سفر

این چند روز و چند شب به شدت سرم شلوغ بوود و هست و چپ و راست مهمان می رسید. شرمنده که بد قولی کردم. امشبم حسابی درگیرم. فقط خواستم بگم در راستای مسائلی که یهویی برای من اتفاق میافته، کاملن یهویی جور شد که بریم مشهد و فردا اگه خدا بخواد عازمیم. البته این مشهد رفتن همچین یهویی هم نبود و از مدت ها قبل اوکی بوود اما من قرار بر رفتن نداشتم که خب چون تعداد نفرات کم بوودن، و با اصرار خاله هام منم قبول کردم که برم. دقیقن مشهد رفتن دوسال پیش مجددن برام تداعی شد. اونجا هم اصلن دوست نداشتم برم و کار داشتم اما یهو از طرف اداره سهمیه بهم تعلق گرفت و از یه طرف هم بلیط قطار جوور شد و خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فیلان دست به دست هم می دهند تا بلکه من یه تکونی بخورم از این تهران خراب شده. 

خیلی دوست دارم شهر تک تک دوستان مجازی بیام و بهشون سر بزنم. امیدوارم یه روزی تا قبل از مرگم قسمت بشه. 

حالا نمی دونم اینجور وقتا چی میگن...میگن حلالمون کنید یا اگر بار گران بوودیم رفتیم یا شمام تشریف بیارید خوش میگذره یا هر چیز دیگه. خلاصه امیدوارم سفرهای خووب با آدم های خووب نصیب همتون بشه. 

+ ضمنن اگه کسی از دوستان توو این مدت یعنی از فردا تا دو شنبه مشهد بوود، خوشحال میشم که روی ماهشو ببینم. شماره تلفن من رو هم که دارید و اگر ندارید می تونید از بقیه بچه ها بگیرید.

مخلصیم .... تا به زودی

سلام به دوستان...آمدیم بگووییم که هستیم همچنان و غرض و مرض  اینکه اینجا نیز کماکان  و کما فی السابق و فی المسبوق محل درز افکار و عرض فرمایشات حضرت خودمان باقی خواهد ماند. تازه از سفر آمده ام و لاجرم باید بنشینم و افکاری که برای بهتر و نو شدن اینجا دارم را در گرمخانه ی مغزم بپزم ببینم مزه اش اگر ملس شد، کم کم و تدریجن تزریق کنم و در غیر اینصورت بی خیالش شوم. این فقط اعلام موجودیت بوود و فردا حتمن به همه دوستان سر خواهم زد و البته هدر زمستانی اینجا را هم تغییر خواهم داد. 
فعلنه همینا تا ببینیم بعدن چی چی از آب در می آید.