اوقاتم در این ایام به سخت ترین شکل ممکن سپری شد. غم از دست دادن یگانه مرد زندگیم چیزی نیست که بشه به این سادگی فراموشش کرد و حالا انبوهی از سرخوردگی و یاس برام باقی مونده. تنها دلخوشیم در کنار حضور مادر و خواهر، وجود همسری هست که هنوز هم مثل روز اول دوستش دارم و بهش عشق می ورزم. این چند خط ناقابل به پاس یکسال با هم بودنمون:
بوسیدنت روز نخست، اندر میان پله ها
دستم به دور گردنت، لبهای من بر گونه ها
گفتی نکن هان ای پسر تا عقدمان جاری شود
گفتم که عشقت میدهد ایمان من بر بادها
گفتی چه عشقی باشد این، کیش تو را ذایل کند
گفتم همان عشقی که بر دار آورد حلاج ها
از تو به صد انکارها، از من به صد اصرارها
ناگه یکی بوسه شکفت، بر مرغزار گونه ها
حالا که یک سالی گذشت از رویش این رابطه
می خواهمت میخوانمت، هم روزها هم سالها
تو نگاه می کنی
از پنجرۀ چشمانت
آسمان آسمان
ستاره در دلم می ریزد
تو نگاه می کنی
و زیبائی آرام و نرم
در چشم من قدم می نهد
تو نگاه می کنی
و شکوه مجللت
در ذهن من بر پا می شود
که چشم تو
دریچه ای به قلب توست
آنجا که عشق
مسکن دارد
تو نگاه می کنی
قامت موزون روح تو
در دلم قد می کشد
لبخندت
دل انگیزتر از رنگین کمان
و صدایت
خواستنی تر از باران
نگاهم کن
که من …
با چشم تو
دنیا را زیباتر میبینم
عزیزم اینایی که گفتی، برای من زیاده
میذارم به حساب لطفت
خیلی خوشحالم بابت این رابطه زیبا
بهتون تبریک میگم و از همین راه دور دعا میکنم همنفس باشین تا همیشه و گل لبخند و عشق مهمون هر لحظه زندگیتون
واقعا لذت میبرم
مرسی مینوی عزیز
بح بح بح چقدر خوشگل نوشتی حسین خان. احسنتم احسنـــــــــــــــت
اون شعری که گفتی که عالی بود
مبارک باشه اولین سالگرد ازدواج زیباتون
من گفته بودم چقد خوشحالم که شماها خوشالید ؟
این خاطره ی بوسیدن اندر میان پله ها رو یادمه تعریف کردی برام...خیلی خوبه که احساستون بهم مثه روزه اوله..ایشالا همیشه همینطور باشه..
غم هم ماله همه س.هرکس به طریقی .مهم همین کنار هم بودن ها و با عشق زندگی کردن هاست..
دلم خیلی تنگتون هست.دلم خیلی تنگه اون شبایی هست که اینجا پای سیستم قهقه با هم و دور همی میخندیدیم..
هنوز هم مثه همون وقتا اینجا انگار مجازی نیست..