزه :( سخته نبودنش :(
این جمله بدترین جمله ای بود که میشد از کسی مثل حسین خواند .....
حسین واقعن فاطمه تمام شد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! با حذف 1 وبلاگ!!!!!
نه حسین جان آدمها به این راحتی تمام نمیشن ...قاب تنهایی شاید حذف بشه اما فاطمه هست ...مینویسه و زیباتر از این وبلاگ خواهد داشت.
بهتره هممون اینو بدونیم که این دنیا ی مجازی دری هست برای ورود به دنیای واقعی.دنیای واقعی ای که شاید به خاطر سختی شرایط و مشغله ی آدمها درب ورودشو به این دنیای مجازی داده.فاطمه ی عزیز و خیلی از ماها از این در مجازی گذشتیم و به دنیای واقعی همدیگه راه پیدا کردیم.پس همون احترام و همون عزت و همون دوست داشتن واقعی بین خیلی از ماها به وجود اومده .مثل من و فاطمه ..مثل فاطمه و بلادونای عزیز... و حسین و .....بنابراین فاطمه تموم نشده و در دنیای واقعی هست.این وبلاگ قاب تنهایی من هم به وبلاگ زیباتری با دنیای زیباتر و واقعی تر ادامه خواهد داشت.
ممنون از همه دوستان.
و الحق که کامنت شما هم کمی دور از انصاف بوود
من گفتم داستان فاطمه و قاب تنهایی من تمام شد نه خود فاطمه...
خوشحالم که روابط بین شماها (که احتمالن من هیچ نقشی در شکل گیریش نداشتم) در دنیای حقیقی برقرار شده و خوشحال تر میشم که ادامه پیدا کنه. اما همه بدونن که من آدم ِ به هر قیمت نگه داشتن ِ دیگران نیستم ...
دوس ندارم که عادت کردن به من حالا چه حقیقی و چه مجازی برا کسی دردسر و گرفتاری ایجاد کنه...و هرچی طرفم برام عزیزتر و دل کندن ازش سخت تر باشه، احترامم به ذهنیتش و کمکم برای به اجرا گذاشتن ِ تصمیمش بیشتر خواهد بوود.
ای بابا
چه خبر بدی بود . ایشونو تازه پیدا کرده بودم .
امیدوارم هر جا که هست خوب و خوش باشه و البته هر از گاهی یه سری بزنه تا از دلتنگیش در بیایم .
ای وای چرا آخه؟
فاطمه جون ازین خبر به شدت ناراحت شدم؛ با این که وبلاگت خیلی کم اومدم ولی همین که اینجا بودی برام یه دوست خیلی خوب و آرامش بخش بودی و البته هستی.
خداروشککککککککر شماره ات به دستم افتاد!! فک کردی ولت میکنم دختر جووووون؟!
آقا تو اصن این چیستی و چرایی من رو جدی نگیر کلن چیستیم گاهی تو چراییم گییر میکنه.....
ولی خودمونیم چقد این روزاا سخت گذشتاااا.دقیقن سمت چپ زیر دنده هام یه توده ی دردناک بوجود اومده بوود .از دردش شب از خواب بیدار میشدم.به نظرت من دیوانه م؟
اینارو فک کردن من دیگه نمیاام