واووو
این طولانی ترین وقفه من در امر خطیر نوشتن بود بعد سالها چهارنعل قلم فرسایی نمودن در این بلاگ
زندگی در جریانه و ادم با بالا رفتن سن از اوون بالابالاها میاد روی زمین، از نوشتن در مورد عشق و ایده ال ها باید حواسش چهار چشمی به جیش و پی پی بچه باشه
امروز یا بهتره بگم امشب ١٠ بهمن نود و هشت، مشغول خونه بازی با سروش هستیم روی اوون مبل بزرگه. خونه بازی یعنی با یه سری متکا و پتو، برای بچه چهاردیواری مسقف درست کنی و بعد خودتم زور چپون بری داخلش. بازی خوبیه حتما امتحانش کنید.
پ نوشت:
ضمنا من دو نقش بابا و اقا گرگه را همزمان دارم ایفا میکنم و بازی زیبا و زیر پوستیم فاطی رو به تحسین (خنده) واداشته
جلال آل احمد در کتاب یک چاه و دو چاله، یک همچین جمله ای دارد: "قلم، انسان را از تنهایی در می آورد و دوباره تنهایی را به انسان بازمیگرداند". من از چندماه پیش که این جمله را خواندم، تا همین امروز درگیر فهم آن بوده ام و اینکه واقعا چرا چیزهایی که قرار بوده وسیله ارتباط و اتصال باشند، شده اند اسباب تنهایی و انفصال؟! تازه، آن زمان که جلال این جمله را گفته، هنوز خبری از اینترنت و شبکه های اجتماعی و ... نبود.
پ نوشت:
این پست مربوط به 3 شهریور 93 هست که تو چرک نویس های وبلاگ بود و هیچ وقت منتشر نکردم.
بگذریم که از سال 93 تا الانم انگاری هزار سال گذشته به لحاظ رشد فضای مجازی...