رفتم دفتر ِ معاونت یه چند برگ کاغذ آ چهار بردارم دیدم حامد، آبدارچی ِ اداره، نشسته روی صندلی معاونت و لَم داده و با تلفن ِخط ِهشت که برای تماس های خارج از اداره است، داره با نامزدش که یک ماهه عقد کردن، گل میگه و گل میشنوه و نقشه میکشه برای آیندشون که برن یه توک پا تا کره ی ماه و برگردن و زمین رو دور بزنن و چنین کنند و چنان کنند...من یه چشمکی بهش زدم و گفتم راحتی؟! اونم خندید و درحالی که همچنان با نامزدش حرف میزد، دستی برای ما به نشونه ی چاق سلامتی تکون داد....و البته من آدم ِ توو ذوق زنی نیستم اما مطمئنم نفر بعدی که حامد رو ببینه، حکمن بهش خبر میده که بخاطر وضعیت اسف بار ِ مالی ِ اداره، قراره دو نفر از سه تا آبدارچی رو تعدیل کنن و شاید حامد از هفته ی آتی برای عشق بازی با نامزدش دیگه احتیاجی به تلفن دفتر معاونت نداشته باشه.
+چرا این آبدلرچی ها تووی اکثر ادارات خطای نلفن رو به تصرف در مییارن...؟
+توو این زموونه ی بی ثبات حاضر به نظر من بااس واسه انجام هر کاری و در این مورد ازدواج تا یه بخش نسیتا جدی از موقعیت و جایگاه حال حاضر کسب اطمینان کرد...حالا که قیمت اجناس هم توو این آشفته بازار جایگاه متزلزلی دارند ،افراد و مقام و وضعیت شغلی و نوع زندگی رو هم تحت تاثیر قرار میده و کلا بحث ثبات و اطمینان کم رنگ تر شده...
ای بابا؛ الان تو این زمونه ی دزدی گرگی که همه دارن از هم و از افراد بیچاره و کم حقوق تر و کلا زمین و زمان میچاپن؛ این جور افراد با این حقوق ناچیز بنظر نباید زیاد شایسته ی سرزنش باشن...هر چند که کار نادرستیه