خدایا
من خودم از همه بهتر میدونم چقد آدم مزخرفی هستم...اصلن رووم نمیشه ازت چیزی بخوام...ولی خب چیکار میشه کرد. تقصیر ِ خودته که یه نوری توو تاریکیه این شبا گذاشتی که یه آدمه روسیاهی مثه منم جسارت به خرج میده و خواسته هاشو بیان میکنه...
خدا ... وقتی پای تو وسط میاد خیلی خواسته ها مطرح میشه. ازدواج و اشتغال و خوشبختیه جوونا، عاقبت به خیریه پدر مادرا، بر طرف شدنه مشکلات اقتصادی و خیلی چیزای دیگه.
اما راستشو بخوای من توو نخ ِ اوون "لباس عافیتت" هستم که همه جا حرفش هست. نمیدونم این لباس دخترونه هست، پسرونه هست، بچه گونه هست...اما هرچی که باشه، مطمئنم اونقدی هست که به تن ِِ این بچه های سرطانی بره.
خدا به حق ِ اوون بنده های خووبت امشب همشونو شفا بده...یا اگه خووب شدنی نیستن، اگه قراره ببریشون پیشه خودت، پس به داد ِ دل پدر مادراشون برس...
اصلن خودت هر جوور صلاح میدونی توو این شبا یه کاری براشون بکن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1)
2)
3)
4)
5)
6)
7)
8)
9)
10)