Show some Emotion (برداشت آزاد)




photo by Ann



photo by Calisto



photo by Helen



photo by liling


photo by Marzia


photo by Matt



photo by Mike Cash



photo by Natalia



photo by Pablo Garcia



photo by Paco Diaz



photo by Aida






photo by POBSB



photo by Sherene



photo by stijn



photo by Toomaj



photo by Vincent Lam

music by Yanni



از من کم شده ها

پریشب عروسیه پسره واحد بغلی بوود. مامان بابا دعوت بودند و حوالی 10 از تالار برگشتند. دیروز مامان می گفت بعد از مراسم تالار، عروس رو آوردند در همین واحد بغلی، دیوار به دیوار اتاق من و تا ساعت 2 نصف شب بزن و بکوب کردند جوری که بقیه همسایه ها منجمله مامان و خواهرم هم رفته بودند برای تماشا و درست در همین لحظات من خواب بودم. یعنی عروس را که ساعت 12 آوردند اینجا، من دقیقن یک ربع به دوازده خوابیده بوودم و از این همه های و هووی هیچی نفهمیدم.

این که می گویم "من خواب بودم" یعنی آدمی خواب بوود که سابق بر این با صدای یک پشه یا چکچک کردن شیر آب هم از خواب بیدار می شد. حالا شما خودتان قضاوت کنید در مورد حجم فعالیت های ذهنی، کاری و غیر کاری این روزهایم. ضمنن می خواستم همین چند خط را که مربوط به پریشب بوود، دیشب بنویسم اما باز هم خستگی اجازه نداد. حالا آدم هی خودش را گوول بزند که نه فلان است بهمان است هنوز کلی فرصت مانده هنوز خیلی جوان هستیم. اما در عمل سن آدم که از سی گذشت توانایی ها بصورت کاملن محسوس و لحظه به لحظه کاهش می یابد. این یک مشت بوود نمونه ی خروار. تازه در مورد بعضی دیگر از خلق و خوی ها هم تغییرات را در خودم مشاهده می کنم که بنا به مصلحت و حفظ اسرار از گفتنش معذورم و سکوت می کنم. اما شاید یک روزی یک باکس جدید باز کردم در اینجا مثلن به اسم "از من کم شده ها" واز این مقولات نوشتم. از استعداد ها و توانایی هایی که یک روزی داشتم اما به مرور زمان یا تحلیل رفته و یا به کل از بین رفته است. و بعد با خواندن این پست ها، هی غمناکیه توخالی ام فربه تر شود...

دیروز ظهر که از طالقان به سمت تهران می آمدم، طبق عادت در پمپ بنزین ِ خلوت ِ بین راه سوخت گیری می کردم که دیدم یک خانووم پرادو سوار از این غربتی ها که تابلو تازه به دوران رسیده بوود همچین با یک مانوری پیچید داخل لاین بنزین سوپر که از صدای ترمزش کرک و پر همه پاپیون خورد. بعد که ماشینش رو با بنزین آزاد تا خرخره پر کرد، چون هنوز نفر جلویی کارش تموم نشده بوود، لات بازیه حاج خانووم گل کرد و یه دنده عقب گرفت که بندازه از عقب در بره. دنده عقب و گاز ماشین را گرفتن همانا و کوبیده شدن به یک بلوک سیمانی و یک میلیون تومان خوشگل خرج برداشتن ماشین نیز همانا... یک ضرب المثل طالقانی هست که میگه: "ندید بدید و قماش ِ تمبان، یا کین می ترکه یا تمبان".....