بلوار ِشهید تیموری امشب به طرز دیوانه کننده ای ترافیک بوود.یک همچین ترافیکی عمرن در این خیابان سابقه نداشت. من که طبق معمول ِ هر شب پیاده طول ِ خیابان را طی میکردم و شاهد بوق زدن های ممتد رانندگانی که حسابی کلافه شده بودند، بودم، حدس میزدم که آن جلوملوها و سر ِ خیابان بایستی یک اتفاقی افتاده باشد که همچین ترافیکی درست کرده. احتمال میدادم تصادفی شده و شاید رانندگان سر ِ دوزار خسارت، دارند برای هم شاخ و شونه میکشند و دست به صحنه ی تصادف نمی زنند تا پلیس بیاد....جلوتر که رفتم دیدم خبری از تصادف نیست اما ماشین ها به یک جایی که می رسند سر ِ خر را کج میکنند. به انتهای خیابان که رسیدم دیدم بله... دو نفر کارگر شهرداری سر ِ یکی از این دریچه های فاضلاب ِ وسط خیابان را برداشته اند و دارند در کمال تومانینگی و بی خیالی لبه های دریچه را سیمان میکنند. یکی از کارگرها با صدای بلند ِ انکر الاصوات ِ خردر چمنش جوری "من مانده ام تنهای تنها " را می خواند که آدم با تمام گوشت و پوست و استخوانش معنیه به یک سمت دایورت کردن را می فهمید...
ادامه ی مطلب در کامنت شماره 1
دیگه فرصت نشد از کارگر ِ آوازه خوان بپرسم که آیا با بعضی از این مسئولین مم لکتی نسبتی دارد یا نه...
.
البته فرصت که بوود اما رووم نشد بپرسم ترسیدم بهش بر بخورد...
آخ اقا حقیقتیست این دایورت کردن که گاهی به شدت از اوجب واجبات می شود و گاهی از بلایای ناطبیعی روزهای شلم شوربای ما...
خووب شد نسبت فامیلیشان نپرسیدی،وگرنه ترافیک خیابان حالا حالاها باز نمیشد که هیچ،آن خیابان قرق میشد تا زمان نامعلووم...
رویا این روزهای شلم شوربای شما چی چیه؟؟؟؟؟
هعی
مواد لازم جهت تهیه شلم شوربای ما:
یک عدد مدرک دکتری از هر جایی
تعدادی انسان خوش خنده و همواره با نیش بااز(به جهت ماس مالی امور شلم شوربایی)
تعدادی انسان عبوس و بد اخم(به جهت تحکم لازمه بر امور شلم شوربایی موجود)
مقداری مردم سر به زیر و کاااری...(آیکون هر چی گفتن و کردن فقط بگن چشم! یه کلووم)
مقداری ارتعاشات صوتی،تصویری،مالی،ارزی،اخلاقی،فرهنگی و بقیه ی موارد به میزان کافی(بسته به ذائقه،تا حدی که یا خیلی شوور شود یا خیلیی بی نمک)
خب عزیزان جاان شلم شوربای ما آماده اس،یه مقدار شعله رو با توجه به فصل تهیه کم و زیاد می کنیم که آش ما ته نگیره یا چی! نسوزه که بووش زیادی چی! در نیااد....
آباریکلااا،به همین سادگی،به همین خوشمزگی...
اصلا یه وضعیه هااااااااا
اتفاقاً یکی از همکارها در محل کار جدید بنده داشت از شدت کار و خستگی مفرط و ... می ناالید که بهش گفتم از موبایل یاد بگیر گفت چیو؟ گفتم دایورت کردنو
دلتون نخواد چند روز پیش یه جایی راه میرفتم جوی پر از اب رو مشاهده کردم به طوری که تمام سطح معبر رو اب گرفته بود گفتم دوباره اشغالی چیزی گیر کرده که اینجوری شده همینجوری که چشم میچرخوندم و دنبال منبع گیر کردگی بودم دیدم یه اقای نیمه مسنی پایین تر یه سطلی رو میزنه تو اب جوی و مپاچه به در و دیوار گفتم ببین چه مردم ما از اب گل الودم ماهی میگرن کمی که دقت کردم دیدم اقا خودش با این اب بند ها جلوی اب رو سد کرده که راحت تر بتونه اب پاشونی کنه ...
بعد این قضیه بود که دیگه فهمیدم حمله ن ظ امی هم فایده نداره خدایا خورشید رو خاموش کن ...