خو (اهر) آب ...

دم صبح خواب دیدم یکی که نه میشناختمش و نه چهره اش برایم وضوحی داشت، بلیط هواپیما میدهد برای زیارت ... بلیط را پس میزدم و مدام از امنیت پایین سفرهای هوایی شاهد مثال میاوردم...

کات...

ناگهان دیدم دارم به سمت حرم میروم .... اطرافم پر بوود از آدم های جور واجور که مرا نگاه میکردند... صحنه مواج و ترسناک بوود و انگار تصویر دیگران را در آبی میدیدم که در آن سنگی انداخته و مواجش نموده اند.... موج تصاویر، چهره ها را همچون یاجوج و ماجوج کرده بوود و دهن کجی شان را میشد حدس زد...

پامنار و هیات قمر بنی هاشم

- یه دونه چایی میدی؟

- استکان ها رو گذاشتم توو سینی، چایی هم توو کتری بغلشه.

- خودت نمیریزی؟

- دستم بنده میبینید که دارم استکانا رو می شورم.

- نمی خوای برگردی ببینی کی ام؟

.

.

- توووووو،...................................باورم نمیشه..... اینجا چیکار میکنی؟... چطوری اومدی اینجا؟

- اومدم، مهم نیس کی و چطوری مهم اینه که اومدم....

- هعی....چی بگم.... اصلا چی میشه گفت..... هیچی نگم بهتره... خوبیت نداره الان ما رو با هم ببینن.

- بعده این همه سال تو هنوزم فرق نکردی، ... هنوزم با لباس مشکی جذاب میشی... هنوزم نگاتو از من میدزدی.

- بهت عادت کرده بودم... شده بودی سنگ صبورم ... از مدرسه که میومدم تا خود صبح همش توو فکر تو بودم... نامه ها مینوشتم برات ... شعر ها میگفتم با خودم... شما که از محل رفتین همه چی دوود شد رفت هوا ... حالا بعده این همه سال ... اومدی و این زخم کهنه رو تازه کردی.

- میدونی دورو زمونه خیلی عوض شده... آدما هم عوض شدن...پامنار هم خیلی تغییر کرده ... ولی هیات قمربنی هاشم هنوز هم حال و هوای قدیمو داره.... هنوزم سر کوچه، اوون پرچم دوازده امامی که بابای خدابیامرزت از کربلا آورده بوود، آدمو میگیره.... روحش شاد .... چه مرد نازنینی بود

- شب فوت بابا رو یادم نمیره، ... مامانتو و حمیده اومده بودن خونمون دلداری بدن... من تحمل شیونه مامانو آبجیامو نداشتم و رفتم پشت بوم...تنهایی گریه میکردم.

- بذار کمکت کنم ..... در سماور رو  وردار برو اوون ور وایسا خیس نشی .............. آره اوون شبو قشنگ یادمه .... حمیده گفت تو رفتی پشت بووم... منم نصفه شبی از راه پشتبوم خودمو بهت رسوندم دیدم داری گریه میکنی... کز کرده بودی یه گوشه.

- اولش ترسیدم فک کردم دزدی چیزیه که از روو دیوار پرید..........دیدمت یهو خندم گرفت توو اوون هیرو بیری .... عینهو جن یدفعه پیدات شده بوود.

- و من برای اولین و آخرین بار اوون شب .... بوسیدمت ..... بوییدمت.

- فک کنم الانه که دسته برسه .... اوون استکان ها رو برگردون آبش بریزه.

- دسته که میومد توو کوچه دمه شبه تاسوعا رو من میدادم.

- منم چادر به سر میرفتم پشت بوم که ببینمت.

- حواسم بهت بوود... دم که میدادم یه چشمم به پشت بووم شما بوود که کوچه رو دید میزدی .... صفایی داشت.

- چه دورانی بوود... چه زوود گذشت ... دسته الانه که برسه... من هنوزم اومدنه دسته رو حس میکنم.... هنوزم وقتی دسته سینه زنی نزدیک میشه ضربان قلبم تند میشه...

- برم دم بدم؟..... هنوزم دم دادنمو دوس داری؟

- مردش هستی؟

- آره مردش هستم.... به همین شب عزیز هستم.... ارواح خاک باباخدابیامرزت هستم..... صب کن.... کجا میری؟....... وایسا کارت دارم.........؟

- دس بجمبون ......کبریت همون جاس .... زیر سماورو روشن کن..... میرم چادرمو ور دارم برم پشت بوم .... 


صدای سینه زنی از توو کوچه:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

علمدار نیامد، علمدار نیامد ..............................


حسین... هر روز غریب تر از دیروز

اپیزود اول:

هنوز هم بعد از این همه سال،

حسین و یارانش مظلوم هستند

اگر هزار و چهارصد سال قبل، سرشون رو بریدند و بر نیزه کردن،...

امروز، ... امروز تیشه به ریشه ی اعتقاداتشون میزنند.

امروز کسانی که خدا تا قیامت خودش خونخواهشون خواهد بوود، برای عده شده اند اسباب کسب قدرت، ثروت، شهرت، و ...

----------------------------------------------------

اپیزود دوم:

هزاری هم که بخوای از این معرکه گیری و شعبده بازی عده ای توو مراسم محرم کنار بکشی و خودتو بزنی به بی خیالی و سرت توو کار خودت باشه، جذبه کهربایی حسین رهات نمی کنه و دلت نمیاد بشینی و بخاطر فرار از حماقت عده ای، خودتو محروم کنی....

توو این ایام بیاید خودمون رو رها کنیم و به جوون هم دعا کنیم... دعا برای ظهور امام زمان... دعا برای آینده همین مملکت نصفه و نیمه... دعا برای حفظ امنیتی که همین نسیه اش هم بهتر از هیچی هست... دعا برا پدر و مادرمون... دعا برای بیمارا... دعا برای اصلاح خودمون... دعا برا ازدواج... دعا برا اشتغال ... دعا برا کنکووریا ... دعا برای در گذشتگان ... دعا برا نسل های بعدی...

دعا کنیم برای:

مهتاب خانوم گل

بلادونا و طراو ت و بقیه دوستان عزیز و نابغه خوابگاه نشینمون...

فاطمه خانوم

یاسی عزیز

سمیرا خانم (بطور ویژه دعا کنیم)

مهستی عزیز

الهام عزیز

داداش محمد گل

مهدی جان

ممدوسین 

محمدرضا

مینا و ثریا عزیز

و...

(این دوست کوچیکتونم فراموش نکنید)

.

شما هم اگه دوست داشتید، دعاهاتون رو بگید...

------------------------------------------------------

اپیزود سوم:

در این دو رووزه تاسوعا و عاشورا

تا می تونید،

اینطور عاشقانه 

زیارت عاشورا بخونید...

التماس دعا...